|
بخش
شناخت وقف ها |
||
|
وَبَـعْـدَ تَـجْـوِيْـدِكَ لِلْحـُرُوفِ پس
از آنکه تجويد حروف را يادگرفتي |
لاَبُـدَّ مِـنْ مـَعْـرِفَـةِ الْوُقـوفِ لازم
است وقف ها را نيز بشناسي |
|
|
وَالابْتِـدَاءِ وَهْـيَ تُقْـسَـمُ إِذَنْ و
همچنين نحوه ي ابتدا و آغاز کردن به قرائت را بداني، پس بدان که وقف ها تقسيم مي
شود |
ثَـلاَثَــةً تَـامٌ وَكَـافٍ وَحَـسـَنْ به
سه نوع تام (خفيف خواندن ميم جهت وزن
دادن)، کافي و حسن |
|
|
وَهْيَ لِمَا تَـمَّ فـَإنْ لَـمْ يُوجـَدِ و
بدان که اين وقوف براي تمام کردن
معناي آيه بکار مي روند. حال اگر در کلمه اي که بر آن وقف مي شود تعلقي (معنايي يا
لفظي) به مابعد خود يافت نشد، |
تَعَلُقٌ أو كَانَ مَعْنًى فابْتَدِي يا
اگر به مابعد خود تعلق گرفت ولي اين تعليق فقط بصورت معنايي باشد نه لفظي (يعني کلام معناً متصل است ولي لفظاً منفصل[1])؛ و
سپس براي قرائت مجدد بازگشتي (تا دوباره شروع به قرائت کني)، پس از مکاني قرائت
کن که بر آن وقف کردي |
|
|
فَالتَّامُ فَالْكَـافِي وَلَفْظـًا فَامْنَعَنْ (پس طبق آنچه گفته شد) دو نوع وقف داريم؛ تام (يعني
نوعي که در کلمه ي وقف شده تعلقي به مابعدش يافت نمي شود) و کافي (يعني نوعي که در آن تعلق
به مابعد وجود دارد ولي اين تعلق بصورت معنايي است نه لفظي). اما اگر اين تعلق لفظاً باشد
(نه معناً)، پس (از بازگشت براي قرائت مجدد)، از اينکه قرائت را از مکاني که قبل
از آن وقف کردي دوباره شروع کني امتناع کن، (اما مي تواني از هرمکاني که
توقف کردي از همانجا شروع کني) |
إِلاَّ رُؤُوسَ الآيِ جــَوِّزْ فَالْحَسـَنْ جز
(در يک حالت) و آن در انتهاي آيه ها است (که براي تو) جايز است (بر آنها توقف کني
و سپس از ابتداي آيه ي بعدي دوباره شروع به قرائت کني) هرچند که (کلام لفظاً متصل باشد)، و اين حالت وقف حَسَن نام دارد. |
|
|
وَغَـيْرُ مَـا تَـمَّ قَـبِيْـحٌ وَلَـهُ و
بدان تمامي وقف هاي ديگر غير از (تام و کافي و حسن) وقف قبيح ناميده مي شوند، و
در اين نوع |
ألْوَقْفُ مُضْـطَرًّا وَيُـبْدَا قَـبـْلَـهُ جز
در حالت ضروري وقف جايز نيست، (و اگر قاري بنا به اضطرار توقف کرد و بعد خواست
که ادامه دهد، برايش جايز نيست که از مابعد آن شروع به قرائت کند)، بلکه
شروع به قرائت مجدد بايد از قبل آن (وقف) باشد. (يعني به قبل از وقف
بازگشته و از آنجا شروع به قرائت کند و اينبار نبايد درمکاني که وقف کرد دوباره
وقف نمايد) |
|
|
وَلَيْسَ فِي الْقُرْآنِ مِنْ وَقْفٍ وَجَبْ و
بدان که در قرآن وقف واجبي پيدا نمي شود (که اگر قاري بر آن وقف واجب توقف نکند
مرتکب گناه شود) |
وَلاَ حَرَامٌ غَـيـْرَ مَـا لَـهُ سَبَـبْ و
وقف حرامي يافت نمي شود (که اگر بر آن وقف کند مرتکب گناه شود) مگر آنکه وقف (يا
وصل) در مکان حرامي باشد که سببي براي افتادن در حرمت آن وجود داشته باشد[2]. |
|
|
بخش مقطوع و موصول |
||
|
وَاعْرِفْ لِمَقْطُوعٍ وَمَوْصُـولٍ وَتَا و
قواعد قطع و وصل (و همچنين تمامي) تاء تانيث ها (که بصورت تاء مفتوح نوشته مي
شود)[3] |
فِي مُصْـحَفِ الإِمـَامِ فِيمَا قَدْ أَتَى را
بدانگونه که در مصحف عثماني آمده بشناس. |
|
|
فَاقْطـَعْ بِعَشـْرِ كـَلِمـَاتٍ أنْ لا (اما
در باره ي وقف)؛ در ده کلمه (يا مکان)، «أنْ» را از «لا» قطع کن؛ |
مَــعْ مـَلْجَــإٍ وَلاَ إِلَــهَ إِلاَّ (اولين مکان در) "ملجأٍ"[4]، و
دوم در "إله إلا"[5] |
|
|
وَتَعْبـُدُوا يَـاسِينَ ثَانِي هُودَ لاَ سوم
در "تَعْبُدُوا"[6]
که در سوره ي ياسين است، و چهارم در " أَنْ لا" ي دوم در سوره ي هود[7] |
يُشْرِكـْنَ تُشْرِكْ يَدْخُلْنَ تَعْلُوا عَلَى پنجم
در"يُشْرِكْنَ"[8]، ششم در "تُشْرِكْ"[9]، هفتم در "يَدْخُلَنَّ"[10]، هشتم در "تَعْلُوا
عَلَى"[11] |
|
|
أَنْ لا يَقُـولُوا لاَ أَقُـولَ إِنَّ مَـا نهم
در"أَنْ لا يَقُولُوا"[12]، و بالاخره دهم در "لا
أَقُولَ"[13].
