• اسباب نزول سورة بقره( آیات 96-106)

    اسباب نزول سورة بقره( آیات 96-106)

    اسباب نزول آیة 94: (قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ)

    24- ابن جریر از ابوعالیه روایت کرده است: یهود می‌گفت به جز پیروان یهودیت هیچکس داخل بهشت نمی‌شود. پس خدا در این مقام آیة (قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً ....) را نازل کرد([1]).

    اسباب نزول آیة 97 98: (قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ).

    25- بخاری از انس (رضی الله عنه) روایت کرده است: عبدالله بن سلام در مزرعه مشغول چیدن میوه بود و از آمدن رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) به مدینه آگاه شد و نزد سرور کائنات شتافت و گفت: در بارة سه چیز از تو می‌پرسم که به جز پیامبران هیچکس از آن‌ها آگاه نیست. نخستین نشانة قیامت چیست؟ اولین طعام اهل بهشت کدام است؟ چه چیز فرزند را شبیه پدر و مادرش می‌سازد؟ رسول خدا گفت: چند لحظه پیش جبرئیل (علیه السلام) مرا از این چیزها آگاه ساخت. عبدالله بن سلام پرسید: جبرئیل! پیامبر گفت: آری، عبدالله بن سلام گفت: یگانه فرشته‌ای که با یهود دشمنی دارد جبرئیل است. پیامبر اکرم آیة (قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ ) را قراءت کرد([2]).

    شیخ الإسلام ابن حجر در فتح الباری([3]) گفته است: اسلوب نخستن بیانگر این است که رسول الله (صلی الله علیه وسلم) آیه را در جواب یهود خوانده است و این دلیل نزول آیه در آن هنگام نیست و می‌گوید: این سخن مورد اعتماد است. درباة سبب نزول این آیه قصة دیگری غیر از قصة عبدالله بن سلام به روایت صحیح آمده است:

    26- احمد، ترمذی و نسائی از طریق بُکَیر بن شهاب از سعید بن جُبَیر از ابن عباس (رضی الله عنهما) روایت کرده اند: گروهی از یهود نزد رسول الله (صلی الله علیه وسلم) آمدند و گفتند: ای ابوالقاسم! ما با تو پنج مسأله را مطرح می‌کنیم، اگر ما را از پاسخ آن‌ها آگاه کنی تو را پیامبر خدا خواهیم دانست، [و از تو پیروی می‌کنیم، پس پیامبر از آن‌ها تعهد و پیمان گرفت همانگونه که یعقوب (علیه السلام) از فرزندان خویش تعهد مؤکد الهی گرفته بود، آنگاه که گفتند: الله علی ما نقول وکیل: خدا بر آنچه ما می‌گوییم و به آن تعهد می‌کنیم وکیل و ناظر است. پیامبر گفت: اکنون سؤالات خویش را ارائه دهید]([4]). یهودیان در بارة این مسائل از سرور کائنات سؤال کردند: اسرائیل چه چیزهایی را بر خود حرام کرده بود؟ [فرمود: چون مرض عرق النساء داشت، تنها بعضی از محصولات لبنی به مزاج او سازگار بود. گفتند:] علایم نبوت چیست؟ [فرمود: چشمش می‌خوابد، اما قلب او بیدار است. پرسیدند:] زنان چگونه و به چه حالت پسر و به چه حالت دختر می‌زایند؟ [فرمود: منی مرد و منی زن که به هم می‌رسد، اگر منی مرد قوی‌تر بود فرزند پسر و اگر منی زن قوی‌تر بود فرزند دختر می‌شود] آن‌ها در بارة رعد و آواز مهیبش سؤال کردند و نیز پرسیدند فرشتة وحی کیست و اخبار آسمان‌ها را چه کسی برایت می‌آورد؟ حتی گفتند: به ما بگو دوست و همصبحت تو از جمع فرشتگان کیست؟ پیامبر گفت: جبرئیل. گفتند: جبرئیل! همان فرشته‌ای که دشمن ماست و پیام جنگ، کشتار و عذاب می‌آورد اگر میکائیل را که پیام‌آور نیکی و بخشش، سرسبزی و باران است می‌گفتی بهتر بود. پس این آیه نازل شد([5]).

