اسباب نزول سورة بقره (آیات 228-267) |
اسباب نزول آیة 228: ) وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ( ([1]).
1- ابوداود و ابن ابوحاتم از اسماء دختر یزید بن سکن انصاری روایت کرده اند: در زمان رسول الله (صلی الله علیه وسلم) پیش از بیان حکم عدة طلاق، شوهرم مرا طلاق داد. سپس خدای حکیم عدة طلاق ) وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ) را نازل فرمود.
2- ثعلبی و هبت الله بن سلامه در «الناسخ» از کلبی و مقاتل روایت کرده اند: اسماعیل بن عبدالله غفاری در عهد رسول الله (صلی الله علیه وسلم) همسرش قتیله را در حالی که از حاملهبودنش آگاهی نداشت طلاق داد. بعد که باخبر شد، به او رجوع کرد، اما پس از زایمان، آن زن و فرزندش از جهان رفتند. پس )وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ)نازل شد([2]).
اسباب نزول آیة 229: ) الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ( ([3]).
1- ترمذی، حاکم و دیگران از عایشه ل روایت کرده اند: مرد هر وقت میخواست زن خود را طلاق میداد و هرگاه در روزهای عده رجوع میکرد، آن زن همسر شرعی وی شمرده میشد و اگر مردی صد بار یا بیشتر هم این کار را میکرد، میتوانست. تا این که مردی به همسرش گفت: به خدا سوگند نه طلاقت میدهم که از من جدا شوی و نه در خانة خود جایت میدهم. زن گفت: یعنی با من چگونه رفتار میکنی؟ گفت: طلاقت میدهم و چون زمان انقضای عده نزدیک شد، به تو رجوع میکنم. آن زن حضور نبی کریم (صلی الله علیه وسلم) رفت و جریان را به عرض رساند. پیامبر سکوت فرمود. تا وحی آسمانیی ) الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ( نازل شد([4]).
اسباب نزول کلام عزیز (وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ )تا آخر آیه:
1- ابوداود در «ناسخ و منسوخ» از ابن عباس (رضی الله عنهما)روایت کرده است: مرد دارایی زن خود را هرگونه که میخواست مصرف میکرد، چه مهریهای که خودش به او داده بود و چه اموال دیگر و فکر نمیکرد که این عملش گناه محسوب شود. پس خدا کلام آسمانی (وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا) را نازل فرمود.
2- ابن جریر از ابن جریح روایت کرده است: حبیبه از شوهرش ثابت بن قیس نزد رسول خدا شکایت کرد. پیامبر گفت: آیا باغ او را [که مهر گرفتهای] برمیگردانی؟ گفت: آری، پیامبر ثابت را نزد خود خواست و مطلب را بیان کرد. ثابت گفت: آیا رواست که من باغ خود را پس بگیرم، پیامبر گفت: آری، ثابت گفت: این کار را میکنم. پس (وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا) تا آخر در بارة او نازل شد.
اسباب نزول آیة 230: (فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ) ([5]).
1- ابن منذر از مقاتل بن حیان روایت کرده است: عایشه دختر عبدالرحمن بن عتیک همسر پسر عموی خود رفاعه بن وهب بن عتیک بود، شوهرش او را طلاق بائن داد و او با عبدالرحمن بن زبیر قرظی ازدواج کرد. او هم طلاقش داد. پس نزد رسول خدا آمد و گفت: عبدالرحمن قبل از این که با من مقاربت کند طلاقم داد، اینک میتوانم به شوهر اولی خویش برگردم؟ نبی کریم گفت: نه، تا شوهر دوم با تو مقاربت انجام نداده نمیتوانی، به این سبب ((فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا) نازل شد. مبنی بر این که اگر شوهر بعدی پس از مقاربت او را طلاق دهد نکاح او با شوهر اولش گناه محسوب نمیشود([6]).
اسباب نزول آیة 231: (وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) ([7]).
1- ابن جریر از طریق عوفی از ابن عباس (رضی الله عنهما)روایت کرده است: در آن دوران گهگاه مردی زن خود را طلاق میداد و قبل از انقضای عده به غرض متضررساختن زن و جلوگیری از ازدواجش با شوهر دیگر به او رجوع میکرد و باز طلاقش میداد. بنابراین، خدای بزرگ این آیه را نازل کرد([8]).
2- و از سدی روایت کرده است: مردی از انصار به نام ثابت بن یسار زن خود را طلاق داد. دو یا سه روز قبل از انقضای عده به او رجوع کرد و بازهم جهت متضررساختن زن او را طلاق داد. بنابراین، آیة (وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا) نازل شد([9]).