(بعد از آن بايد در يک مکان از قرآن) «إِنَّ» را از «مَـا» قطع کني |
بِالرَّعْدِ وَالمَـفْتُوحَ صِلْ وَعَـنْ مَا و
آن نيز در "وَإِنْ مَا" در سوره ي رعد است[14].
و مفتوح را وصل نما؛ يعني «أنْ» را به «مَا» وصل کن؛ (بدين صورت: «أمَّا»). |
|
|
نُهُوا اقْطَعُوا مِنْ مَا بِرُومٍ وَالنِّسَا (و
در يک مکان ديگر «عَنْ» را از «مَا») قطع کن، و آن درآيه "عَنْ مَا
نُهُوا" (در سوره ي اعراف) است[15]. و در دو مکان در سوره ي روم و نساء «مِنْ» را از «مَا» قطع کنيد[16]. |
خُلْفُ المُنَـافِقِيـنَ أَمْ مَـنْ أَسَّسَا اما
در سوره ي منافقين (يک مکان است) که محل خلاف (علما) است(که قطع شود يا خير که
ارجح آنست قطع صورت گيرد)[17]. همچنين(در چهار مکان) «أمْ» را از «مَنْ» قطع کنيد؛ اول در "أَمْ
مَنْ أَسَّسَ"[18]، |
|
|
فُصِّلَتْ النِّسَا وَذِبْـحٍ حَيـْثُ مَـا دوم در سوره ي فصلت[19]،
سوم در سوره ي نساء[20] و
چهارم در سوره اي که ماجراي ذبح اسماعيل عليه السلام آمده[21]. و
نيز «حَيـْثُ»
را از«مَـا» قطع کنيد(که
فقط در دو مکان از قرآن آمده[22]). |
وَأَنْ لَـمِ المَفْتُـوحَ كَـسْرُ إِنَّ مَا و«أنْ» را با فتحِ همزه يا مکسور از«لَمْ» قطع کنيد(به همان شيوه اي که در مورد بقيه آمد). و «إِنَّ»
را از «مَا» قطع کنيد؛ |
|
|
لانْعَامِ وَالمَفْتُوحَ يَدْعـُونَ مَعـَا که
در سوره ي انعام آمده[23]، و نيز مفتوح "انّ" (يعني «أنَّ
مَا») را از کلمه "يَدْعـُونَ" قطع کنيد.[24] |
وَخُـلْفُ الانْفـَالِ وَنَـحْلٍ وَقَـعَا ولي در دو مکان (علما در مورد قطع «إِنَّ»
از«مَا») اختلاف دارند؛ يکي در
سوره ي انفال و ديگري در سوره نحل؛ که راجح آنست وصل صورت گيرد.[25] |
|
|
وَكُلِّ مـَا سَأَلْتُـمـُوهُ وَاخْتُلِـفْ و «كُلِّ» را از«مـَا» قطع کنيد؛که فقط در آيه
"كُلِّ مـَا سَأَلْتُـمـُوهُ" (در سوره إبراهيم)
است.[26] اما
در مورد قطع يا وصل |
رُدُّوا كَذَا قُلْ بِئْسَمَا وَالْوَصْلُ صِفْ "رُدُّوا" (در سوره نساء)[27]
اختلاف وجود دارد[28]،
همچنين در وصل خواندن «بِئْسَ» به «مَا» نيز (در يک مکان) اختلاف است؛ که در آيه "قُلْ بِئْسَمَا" (آيه ي 93 بقره است) البته در دو مکان بايد آنرا
بصورت "بِئْسَمَا"
(يعني وصل) خواند؛ |
|
|
خَلَفْتُمُونِي وَاشْتَرَوْا فِي مَا اقْطَعَا که يکي در "خَلَفْتُمُونِي"[29] و
ديگري در "اشْتَرَوْا"[30]
است. و (در يازده مکان) «فِي» را از «مَا» قطع کن؛ |
أُوحِيْ أَفَضْتُمُ اشْتَهَتْ يَبْلُوا مَـعَا اول در"أُوحِيْ"[31]،
دوم در"أَفَضْتُمُ "[32]،
سوم در "اشْتَهَتْ"[33]،
چهارم و پنجم در "لِيَبْلُوَكُمْ"[34]، |
|
|
ثَانِي فَعَلْنـَ وَقَـعَـتْ رُومٌ كِـلاَ ششم در"فَعَلْنَ"ي دوم از سوره بقره[35]،
هفتم در سوره ي واقعه[36]،
هشتم در سوره ي روم[37]، |
تَنْزِيْلُ شُـعَرَاءٍ وَغـَيْرَ ذِي صِـلاَ نهم و دهم در دو مکان از سوره ي الزمر[38] و يازدهم
در سوره ي شعراء[39]،