    27- اسحاق بن راهویه در «مسند» خود و ابن جریر از طریق شعبی روایت کرده اند: گاه گاه عمر بن خطاب (رضی الله عنه) به نزد یهود می‌رفت و بحث‌های از تورات را می‌شنید و از شباهت تورات با قرآن تعجب می‌کرد. فاروق اعظم می‌گوید: روزی پیامبر از آنجا می‌گذشت به یهودیان گفتم: شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید که این مرد فرستادة خداست؟ دانشمندترین آن‌ها گفت: بلی، یقین می‌دانیم که او رسول خداست. گفتم: پس چرا از او پیروی نمی‌کنید، گفتند: از او پرسیدیم فرشته‌ای که پیام آسمانی را به تو می‌آورد کیست؟ او دشمن ما جبرئیل را که سختی، دشواری، ناگواری، جنگ و هلاکت را نازل می‌کند یادآور شد. گفتم: پس از بین فرشتگان دوست شما کیست؟ گفتند: میکائیل که باران، نیکویی و رحمت را فرود می‌آورد. گفتم: منزلت این دو در نزد پروردگارشان چگونه است؟ گفتند: یکی جانب راست و دیگری جانب چپ خدا قرار دارد. گفتم: پس بنابراین برای جبرئیل(علیه السلام) جایز نیست که با میکائیل (علیه السلام) دشمنی کند و هم برای میکائیل جایز نیست که به دشمنان جبرئیل سازگاری نماید. بنابراین، من به یقین شهادت می‌دهم که جبرئیل و میکائیل و پروردگار این دو با هرکه صلح و آشتی کنند همه‌شان با او از در صلح و آشتی می‌آیند و با هرکه در جنگ باشند و دشمنی کنند همه به طور یکسان با او درجنگند. سپس به سوی پیامبر حرکت کردم و خواستم که از جریان آگاهش کنم، چون به نزدش رسیدم. گفت: آیا از آیاتی که برایم نازل گردید آگاهت کنم؟ گفتم: ای رسول خدا من مشتاق شنیدن کلام آسمانی هستم، پس (قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ (97) مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْكَافِرِينَ (98))[6]، را قراءت کرد. گفتم: ای رسول خدا! قسم به ذات یکتا از نزد یهود به همین عزم برخاستم تا نزد شما آمده گفتگویی را که بین من و یهود صورت گرفت به عرض شما برسانم، اینک دریافتم که وحی الهی بر من سبقت گرفته است. اسناد این حدیث به شعبی درست است، اما او عمر (رضی الله عنه) را ندیده([7]).

    28- این حدیث از ابن ابو شیبه و ابن ابو حاتم از طریق دیگر از شعبی روایت کرده اند([8]).

    29- و ابن جریر از طریق سدی از عمر روایت کرده است([9]).

    30- و از طریق قتاده از عمر (رضی الله عنه) روایت کرده است([10]).

    و این دو حدیث نیز منقطع هستند.

    31- ابن ابوحاتم از طریق دیگر از عبدالرحمن بن ابی لیلی روایت کرده است: یهودی با عمر (رضی الله عنه) برخورد و گفت: جبرئیل که دوست شما و او را یاد می‌کند با ما دشمن است. عمر فاروق گفت: هرکس دشمن خدا، فرشتگان، پیامبران، جبرئیل و میکائیل باشد خدا دشمن اوست. ابن ابی لیلی گفته است: این آیه به زبان عمر (رضی الله عنه) نازل گردیده است([11]).

    این‌ها طرقی اند که یکدیگر را قوی می‌سازند([12]).

    ابن جریر نقل کرده است که اهل علم همه قبول دارند که سبب نزول این آیه همین است([13]). [اهل علم متفقند بر این که این آیه در جواب بنی اسرائیل که جبرئیل (علیه السلام) را دشمن خود و میکائیل (علیه السلام) را دوست خویش می‌دانستند نازل شده است، اما اختلاف بر سر این است که چه چیز سبب بیان این نظر از سوی یهود شده است، بعضی از علما معتقدند که یهود هنگام مناظره با رسول خدا در امر نبوت این سخن را گفت و بعض دیگر می‌گویند: هنگام مناظره با عمر (رضی الله عنه) در بارة رسول الله این سخن را یاد کردند]([14]).

    اسباب نزول آیة 99 100: (وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ)[15].

    32- ابن ابوحاتم از طریق سعید یا عکرمه از ابن عباس (رضی الله عنهما) روایت کرده است: ابن صوریا به نبی کریم (صلی الله علیه وسلم) گفت: ای محمد، چیزی که برای ما قابل فهم و شناخت باشد نیاورده‌ای، و خدا همراة تو نشانة آشکاری برای اثبات رسالتت نفرستاده است. پس خدا آیة (وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ....) را نازل کرد. هنگامی که رسول الله مبعوث گردید و تعهد و پیمانی را که یهود سپرده بود مبنی بر این که هرگاه محمد (صلی الله علیه وسلم) مبعوث گردد، به او ایمان بیاورند یادآور شد، مالک بن صیف گفت: سوگند به خدا که ما در بارة تأیید و تصدیق نبوت محمد هیچ تعهدی نسپرده ایم و در این باره هیچ پیمانی نبسته ایم. پس آیة (أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا.....) نازل شد([16]).

