• آیات محکم و متشابه.... تعریف، فواید و موضع مسلمان درباره ی آنها

     

    آیات محکم و متشابه.... تعریف، فواید  و موضع مسلمان درباره ی آنها

    در باره ی موضوع آیات محکم و متشابه این آیات کریمه را در قرآن می خوانیم:

    { هو الذي أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن أم الكتاب وأخر متشابهات } (آل عمران:7)

    { كتاب أحكمت آياته ثم فُصِّلت من لدن حكيم خبير } (هود:1)

    دو لفظ محکم و متشابه متضاد و مقابل همدیگرند، که به هنگام ذکر یکی از آنها دیگری هم در ذهن تداعی می شود. که این دو لفظ بر دو بحث اساسی در علوم قرآنی دلالت دارند، که علمای اسلام در این باره بسیار سخن گفته اند، و نظرگاههایشان در باره ی تعریف و حقیقت این دو متفاوت است. محکم و متشابه دو بحث مهم در علم اصول فقه نیز به شمار می آیند.

    کلمه ی محکم از نظر لغوی مأخوذ از: ( حکم یحکم ) مانند :حکمت الدابّة و أحکمتها بمعنای: أحكمت وثاقها ( آن حیوان را بستم .. افسارش را بستم و او را از تکان و فرار منع نمودم)  إحکام در کلام یعنی: راست بودن و تشخیص دادن راست از دروغ.

    اما معنای اصطلاحی محکم: اهل علم در تعریف این واژه اختلاف دارند، بعضی فرموده اند: منظور چیزی است که معنایش مشخص و معلوم باشد. بعضی دیگر گفته اند: به عبارتی گفته می شود که تنها احتمال یک معنا از آن می رود نه بیشتر. بعضی دیگر آن را چنین تعریف نموده اند: به سخنی گفته می شود که خود مستقل بوده، نیاز ی به توضیح نداشته باشد.که می توان تمام این تعاریف را در یک معنای ساده تر جمع کرد : (سخنی که )آشکار و واضح باشد.

    متشابه از لحاظ لغت: از کلمه ی شبه و تشابه مأخوذ است، مثلا می گوییم: فلان یشبه فلاناً :( فلانی شبیه فلانی است) یعنی مانند اوست و دارای صفاتی است که در نظرش وجود دارد.بنابر این تشابه کلام یعنی مانند هم بودن و تناسب آن به گونه ای که بعضی از آن بعضی دیگر را تصدیق و تأیید نماید.

    اما تعریف متشابه در اصطلاح چنین است:  بعضی اینگونه آن را تعریف نموده اند: چیزی که علم آن تنها نزد الله تعالی است؛ بعضی دیگر گفته اند: سخنی است که می تواند بیش از  یک بار معنایی داشته باشد؛ سخنی که با ارجاع آن با سخنی دیگر، نیاز به تبیین داشته باشد.

    بنابر تعریف لغوی این دو اصطلاح، یعنی  محکم و متشابه،  معلوم می شود که  (از نظر لغوی) بین محکم و متشابه هیچ تفاوت و منافاتی وجود ندارد، زیرا تمام قرآن هم   بی نهایت متقن و هم متماثل و متشابه است، به این معنا که قسمتی از آن قسمت های دیگر را تصدیق می کند.

    همچنین متشابه انواعی دارد، 1- متشابه از نظر لفظی، و2- متشابه از نظر معنا، و3- متشابه از نظر لفظ و معنا که تفصیل هریک به شرح زیر است:

    -                     متشابه لفظی ، متشابهی است که از نظر لفظ، غامض و مشکل باشد واین قسم خود بر دونوع است:

    یکی: این غموض و اشکال گاهی  به الفاظ مفرّد(تک) و تنها ، بر می گردد،  که این اشکال گاهی یا به علت نادر و غریب بودن آن لفظ است، مانند لفظ ابّ در این آیه  { وفاكهة وأبًّا } (عبس:31) ولفظ ( الكلالة ) در این آیه از کلام الهی: { وإن كان رجل يورث كلالة } (النساء:12)  پس لفظ (ابّ) در آیه ی اول و لفظ (الکلاله) در آیه دوم از الفاظ متشابهی هستند که نیاز به بیان وتوضیح دارند.