اما در غير اين ده مکان، همگي وصل شوند. |
|
|
فَأَيْنَمَا كَالنَّحْلِ صِلْ وَ مُـخْـتَلِفْ و بدان که در وصل («أَيْنَ» با«مَا»)؛ کلمه ي "فَأَيْنَمَا"(در سوره بقره که به فاء متصل است) بمانند وصل کلمه
"أَيْنَمَا"در
سوره ي نحل است[40]، اما در
وصل يا قطع آنها |
فِي الشُّعَرَا الأَحْزَابِ وَالنِّسَا وُصِفْ در سه سوره ي شعراء[41] و
احزاب[42] و
نساء[43]
اختلاف وجود دارد. |
|
|
وَصِلْ فَإِلَّمْ هُـودَ أَلَّـنْ نَجْـعَلاَ و «إن» را به «لَمْ» وصل کن(که فقط در يک مکان است) و آن در "فَإِلَّمْ" واقع در سوره ي هود[44]مي باشد. و همچنين «أنْ» را به «لَنْ» وصل نما؛ يکي در "أَلَّنْ
نَجْعَلَ" (در سوره کهف)[45] |
نَجْمَعَ كَيْلاَ تَحْزَنُوا تَأْسَـوْا عَـلَى و ديگري در "أَلَّنْ
نَجْمَعَ" (واقع در سوره القيامة)[46]. و
(در چهار مکان) "كَيْلاَ" را وصل کن؛ اول در "تَحْزَنُوا"[47]،
دوم در "تَأْسَوْا"[48]، |
|
|
حَـجٌّ عَلـَيْـكَ حَـرَجٌ وَقَطْعُهُمْ سوم در سوره ي حج[49]، و
چهارم در "عَلـَيْـكَ حَـرَجٌ"[50]. و «عَنْ» را از «مَنْ» قطع کن؛ |
عَنْ مَنْ يَشَاءُ مَنْ تَوَلَّى يَوْمَ هُـمْ در"عَنْ مَنْ يَشَاءُ"(در سوره نور)[51]، و
"عَنْ مَنْ تَوَلَّى"(در سوره نجم)[52].
همچنين «يَوْمَ»
را از «هُـمْ»
قطع نما[53]؛ |
|
|
ومـَالِ هَــذَا وَالَّذِينَ هـؤُلاَ و بدان که حرف «لام» در کلمه "مـَالِ" از کلمه ي بعد خود جدا مي گردد؛ در چهار مکان؛ اول
و دوم در "ومـَالِ هَــذَ"[54]، و
سوم در "فَمَالِ الَّذِينَ"[55]،
و چهارم در "فَمَالِ هَؤُلاءِ"[56]. |
تَ حِيـنَ فِي الإمَـامِ صِـلْ وَوُهِّلاَ (اما در مورد وصل يا قطع) "تَ" از "حِيـنَ"[57]
(دو قول مختلف وجود دارد) قول اول مي گويد که بايد به هم وصل شوند، و قول ديگر مي
گويد که وصل آن دو غلط و اشتباه است[58]. |
|
|
وَوَزَنـُوهُـمْ وَكـَالُـوهُمْ صـِلِ و (ضمير"هُـمْ" را در دو کلمه) "وَزَنـُوهُـمْ" و "كـَالُـوهُمْ" (به کلمه ي قبل خود) وصل کن[59]. |
كَـذَا مـنَ الْ وَهَا وَيَـا لاَ تَفْصِلِ و جايز نيست که "ال" و "هَا" و "يَـا" را از کلمه بعد آنها جدا کرد (و بصورت قطع خوند)[60]. |
|
|
بخش انواع تاء |
||
|
وَرَحْمـَتُ الزُّخْـرُفِ بِالتَّا زَبَرَهْ کلمه
ي "رحمت" (در مصحف عثماني در هفت مکان) بصورت تاء مفتوح (ت) نوشته
شده(نَه بصورت تاء گرد "ة")؛ دو
مکان در سوره زخرف[61]، |
لاعْرَافِ رُومٍ هُودٍ كَـافِ الْبَقَـرَهْ و
بقيه در سوره ي اعراف و روم و هود و مريم و بقره هستند[62]. |
|
|
نِعْمَتُهَا ثَـلاثُ نَـحْلٍ إبـْرَهَـمْ و
کلمه ي "نعمت" نيز (در ده مکان) بصورت تاء مفتوح آمده است؛ سه مکان در
سوره ي نحل[63]، دو
مکان در سوره ي ابراهيم[64]، |
مَعًا أَخَيْـرَاتٌ عـُقُودُ الثَّـانِ هُـمْ و نيز نعمتِ دوم از سوره ي مائده که داراي ضمير "هَمَّ" است.[65] |
|
|
لُقْمَـانُ ثُمَّ فـَاطـِرٌ كَالـطُّـورِ و
بقيه در سوره ي لقمان سپس در فاطر و طور[66]، |