    اسباب نزول آیة 102: (وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ )[17].

    33- ابن جریر از شهر بن حوشب روایت کرده است: یهودیان گفتند: ببینید چگونه محمد حق و باطل را به هم می‌آمیزد و سلیمان را از انبیای الهی می‌داند، مگر سلیمان ساحری نبود که سوار باد می‌شد. پس آیة (وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ ...) نازل شد([18]).

    34- ابن ابوحاتم از ابوعالیه روایت کرده است: یهود زمانی از نبی کریم در بارة مسائلی از تورات سؤال کرد، هیچ سؤالی را از تورات با او مطرح نکردند، مگر این که خدا جواب آن را به پیامبر وحی کرد. و سرور کائنات همواره بر حرکات خصمانة آنان غالب شد. چون دیدند که پیامبر تمام پرسش‌های آنان را جواب درست می‌گوید، به یکدیگر گفتند: او به تورات از ما عالمتر است. پس راة دیگر خصومت و ستیز را پیش گرفتند و راجع به سحر و ساحری از او پرسش‌ها نمودند. خدا آیة (وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ)  را نازل کرد([19]).

    اسباب نزول آیة 104: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ)[20].

    35- ابن منذر از سدی روایت کرده است: دو نفر از یهود، مالک بن صیف و فاعه بن زید هرگاه به دیدار رسول الله می‌آمدند در اثنای صحبت با او (صلی الله علیه وسلم) می‌گفتند: راعنا سمعک واسمع غیر مسمع: [راعنا به زبان عربی فعل امر است از مادة رعایت یعنی مراعات حال ما را بکن، سخنان ما را به دقت بشنو و این کلمه به لفظ یهود دشنام و استهزاء است] مسلمانان پنداشتند اهل کتاب این کلمات را برای ستایش و بزرگداشت انبیای خود به کار می‌برند، پس آنان نیز به سرور کائنات این اصطلاح را می‌گفتند. در این مقام آیة (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا)  نازل شد.

    36- ابونعیم در «دلائل» از طریق سدیی صغیر از کلبی از ابوصالح از ابن عباس روایت کرده است: جملة راعنا در زبان یهود دشنام قبیح است [آن‌ها این جمله را در خفا بر رسول الله به کار می‌بردند]([21]) چون شنیدند که اصحاب رسول الله این جمله را خطاب به او (صلی الله علیه وسلم) می‌گویند بین خود خندیدند. پس این آیه نازل شد. سعد بن معاذ این قضیه را شنید و به آن‌ها گفت: ای دشمنان خدا! اگر این سخن را بعد از این از زبان یکی از شما بشنوم سرش را می‌برم([22]).

    [راعنا: ارعنا سمعک ای اسمع منا ونسمع منک: به مطالب ما گوش بده تا سؤالات و خواسته‌های خویش را مطرح نمایم و به آرامش سخن بگو تا بتوانیم مطالبت را خوب درک کنیم. در زبان یهود راعنا مفهوم استهزا و دشنام را می‌رساند. چون راعنای عربی با مفهوم صحیح با کلمه‌ای از زبان یهود با مفهوم استهزاء و دشنام در لفظ برابر بود، خدا مسلمانان را از ذکر آن در برابر رسول الله منع کرد]([23]).

    37- ابن جریر از ضحاک روایت کرده است: شخصی می‌گفت: ارعنی سمعک یعنی به مطالب من به تأنی گوش بده [اما منظور آن استهزاء و دشنام بود] پس این آیه نازل شد([24]).

    38- از عطیه روایت شده است: عده‌ای از یهود خطاب به رسول خدا می‌گفتند: ارعنا سمعک یعنی رعایت حال ما را بکن و سخنان ما را به دقت بشنو، اما منظورشان استهزا و دشنام بود، حتی برخی از مسلمانان هم که از مفهوم دیگر آن بی‌خبر بودند این کلمات را به کار بردند. این عمل آنان در پیشگاة خدا ناپسند آمد. این آیه نازل شد([25]).