    و یا این غموض، به علت اشتراک آن لفظ در چند معنا است(لفظ دارای چند معناست)، مانند کلمه ی (یمین) در این ایه کریمه: { فراغ عليهم ضربا باليمين } (الصافات:93) معنای آیه چنین است: 1- یعنی اینکه ابراهیم علیه السلام روبه بتها کرد،در حالی که با دست راست، نه با دست چپش، به آنها ضربه می زد، 2- یا با شدت به آنها ضربه می زد(چون دست راست قویتر است) 3. یا به دلیل  همین یمینی(قسم و سوگندی ) که قبلاً خورده بود: { وتالله لأكيدن أصنامكم بعد أن تولوا مدبرين } (الأنبياء:57)، و در قرآن ذکر شده ، به آن بتها ضربه وارد کرد.   که تمام این معانی جایز و درست اند و لفظ یمین بین آنها مشترک است، مانند همین سخن درباره ی الفاظ با معانی مشترک نیز گفته می شود، مانند( العين ) و( القرء )  زیرا عین به چشمه جاری و به چشم باصره(بینا) و همچنین به جاسوس نیز گفته می شود. و کلمه ی  ( القرء )  هم به معنای حیض و هم به معنای طهر به کار رفته است. معنای همه ی این الفاظ و الفاظ مشابه آنها را نمی توان فهمید، مگر با در نظر گرفتن سیاق یا قرائن و سرنخ هایی  که درپیرامون  آنها به کار رفته اند.

     دوم: به جمله ی سخن و نوع ترکیب آن از لحاظ سادگی یا پیچیدگی برمی گردد، مانند این آیات کریمه:

    { وإن خفتم ألا تقسطوا في اليتامى فأنكحوا ما طاب لكم } (النساء:3)

    { الحمد لله الذي أنزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا } (الكهف:1)

    که در آیه ی اول، ابهام مراد وجود دارد که ناشی از ایجاز در لفظ است، که اصل معنا این است : (وإن خفتم ألا تقسطوا في اليتامى لو تزوجتموهن، فانكحوا من غيرهن ما طاب لكم من النساء) : ( اگر بیم ان داشتید، که در صورت ازدواج با دختران یتیم عدالت نکنید، می توانید اگر دوست داشتید با زنانی غیر از آنان ازدواج کنید)

    در آیه ی دوم ابهام به علت ترتیب بین لفظ { قيمًا }  با ما قبلش، پیش می آید، که معنای درست آیه چنین است (: أنزل على عبده الكتاب قيمًا، ولم يجعل له عوجًا) (این کتاب استوار بر بنده اش نازل کرد، بدون کژی و کاستی)

    -         مثال متشابه از نظر معناهم چیزهایی مانند اوصاف و احوال قیامت، که ما توان تصورشان را نداریم، زیرا در قیامت چیزهایی هست که هیچ چشمی انها را ندیده، و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب وذهن هیچ بشری خطور هم نکرده است.زیرا امکان ندارد که عقل بشر بر حقیقت احوال  و اوضاع هولناک قیامت یا نعمت های بهشت وعذاب های  جهنم  احاطه پیدا کند، بنابر این چگونه مممکن است در روان ما تصوری از چیزی که نمیتوانیم آن را احساس کنیم و مثل و مانند آن در میان ما نیست، داشته باشد.

    -         متشابه از نظر لفظ و معنا هم انواعی دارد، که در اینجا در باره ی آن به تفصیل توضیح نمی دهیم، بلکه  اگرتنها چند مثال از این نوع آیات متشابه درقرآن ارائه کنیم کافی خواهد بود، مانند فرموده ی الله تعالی:

    { إنما النسيء زيادة في الكفر } (التوبة:37)  در این ایه کسی که عادات عرب دوران جاهلیت و باورهایشان را نداند، تفسیر این آیه  و فهم مراد آن برایش دشوار می شود.

    حال در اینجا ناگزیریم در برخورد با مسئله ای که علما بسیار درآن تحقیق فرموده اند، توقفی بنماییم، تأملی که مربوط به این آیه  { وما يعلم تأويله إلا الله والراسخون في العلم } (آل عمران:7) مربوط می شود، چیزی که محل نظر و دقت است این آیه { والراسخون في العلم } است که آیا آیه ی بعد از (و) کلامی مبتدا، تازه و مستأنف است یا معطوف به  : { وما يعلم تأويله إلا الله } می باشد، البته این امری بدیهی است که وقف و ابتداء در قرآن ، نقش اساسی و مهمی در تعیین معنای آیه و بیان جهت و مقصد آن دارد.

    اینجا، همین برای ما کافی است که مفسران در تفسیر آیه دو مذهب (نظر ) دارند، گروه اول بر این رأی ند که بر  { وما يعلم تأويله إلا الله }، باید وقف نمود ، بنابر این نظر بقیه ی آیه  { والراسخون في العلم }، جمله ای تازه و مستأنف است(یعنی عطف به ماقبل نمی شود) : بدین ترتیب معنای آیه این خواهد شد که، معنای آیه ی متشابه کسی جز الله نمی داند؛ و راسخان در علم ، آنراهمانگونه که از طرف الله آمده، باور کرده، بدان ایمان می اورند و دانش آن را به الله  سبحانه وتعالی میسپارند.