عِـمْـرَانَ لَعْنَـتَ بِهـَا وَالنُّــورِ و
در سوره ي آل عمران[67].
و کلمه ي "لَعْنَـتَ" دو دو سوره ي آل عمران و نور بصورت تاء مفتوح
آمده است[68]. |
|
|
وَامْرَأَتٌ يُوسُفَ عِمْرَانَ الْقَصَصْ و
کلمه ي "امرأت" نيز بصورت تاء مفتوح آمده، در هفت مکان؛ دو مکان آن در
سوره ي يوسف، و يک مکان در آل عمران و قصص[69] |
تَحْرِيْمَ مَعْصِيَتْ بِقـَدْ سَمِعْ يُـخَصْ و(سه مکان) در سوره تحريم[70]. و
کلمه ي "مَعْصِيَتْ" نيز در سوره ي مجادله بصورت تاء مفتوح آمده است.[71] |
|
|
شَجَرَتَ الدُّخانِ سُنَّـتْ فَـاطـِرِ همچنين کلمه ي "شَجَرَتَ" در سوره ي دخان بصورت تاء مفتوح آمده[72]. و کلمه ي "سُنَّـتْ" در سوره ي فاطر |
كُـلاً وَالانْفَالَ وَحَــرْفَ غـَافِـرِ و انفال و غافر نيز بصورت تاء مفتوح آمده اند.[73] |
|
|
قُرَّتُ عَيْنٍ جَنَّتٌ فِـي وَقـَعـَتْ و
کلمه ي "قُرَّت" در آيه ي
"قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَلَك"[74] و
کلمه ي "جَنَّت" در آيه "فَرَوْحٌ
وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ"[75]
بصورت تاء مفتوح است. |
فِطْرَتْ بَقِيَّتْ وَابْنَـتْ وَكَـلِمَــتْ و
سه کلمه ي "فِطْرَتْ" و "بَقِيَّتْ" و "ابْنَـتْ"
نيز بصورت تاء مفتوح آمده اند[76]. و کلمه ي "كَـلِمَــتْ" |
|
|
أَوْسَطَ اَلاعْرَافِ وَكُلُّ مَـا اخْتُلِفْ در
سوره ي اعراف بصورت تاء مفتوح آمده[77]. اما در هر مکاني از قرآن که کلمه
ي "كَلِمَت" آمده، قُراء در قرائت آن اختلاف کرده اند، |
جَمْـعًا وَفَرْدًا فِيْهِ بِالتَّـاءِ عُـرِفْ بعضي
از آنها آنرا بصورت فرد (وقف) مي خوانند زيرا در اين مکانها کلمه ي
"كَلِمَت" بصورت تاء مفتوح آمده است.[78] |
|
|
بخش همزه ي وصل |
||
|
وَابْدَأْ بِهَمْزِ الْوَصْلِ مِنْ فِعْلٍ بِضَمْ همزه
ي وصلي را که در (ابتداي) فعل
است، با مصوت ضمه آغاز کن |
إنْ كَانَ ثَالِثٌ مـِنَ الفـِعْلِ يُضـَمْ البته
چنانکه حرف سوم از فعل مضموم باشد[79] |
|
|
وَاكْسِرْهُ حَالَ الْكَسْرِ وَالْفَتْحِ وَفِي ولي
اگر حرف سوم فعل مکسور يا مفتوح بود، همزه ي وصل فعل را که در ابتداي آن است، با
مصوت کسره بخوان[80]. و (اما) در |
لاسْمَاءِ غَيْرَ اللاَّمِ كَسْرَهـَا وَفِـي اسمهايي
که با همزه ي وصل شروع شده اند؛ همزه ي وصل آنها را مکسور کن، بجز همزه ي وصل در
الف و لامِ تعريف (ال)، که همزه ي وصل آن در هنگام آغاز به خواندن، با مصوت فتحه
خوانده مي شود[81]. و
بدان که همزه ي وصل در |
|
|
ابْنٍ مَعَ ابْنَـةِ امْـرِئٍ وَاثْنَـيْنِ (ابْن)
با (ابْنَـة)، (امْـرِئ) و (اثْنَـيْن) |
وَامْرَأةٍ وَاسْـمٍ مَــعَ اثْنـَتَـيـْنِ و
(امْرَأة)، (اسْـم) و (اثْنـَتَـيـْن) در
هنگام آغاز به خواندن، با مصوت کسره خوانده مي شوند.[82] |
|
|
وَحَاذِرِ الْوَقْفَ بِـكُلِّ الحـَـرَكَهْ و
هرگاه به حرف متحرکِ وصل رسيدي و سپس بر آن توقف کردي، مبادا که آنرا در حالت