    39- از قتاده روایت شده است: عده‌ای می‌گفتند: راعنا سمعک یعنی به ما مهلت بده تا سؤالات خود را مطرح کنیم و مطالب را به آرامی بیان کن تا به معنی آن بهتر پی ببریم. یهود هم که نزد پیامبر می‌آمدند مثل این کلمات را به کار می‌بردند. چون در زبان ایشان کلمة راعنا مفهوم استهزا و دشنام را می‌رساند. این آیه نازل شد([26]).

    40- و از عطاء روایت شده است: این کلمه‌ای است که انصار در جاهلیت به کار می‌بردند. بنابراین آیه نازل شد([27]).

    41- و از ابوعالیه روایت شده است: اعراب وقتی با یکدیگر صحبت می‌کردند، می‌گفتند: ارعنی سمعک یعنی مطالبم را به خوبی بشنو تا پرسش‌ها و خواسته‌های خویش را مطرح نمایم و آهسته سخن بگو تا مطالب را بهتر درک کنم. چون این جمله در زبان یهود معنی استهزا و دشنام را می‌رساند اسلام مسلمان‌ها را از گفتن این سخن نهی کرد([28]).

    اسباب نزول آیة 106: (مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ )[29].

    42- ابن ابوحاتم از طریق عکرمه از ابن عباس (رضی الله عنهما) روایت کرده است: گاهی برای رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) شب وحی می‌آمد و پیامبر آن را روز فراموش می‌کرد. پس خدای بزرگ این آیه را نازل کرد([30]).

    [از قتاده روایت کرده است: آیه‌ای از قرآن مجید به خاطر آیة دیگر منسوخ می‌شد وقتی پیامبر یک آیه و یا بیشتر از یک آیة ناسخ را که قراءت می‌کرد آیة منسوخ برداشته و فراموش می‌شد]([31]).

    IslamQT.Com 

     اسلام-قرآن و تفسیر

    ============

    برگرفته شده از کتاب: لباب النقول فی أسباب النزول، تألیف: جلال الدین السیوطی، ترجمۀ: عبدالکریم ارشد

     



    [1]- طبری 1576 از ابوعالیه به قسم مرسل روایت کرده است. ترجمه آیه: «بگو: اگر سراى آخرت در نزد خداوند- بى ديگر مردم- ويژه شماست، اگر راستگوييد، آرزوى مرگ كنيد».

    [2]- صحیح است، بخاری 3329 و 3938 و 4480، احمد 3 / 108 و 271، نسائی در «تفسیر» 12 و بیهقی در «دلائل» 2 / 528 از انس به کلمات متفاوت روایت کرده اند.

    [3]- 8 / 166.

    [4]- مسند احمد حدیث 2353.

    [5]- این حدیث با طریق و شواهدش صحیح است. احمد 1 / 274، ترمذی 3117 و نسائی در «عشرة النساء» 190 از بکیر بن شهاب روایت کرده اند. اسناد آن ضعیف است به خاطر بکیر بن شهاب که مجهول است، اما حدیث دارای شواهد است. طبری 1608 و بیهقی در «دلایل» 6 / 266 از طریق شهر بنحوشب از ابن عباس به همین معنی روایت کرده اند، اسناد آن حسن است.

    [6] - ترجمه: «بگو: هر كس كه دشمن جبرئيل باشد [چه باك‏] او آن [قرآن‏] را به حكم خدا- تصديق كننده آنچه پيش از آن است و رهنما و نويد دهنده مؤمنان- بر دل تو نازل كرده است. كسى كه دشمن خدا و فرشتگان او و رسولانش و جبرئيل و ميكائيل باشد، [بداند كه‏] خدا دشمن كافران است».

    [7]- اسحاق در مسند خود آورده چنانچه در «مطالب عالیه» 3534 است، طبری 1611 و 1612 و واحدی 40 از طریق شعبی روایت کرده اند. این حدیث مرسل است، زیرا شعبی عمر را ندیده است. و حافظ در «مطالب عالیه» می‌گوید: مرسل و سند آن صحیح است.

    [8]- ابن ابو شیبه 14 / 285 و طبری 1617 روایت کرده اند راوی‌های آن ثقه اما حدیث مرسل است.

    [9]- طبری 1616 از سدی به طور مرسل روایت کرده است.

    [10]- طبری 1613 از قتاده روایت کرده و این هم مثل سابقش است.

    [11]- ابن کثیر 1 / 300 301 با سندش از ابن ابولیلی ذکر و به ابن ابوحاتم نسبت کرده است.

    [12]- مؤلف تمام روایات سابقه را از «فتح الباری» گرفته حتی عبارت «این‌ها طرقی اند که یکدیگر را تقویت می‌کنند».