3- ابن ابوعمر در «مسند» خود و ابن مردویه از ابودرداء (رضی الله عنه) روایت کرده اند: مردی زن خود را طلاق میداد و میگفت: شوخی کردم و بردة خود را آزاد میکرد و میگفت: شوخی و مزاح کردم. پس خدا (وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا) را نازل کرد.
4- ابن منذر از عباده بن صامت به همین معنی روایت کرده است([10]).
5- و ابن مردویه از ابن عباس به همین معنی روایت کرده است([11]).
6- و ابن جریر از مرسل حسن به همین معنی این روایت را نقل کرده است([12]).
اسباب نزول آیة 232: (وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) ([13]).
1- بخاری، ابوداود، ترمذی و برخی دیگر از مَعقِل بن یَسار (رضی الله عنه) روایت کرده اند: او خواهر خود را به یکی از مسلمانان تزویج کرد و این زن مدتی با شوهرش زندگی میکردند. پس شوهرش او را طلاق داد و تا انقضای عده رجوع نکرد، اما باز به یکدیگر تمایل پیدا کردند. سپس آن مرد با جمعی نزد معقل آمد و همسر سابقش را خواستگاری کرد، معقل در جوابش گفت: ای ناکس نادان گرامیت داشتم و خواهر خود را به عقد تو درآوردم، اما تو او را طلاق دادی، به خدا سوگند! او دیگر هیچ وقت نزد تو برنمیگردد. خدای عزوجل نیازمندی این دو را به یکدیگر به علم قدیم خود دانست و آیة (وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) را نازل فرمود. چون معقل این آیه را شنید گفت: پروردگار خویش را فرمانبردارم و از دستورات او اطاعت میکنم. سپس آن مرد را دعوت کرد و گفت: اینک خواهرم را دوباره به عقد تو درمیآورم([14]).
2- این حدیث را ابن مردویه از طرق زیاد روایت کرده است:
3- و از سدی روایت کرده است: دختر عموی جابر بن عبدالله انصاری (رضی الله عنه) را شوهرش یک طلاق داد و پس از سپریشدن عده خواست به او رجوع کند. جابر نپذیرفت و گفت: دختر عمویم را طلاق دادی، حالا میخواهی دوباره با او ازدواج کنی، زن شوهر خود را دوست داشت و به ازدواج مجدد او مایل بود. پس این آیه نازل گردید([15]).
روایت اول صحیحتر و قوی است.
اسباب نزول آیة 238: (حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ) ([16]).
1- احمد، بخاری در «تاریخ» خود، ابوداود، بیهقی و ابن جریر از زید بن ثابت (رضی الله عنه) روایت کرده اند: سرور کائنات نماز پیشین را در گرمای شدید بعد از زوال میخواند، ادای این نماز سروقتش برای اصحاب، از دیگر نمازها مشکلتر بود. بنابراین (حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى) نازل گردید([17]).
2- احمد، نسائی و ابن جریر از زید بن ثابت (رضی الله عنه) روایت کرده اند: سرور کائنات نماز ظهر را در گرمای شدید نیمروز میخواند. مردم هنگام ظهر میخوابیدند و یا مشغول معامله و تجارت خویش بودند. بنابراین، یک صف و یا دو صف نمازگزار بیشتر در کنار پیامبر نبود، پس خدا (حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى) را نازل کرد([18]).
3- ائمة ششگانه([19]) و غیر آنها از زید بن ارقم (رضی الله عنه) روایت کرده اند: ما در زمان رسول الله (صلی الله علیه وسلم) حین ادای نماز سخن میگفتیم، هرکدام از ما با دوست خود که در کنارش به نماز ایستاده بود حرف میزد. تا (وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ) نازل شد که ما را به سکوت و خاموشی دستور داد و از سخنگفتن در هنگام ادای نماز نهی کرد([20]).
4- ابن جریر از مجاهد روایت کرده است: در اوایل مردم هنگام ادای نماز سخن میگفتند و هرکدام کارهایی را از دیگری میخواست تا برایشان انجام دهد. پس خدای عزوجل (وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ) را نازل کرد([21]).
اسباب نزول آیة 240: (وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ) ([22]).
1- اسحاق بن راهویه در «تفسیر» خود از مقاتل بن حیان روایت کرده است: شخصی از اهل طائف به مدینه آمد، پدر، مادر، همسر و فرزندانش یکجا با او زندگی میکردند، پس از مدتی او در مدینه فوت کرد، خبر مرگ او را به رسول الله رساندند، پیامبر (صلی الله علیه وسلم) از دارایی او به پدر، مادر و فرزندانش به وجه معروف سهم داد، اما به زنش هیچ نداد، جز این که به دیگر ورثه دستور داد از میراث شوهرش تا مدت یک سال به او نفقه بدهند. در این باره آیة (وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا ... ) نازل شد([23]).
اسباب نزول آیة 241: (وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ).