وقف حرکت دار (بخواني) |
إِلاَّ إِذَا رُمـتَ فَبَــعْـضُ حَرَكـَهْ مگر
آنکه با (روم)[83] توقف
کردي؛ که در اين حالت لازمست يک مقدار به آن حرکت بدهي؛(البته نه حرکت کامل که
در حالت وصل صورت مي گيرد) |
|
|
إِلاَّ بِفَتْـحٍ أَوْ بِنَـصْـبٍ وَأَشـِمْ مگر
آنکه حرفي که بر آن توقف خواهي کرد، در حالت وصل، مفتوح يا منصوب باشد، و اگر |
إِشَـارَةً بِالضَّـمِّ فِي رَفْـعٍ وَضَـمْ حرفي
که بر آن توقف مي کني در حالت وصل مرفوع يا مضموم باشد، بايد بصورت إشمام بخواني[84] |
|
[1] - يعني قرائت بصورت معنايي به مابعد
خود متصل است ولي از لحاظ تلفظ منفصل از آن است، مثل وقف بر ﴿لقد
جئت شيئًا إمرًا﴾ اين آخر آيه است که با مابعد خود انفصال دارد ولي بصورت
معنايي با آن متصل است.
[2] - (مثلا کسي که قصد وقف بر ﴿وما من
إله﴾ يا بر ﴿وإني كفرت﴾ عمل وقف او در مکان حرامي است؛ البته
اگر از روي عمد باشد و بدان راضي باشد، اين عمل
کفر است، اما اگر وقف بدون قصد و غير عمدي باشد، باز بهتر است از چنين
وقفهايي اجتناب کند تا شنونده گمان سوء نکند.)
[3] - معمولا اگر آخر کلمه تاء باشد،
بصورت تاء گرد (ة) مي آيد ولي گاها بعضي کلمات قرآن بجاي تاء گرد بصورت تاء مفتوح
(ت) آمده است؛ مانند آنکه رحمة بصورت رحمت بيايد، که بعدا به اين بخش نيز خواهيم
پرداخت.
[4] - منظور در آيه: ﴿وَظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ
اللَّهِ إِلا إِلَيْهِ﴾[التوبة: 118].
[5] - منظور در آيه:
﴿وَأَنْ
لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[هود: 14].
[6] - منظور در آيه: ﴿أَنْ
لا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ﴾[يـس: 60].
[7] - در دو مکان در سوره ي هود عبارت
"أَنْ
لا" وجود دارد؛ يکي در آيه : ﴿أَلا تَعْبُدُوا
إِلا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ﴾ [هود: 2]، و ديگري در آيه: ﴿أَنْ لا
تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُم﴾ [هود: 26]، که مراد مولف قطع در آيه ي اخير است؛ يعني آيه 26 از سوره هود.
[8] - منظور در آيه:
﴿يُبَايِعْنَكَ
عَلَى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً﴾[الممتحنة: 12].
[9] - منظور در آيه:
﴿وَإِذْ
بَوَّأْنَا لإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً﴾
[الحج: 26].
[10] - منظور در آيه:
﴿أَنْ
لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ﴾[القلم: 24].
[11] - منظور در آيه:
﴿وَأَنْ
لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ﴾[الدخان: 19].
[12] - منظور در آيه:
﴿أَنْ
لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقّ﴾[الأعراف: 169].
[13] - منظور در آيه:
﴿حَقِيقٌ
عَلَى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ﴾ [الأعراف: 105].
[14] - منظور در آيه: ﴿وَإِنْ
مَا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ﴾ [الرعد:
40].