    [13]- تفسیر طبری، 1 / 476.

    [14]- تفسیر طبری، همان منبع، ج 1، ص 431.

    [15] - ترجمه: «و به يقين نشانه‏هايى روشن به تو نازل كرده‏ايم و جز بدكاران به آن انكار نمى‏ورزند».

    [16]- طبری 1640 و 1641 از ابن اسحاق از محمد بن ابومحمد روایت کرده این محمد مجهول و اسناد ضعیف است.

    [17] - ترجمه: «و از آنچه شياطين در [عهد] فرمانروايى سليمان مى‏خواندند، پيروى كردند. سليمان كفر نورزيد بلكه شياطين كفر ورزيدند. به مردم جادو مى‏آموختند. و [نيز از] آنچه در بابل بر دو فرشته، هاروت و ماروت فرو فرستاده شد. و [آن دو فرشته‏] به هيچ كسى [جادو] نمى‏آموختند مگر آنكه مى‏گفتند: ما تنها [مايه‏] آزمونى هستيم. پس [با به كارگيرى جادو] كافر مشو. آن گاه [مردم‏] از آن دو چيزى مى‏آموزند كه با آن بين شخص و همسرش جدايى مى‏اندازند. و آنان با آن به كسى زيان رسان نبودند مگر به اراده خداوند. و آنچه را كه مى‏آموختند به آنان زيان مى‏رساند و به آنان سود نمى‏بخشيد و به راستى دانسته‏اند كه هر كس خريدارش باشد در آخرت هيچ بهره‏اى ندارد و اگر مى‏دانستند، بد چيزى است آنچه خودشان را به [بهاى‏] آن فروختند»

    [18]- طبری 1669 از شهر روایت کرده و این ضعیف است.

    [19]- مؤلف در «دُر المنثور» 1 / 183 به ابن جریر و ابن ابوحاتم نسبت داده است. محقق در طبری 1650 به همین عبارت دیده که از ربیع روایت شده نه از ابوعالیه و همچنان ابن کثیر 1 / 306 این حدیث را به ربیع بن انس نسبت داده است.

    [20] - ترجمه: «اى مؤمنان، مگوييد: «راعنا» و [بلكه‏] بگوييد: «انظرنا» و [به خوبى‏] گوش فرادهيد و كافران عذابى دردناك [در پيش‏] دارند».

    [21]- ابوالفضل محمود الألوسی، تفسیر روح المعانی، همان منبع، ج 1، ص 348.

    [22]- اسنادش جداً ضعیف است. محمد بن مروان سدیی صغیر و شخیش متروک و متهم هستند و ابوصالح ضعیف است. محقق در «دلائل» به این لفظ و اسناد ندیده و در «دُر المنثور» 1 / 196 هم به همین عبارت به او نسبت نکرده. ابونعیم 1 / 44ح6 از موسی بن عبدالرحمن از ابن جریج از عطاء از ابن عباس به همین معنی روایت کرده و در آن نزول آیه نیست و اسناد آن جداً ضعیف است به خاطر این که موسی متروک و متهم است.

    [23]- تفسیر روح المعانی، همان منبع، ج 1، ص 476.

    [24]- طبری 1730 از ضحاک به طور مرسل روایت کرده است.

    [25]- طبری 1732 از عطیة عوفی روایت کرده، این حدیث مرسل و عطیه ضعیف است.

    [26]- طبری 1733 از قتاده بن شکل مرسل روایت کرده.

    [27]- طبری 1736 1738 روایت کرده، این حدیث مرسل است.

    [28]- طبری 1739 به قسم مرسل روایت کرده، اما این روایات به مجموع قوی هستند والله اعلم.

    [29] - ترجمه: «هر آيه‏اى را كه نسخ كنيم يا آن را فرو گذاريم، بهتر از آن يا مانند آن را [در ميان‏] آوريم. آيا ندانسته‏اى كه خدا بر هر كارى تواناست؟».

    [30]- جداً ضعیف است. ابن ابوحاتم روایت کرده چنانچه در «تفسیر ابن کثیر» 1 / 330 از طریق حجاج جزری آمده، حجاج بن تمیم متروک است و مانند این سبب ثابت نمی‌شود مگر به روایت ثقات.

    [31]- تفسیر طبری، همان منبع، ج 1، ص 476.


    بازگشت به ابتدا

    بازگشت به نتايج قبل

     

    چاپ مقاله

     
    » بازدید امروز: 209
    » بازدید دیروز: 1156
    » افراد آنلاین: 5
    » بازدید کل: 55743