1- ابن جریر از ابن زید روایت کرده است: هنگامی که (وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعًا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ) (بقره: 236) «و آنان را به بهرهاى شايسته بهرهمند سازيد. بر توانگر به اندازه توانش و بر تنگدست به اندازه توانش [حكم شده است. كه چنين كار نيكى] بر نيكوكاران لازم است» نازل شد، مردی گفت: من اگر خواستم نیکی کنم این کار را انجام میدهم و اگر ارادة احسان و دستگیری نداشتم نمیکنم. پس آیة (وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ) نازل شد([24]).
اسباب نزول ایة 245: ) مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ( ([25]).
1- ابن حبان در صحیح خود، ابن ابوحاتم و ابن مردویه از ابن عمر ب روایت کرده اند: چون آیة (مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ ...) (بقره: 261) نازل شد، پیغمبر گفت: پروردگارا، اجر و ثواب امت مرا از این هم بیشتر کن. آنگاه ) مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً ( نازل شد.
اسباب نزول آیة 256: (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ) ([26]).
1- ابوداود، نسائی و ابن حبان از ابن عباس (رضی الله عنهما)روایت کرده اند: عادت برخی از زنان انصار چنین بود که هرگاه زنی فرزندش زنده نمیماند، نذر میکرد اگر فرزندی از او زنده بماند، آن فرزند را به دین یهود درآورد. آنگاه که بنی نضیر جلای وطن شدند در بین آنها تعدادی از فرزندان انصار نیز وجود داشت. انصار گفتند: ما اجازه نمیدهیم فرزندانمان با آنها بروند [رسول خدا گفت: فرزندان خود را اختیار بدهید، اگر با شما ماندند از شما هستند و اگر آنها را انتخاب میکردند بگذارید با آنها بروند]([27]) پس خدای مهربان (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ) را نازل کرد([28]).
2- ابن جریر از طریق سعید یا عکرمه از ابن عباس (رضی الله عنهما)روایت کرده است: مردی از انصار به نام حصین از طائفة بنی سالم بن عوف، مسلمان بود و دو پسر نصرانی داشت. به پیامبر گرامی گفت: آیا پسران خویش را مجبور کنم که اسلام بیاورند یا نه زیرا آنها هیچ دینی را به جز نصرانیت نمیپذیرند. پس (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ) نازل شد([29]).
اسباب نزول آیة 257: (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ) ([30]).
1- ابن جریر از عبده بن ابولبابه روایت کرده است: تعدادی از پیروان عیسی u بعد از بعثت به پیامبر خاتم (صلی الله علیه وسلم) ایمان آوردند. آیة (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ) در مورد آنها نازل شد([31]).
2- و از مجاهد روایت کرده است: قومی به عیسی u ایمان آورده و گروهی بر او کفر ورزیده بودند، هنگامی که محمد (صلی الله علیه وسلم) مبعوث شد، آن گروه که دین عیسی را نپذیرفته بودند به اسلام گرویدند و قومی که به عیسی ایمان آورده بودند، از پذیرش اسلام سرباز زدند. پروردگار این آیه را نازل کرد.
اسباب نزول آیة 267: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ)[32].
1- حاکم، ترمذی، ابن ماجه و دیگران از بَرَاء بن عازب (رضی الله عنه) روایت کرده اند: ما صاحب باغهای خرما بودیم و هرکس به اندازة وسعش از حاصل درختان خرمای خود کم و بیش میآورد. در این میان اشخاصی که به کار خیر رغبت نداشتند از باغ خود خوشههای شکسته، هسته نابسته، پژمرده، شاریده، بد و تباه را میآوردند و در مسجد نبوی آویزان میکردند. پس خدا آیة (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ...) را نازل کرد([33]).
2- ابوداود، نسائی و حاکم از سهل بن حنیف (رضی الله عنه) روایت کرده اند: برخی از مردم همیشه خرابترین میوههای خود را صدقه میدادند. پس (وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ )نازل شد([34]).
3- حاکم از جابر (رضی الله عنه) روایت کرده است: پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) برای فطریه دستور داد که یک صاع خرما [معادل سه کیلو گرام]([35]) به مستمندان داده شود. شخصی خرمای خراب شده و فاسد آورد. بنابراین آیة (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ...) نازل شد.
4- ابن ابوحاتم از ابن عباس (رضی الله عنهما)روایت کرده است: برخی از اصحاب طعام ارزان را میخریدند، و آن را صدقه میدادند. پس خدای بزرگ این آیه را فرستاد.
اسلام-قرآن و تفسیر
============
برگرفته شده از کتاب: لباب النقول فی أسباب النزول، تألیف: جلال الدین السیوطی، ترجمۀ: عبدالکریم ارشد
|
|
|
» بازدید امروز: 241
» بازدید دیروز: 1156
» افراد آنلاین: 8
» بازدید کل: 55775