[15] - منظور در آيه:
﴿فَلَمَّا
عَتَوْا عَنْ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ﴾ [الأعراف: 166].
[16] - منظور در دو آيه ي زير است:
﴿هَلْ لَكُمْ مِنْ
مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم﴾ [الروم: 28].
﴿فَمِنْ
مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ﴾ [النساء: 25].
[17] - منظور در آيه:
﴿وَأَنْفِقُوا
مِنْ مَا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ﴾ [المنافقون: 10].
[18] - منظور در آيه: ﴿خَيْرٌ
أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ﴾ [التوبة: 109].
[19] - منظور در آيه:
﴿خَيْرٌ
أَمْ مَّنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ [فصلت: 40].
[20] - منظور در آيه:
﴿أَمْ
مَنْ يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً﴾ [النساء: 109].
[21] - منظور در آيه:
﴿أَهُمْ
أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنَا﴾ [الصافات: 11].
[22] - منظور دو آيه زير است:
اول: ﴿وَحَيْثُ مَا
كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِين﴾ [البقرة: 144].
دوم: ﴿وَحَيْثُ مَا
كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلا يَكُونَ﴾ [البقرة: 150].
[23] - منظور در آيه: ﴿إِنَّ
مَا تُوعَدُونَ لآت﴾ [الأنعام: 134].
[24] - توجه: اين قطع در دو مکان از قرآن
وجود دارد:
اول: في قوله تعالى:
﴿وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ [الحج: 62].
دوم: في قوله تعالى:
﴿وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِل﴾ [لقمان: 30].
[25] - منظور دو آيه زير است:
اول: ﴿وَاعْلَمُوا
أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ [الأنفال: 41].
دوم: ﴿إِنَّمَا
عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُم﴾ [النحل: 95].
[26] - منظور در آيه:
﴿وَآتَاكُمْ
مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾ [إبراهيم: 34].
[27] - در آيه: (سَتَجِدُونَ
آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُواْ قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا
رُدُّوَاْ إِلَى الْفِتْنِةِ)(نساء 91).
[28] - البته علاوه بر اين مکان، در سه مکان
ديگر اين اختلاف بين علما وجود دارد؛ يعني در مجموع در چهار موضع اختلاف وجود دارد
که آيا قطع صورت پذيرد يا وصل؟ و آن چهار موضع بصورت زير است:
اول: ﴿كُلَّ مَا
رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ﴾ [النساء: 91].
دوم: ﴿كُلَّ مَا
جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا كَذَّبُوهُ﴾ [المؤمنون: 44].
سوم: ﴿كُلَّمَا
دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ [الأعراف: 38].
چهارم: ﴿كُلَّمَا
أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ﴾ [الملك: 8].
که راجح، قطع در آيه ي اول
و دوم، و وصل در دو آيه ي سوم و چهارم است. در غير اين موارد؛ در بقيه همگي عمل
وصل صورت مي گيرد.
[29] - منظور در آيه: ﴿قَالَ
بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي﴾ [الأعراف: 150].
[30] - منظور در آيه:
﴿بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا﴾ [البقرة:
90]
[31] - منظور در آيه: ﴿قُلْ
لا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيّ﴾ [الأنعام: 145].
[32] - منظور در آيه:
﴿لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ [النور:
14].
[33] - منظور در آيه:
﴿وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ﴾ [الأنبياء:
102].
[34] - منظور در دو آيه: ﴿لِيَبْلُوَكُمْ
فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَات﴾ [المائدة: 48] و ﴿لِيَبْلُوَكُمْ
فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَاب﴾ [الأنعام: 165].
[35] - منظور در آيه: ﴿فِي
مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوف﴾ [البقرة: 240]. واين
"فَعَلْنَ" دوم در سوره ي بقره است.
[36] - منظور در آيه:
﴿وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لا تَعْلَمُونَ﴾ [الواقعة: 61].
[37] - منظور در آيه:
﴿ضَرَبَ
لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ
مِنْ شُرَكَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاكُم﴾ [الروم: 28].
[38]- منظور در دو آيه :﴿إِنَّ
اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾ [الزمر:
3]. و ﴿فِي مَا كَانُوا فِيهِ
يَخْتَلِفُونَ﴾ [الزمر: 46].
[39] - منظور در آيه:
﴿أَتُتْرَكُونَ
فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ﴾ [الشعراء: 146].
[40] -
منظور اينست که وصل «أَيْنَ» و «مَا» در "أَيْنَمَا" در دو آيه ي زير مشابه
هم هستند:
اول: ﴿أَيْنَمَا تُوَلُّوا
فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه﴾ [البقرة: 115].
دوم: ﴿أَيْنَمَا
يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْر﴾ [النحل: 76].
[41] - منظور در آيه:
﴿وَقِيلَ
لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ﴾ [الشعراء: 92]. در اين آيه راجح اينست که قطع صورت گيرد.
[42] - منظور در آيه:
﴿مَلْعُونِينَ
أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلاً﴾ [الأحزاب: 61].
[43] - منظور در آيه:
﴿أَيْنَمَا
تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ﴾ [النساء: 78]. در
اين آيه و آيه ي فوق در سوره ي احزاب، ارجح آنست که وصل صورت گيرد.
[44] - منظور در آيه: ﴿فَإِلَّمْ
يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ﴾
[هود: 14].
[45] - منظور در آيه:
﴿بَلْ
زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً﴾ [الكهف: 48].
[46] - منظور در آيه:
﴿أَيَحْسَبُ
الإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾ [القيامة: 3].
[47] - منظور در آيه:
﴿لِكَيْلا
تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ﴾ [آل عمران: 153].
[48] - منظور در آيه:
﴿لِكَيْلا
تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾ [الحديد:
23].
[49] - منظور در آيه:
﴿لِكَيْلا
يَعْلَمَ مَنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئا﴾ [الحج: 5].
[50] - منظور در آيه:
﴿لِكَيْلا
يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ﴾ [الأحزاب: 50]
[51] - منظور در آيه:
﴿فَيُصِيبُ
بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشَاءُ﴾ [النور: 43].
[52] - منظور در آيه:
﴿فَأَعْرِضْ
عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا﴾ [النجم: 29].
[53] - اين قطع فقط در دو آيه ي زير است:
اول: ﴿يَوْمَ هُمْ
بَارِزُونَ لا يَخْفَى﴾ [غافر: 16].
دوم: ﴿يَوْمَ هُمْ
عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ﴾ [الذاريات: 13].
[54] - منظور در دو آيه زير:
اول: ﴿وَقَالُوا
مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ﴾ [الفرقان: 7].
دوم: ﴿وَيَقُولُونَ
يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لا يُغَادِر﴾ [الكهف: 49].
[55] - منظور در آيه:
﴿فَمَالِ
الَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ﴾ [المعارج: 36].
[56] - منظور در آيه:
﴿فَمَالِ
هَؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً﴾ [النساء: 78].
[57] - منظور در آيه:
﴿وَلاتَ
حِينَ مَنَاصٍ﴾ [ص: 3].
[58] - راي صحيح نيز همين است که وصل آندو
صحيح نيست، زيرا "وَلاتَ" از "حِينَ" مستقل است. (وَهِّلْ؛ به معناي غلط و
نادرست است)
[59] - منظور در آيه:
﴿وَإِذَا
كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ﴾ [المطففين: 3]. يعني جايز نيست که بعد از خواندن "كَالُو" و "وَزَنُو" وقف کرد و بعد ضمير
"هم" را خواند.
[60] - مثلا در کلمات زير:
- (المؤمنون ـ
التقوى)
- (هَأنتم ـ
هؤلاء)
- (يأيها ـ يآدم) که "يا" در اينجا حرف ندا است.
[61] - منظور در دو آيه ي زير:
اول: ﴿أَهُمْ
يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ﴾ [الزخرف: 32].
دوم: ﴿وَرَحْمَتُ
رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾ [الزخرف: 32].
[62] - يعني آيات زير:
﴿إِنَّ رَحْمَتَ
اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴾ [الأعراف: 56].
﴿فَانْظُرْ إِلَى
آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ﴾ [الروم: 50].
﴿رَحْمَتُ
اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْت﴾ [هود: 73].
﴿ذِكْرُ
رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا﴾ [مريم: 2]. در
ضمن ابتداي سوره ي مريم با "كاف" شروع مي شود.
﴿أُولَئِكَ
يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ﴾ [البقرة: 218].
[63] - در آيات زير:
اول:
﴿أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ﴾
[النحل: 72].
دوم: ﴿يَعْرِفُونَ
نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا﴾ [النحل: 83].
سوم: ﴿وَاشْكُرُوا
نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾ [النحل: 114].
[64] - در آيات زير:
اول: ﴿أَلَمْ تَرَ
إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً﴾ [إبراهيم: 28].
دوم: ﴿وَإِنْ
تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا﴾ [إبراهيم: 34].
[65] - در آيه:
﴿يَا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ
هَمّ﴾ [المائدة: 11].
[66] الحمدلله، در آيات زير:
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ
الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ﴾ [لقمان: 31].
﴿يَا
أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ﴾ [فاطر: 3].
﴿فَذَكِّرْ
فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ﴾ [الطور: 29].
[67] - در آيه:
﴿وَاذْكُرُوا
نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً﴾ [آل عمران: 103].
[68] - در دو آيه زير:
اول: ﴿ثُمَّ
نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾ [آل عمران:
61].
دوم:
﴿وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كَانَ مِنَ
الْكَاذِبِينَ﴾ [النور: 7].
[69] - يعني در آيات زير:
اول: ﴿وَقَالَ
نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِد﴾ [يوسف: 30].
دوم: ﴿قَالَتِ
امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقّ﴾ [يوسف: 51].
سوم: ﴿إِذْ قَالَتِ
امْرَأَتُ عِمْرَانَ﴾ [آل عمران: 35].
چهارم: ﴿وَقَالَتِ
امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ﴾ [القصص: 9].
[70] - در آيات زير:
پنجم: ﴿امْرَأَتَ
نُوح﴾ [التحريم: 10].
ششم: ﴿وَامْرَأَتَ
لُوط﴾ [التحريم: 10].
هفتم: ﴿امْرَأَتَ
فِرْعَوْنَ﴾ [التحريم: 11].
نکته: هرگاه لفظ
"امرأة" به شوهرش اضافه شد، بصورت تاء مفتوح "امرأت" مي آيد.
[71] - در دو آيه زير:
اول:
﴿وَيَتَنَاجَوْنَ بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ
الرَّسُولِ﴾ [المجادلة: 8].
دوم: ﴿فَلا
تَتَنَاجَوْا بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ﴾
[المجادلة: 9].
نکته: سوره ي مجادله با «
قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى
اللَّهِ» شروع مي شود.
[72] - در آيه: ﴿إِنَّ شَجَرَتَ
الزَّقُّومِ﴾ [الدخان: 43].
[73] - در آيات زير:
اول: ﴿فَهَلْ
يَنْظُرُونَ إِلا سُنَّتَ الأَوَّلِينَ﴾ [فاطر: 43].
دوم: ﴿فَلَنْ
تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً﴾ [فاطر: 43].
سوم: ﴿وَلَنْ
تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً﴾ [فاطر: 43].
چهارم: ﴿وَإِنْ
يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الأَوَّلِينَ﴾ [الأنفال: 38].
پنجم: ﴿سُنَّتَ
اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ﴾ [غافر: 85].
[74] - سوره قصص آيه ي 9.
[75] - سوره الواقعه آيه ي 89.
[76] - در آيات زير:
﴿بَقِيَّتُ اللَّهِ
خَيْرٌ لَكُمْ﴾ [هود: 86].
﴿فِطْرَتَ اللَّهِ
الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾ [الروم: 30].
﴿وَمَرْيَمَ
ابْنَتَ عِمْرَانَ﴾ [التحريم: 12].
[77] - در آيه:
﴿وَتَمَّتْ
كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى﴾ [الأعراف: 137].
[78] - در مجموع در پنج آيه کلمه ي
"" بصورت تاء مفتوح آمده:
اول: ﴿وَتَمَّتْ
كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقاً وَعَدْلاً﴾ [الأنعام: 115].
دوم: ﴿وَتَمَّتْ
كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرائيل﴾ [الأعراف: 137].
سوم: ﴿كَذَلِكَ
حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا﴾ [يونس: 33].
چهارم: ﴿إِنَّ
الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ﴾ [يونس:
96].
پنجم: ﴿وَكَذَلِكَ
حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ [غافر: 6].
حال مصحف هاي قرآن در سه
مکان از آيات فوق در رسم کلمه ي "كَلِمَت" اختلاف دارند: در اعراف و يونس
و غافر، و بر اين اساس جايز است که در آنها هم در تاء و هم در هاء (يعني ة) وقف
کرد: يعني هم مي توان در وقف "كَلِمَت" خواند و هم "
كَلِمَة"، اما آنچه که بدان عمل مي شود وقف بر تاء مفتوح است. والله اعلم
[79] - مانند: (اجْتُثَّت)، که يک
فعل ماضي است و اول آن همزه ي وصل است، هنگام شروع به خواندن آن با مصوت ضمه مي
خوانيم، زيرا سومين حرف اصلي فعل (که در اينجا تاء اول است) مضموم است.
[80] - مانند: (اِغفِر ـ اِنتَهو)، که
سومين حرف آنها در (اغفر) فآء مکسور است و در (انتهوا) تاء مفتوح است.
[81] - مانند: (اَلنهار) که داراي الف و
لام تعريف است که همزه ي وصل آن در هنگام شروع به خواندن کلمه بصورت مفتوح خوانده
مي شود.
[82] - مثلا بصورت زير:
1ـ (اِبن) مثل: (إن اِبني
من أهلي ـ اِبن مريم).
2ـ (اِبنة) مثل: (اِبنت
عمران ـ اِبنتي هاتين).
3ـ (اِمرئ) مثل: (كل اِمرئ
بما كسب ـ إن اِمرؤٌ هلك ـ ما كان أبوك اِمرأ سوءٍ).