    طرفداران این مذهب نظر خود را با روایت زیر، که  امام بخاری از حضرت عایشه رضی الله عنها نقل کرده اند، تأیید می کنند: حديث عائشة رضي الله عنها، قالت: تلا رسول صلى الله عليه وسلم هذه الآية: { فأما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله } (آل عمران:7) قالت: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ( فإذا رأيت الذين يتبعون ما تشابه منه، فأولئك الذين سمَّى الله، فاحذرهم )( فرمودند: پیامبر صلی الله علیه وسلم این آیه را تلاوت فرمودند: { فأما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله } (آل عمران:7) و سپس فرمودند: اگر کسانی را دیدی که از آیات متشابه پیروی می کنند، بدان که اینان همان کسانی (اهل زیغ) هستند که الله از آنان یاد کرده، پس از آنان دور باش.)

    طرفداران مذهب دوم بر این باورند که  { والراسخون في العلم } معطوف بر: { وما يعلم تأويله إلا الله } می باشد، بنا بر این نظر تفسیر ایه چنین خواهد شد: همانا راسخان در علم، تفسیر ایات متشابه را می دانند، حضرت ابن عباس رضی الله عنه نیز فرموده اند که من جزو راسخان در دانش هستم که تفسیر این آیات را می دانند.البته ایشان راست می فرمایند، زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم برایشان دعا فرموده بودند که:

    : ( اللهم فقهه في الدين، وعلمه التأويل )(ای الله او را در دین دانشمند کن و به او علم تأویل (تفسیر قرآن) بیاموز. ) رواه أحمد

    امام مجاهد فرموده: من مصحف را از اول تا آخر بر ابن عباس رضي الله عنهما عرضه کردم و بر سر هر آیه از او سؤال می کردم . روایات در این باب که ابن عباس رضی الله عنه در باره ی تمام آیات اظهار نظر فرموده، به حد تواتر رسیده است و نفرموده که این آیه از آیاتی است که تأویلش را کسی جز الله نمی داند. و امام نووی رحمه الله این سخن را صحیح می داند و با این استدلال تأیید فرموده که بعید است که خداوند بندگانش را با سخنی مخاطب قرار دهد که کسی به درک آن سخن راه نداشته باشد.   

    اما حقیقت این است که بین این دو مذهب تعاضی وجود ندارد، و توفیق بین آنها امکان پذیر است، به این طریق که مقصود لفظ ( التأويل ) آمده در آیه { وما يعلم تأويله إلا الله } را بدانیم. که با رجوع به معنای کلمه ی تأویل متوجه می شویم که این کلمه نیز دو معنا دارد:

    معنای اول: تفسیر ، پس تأویل یک سخن یعنی تفسیر و توضیح معنای آن ؛ که در کلام بسیاری از مفسرین به خصوص مفسران قدیم، مانند ابن جریر طبری و دیگران به همین معنا اطلاق می شود. که منظور آنان از تأویل، تفسیر یک سخن و بیان معانی آن است؛ که این اصطلاح در نزد اهل تفسیر اصطلاحی بسیار مشهور و معروف است.

    اما کلمه ی (تأویل) در کلام فقها و متکلمان متأخر و جدید، عبارت است از تغییر لفظ از احتمال معنای راجح به احتمال معنای مرجوح، به خاطر دلیلی که این کار را واجب می گرداند.که این همان تأویلی است که مردم بر سر آن اختلاف دارند. امّا در اینجا تأویلی صحت دارد که مطابق قرآن وسنّت باشد، نه مخالف آن دو.  و تأویلی که مخالف آنها باشدف تأویلی است فاسد.

    معنای دوم از معانی کلمه ی (تأویل)، (حقیقت) است، بنابر این تأویل یک کلام همان حقیقتی است که به آن اشاره می کند. بنا بر این معنا ست که حضرت عایشه رضی الله عنها می فرماید: ( كان رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول في ركوعه وسجوده: سبحانك اللهم ربنا وبحمدك، اللهم اغفر لي ، يتأوَّل القرآن ) تعني قوله تعالى: { فسبح بحمد ربك واستغفره } (النصر:3)(پیامبر صلی الله علیه وسلم ، همانگونه که قرآن درخواست فرموده، در رکوع و سجده اش می فرمود: ای الله  ای پروردگارما! تواز هر عیبی پاکی، من حمد و ستایش تو را به جا می آورم مرا مغفرت فرما) رواه البخاري و مسلم .

    بنابر آنچه گفته شد، می توان گفت: کسانی که علم تأویل را منحصر به الله تعالی می دانند، منظورشان همان تأویل به معنای دوم(حقیقتی است که در غیب نهفته است)، که در این هیچ اختلافی وجود ندارد، زیرا حقیقت امور غیبی را تنها خدا می داند وبس.

    و کسانی که بر این باورند که علما می توانند علم به تأویل داشته باشند، معنای اول کلمه ی (تأویل) یعنی همان تفسیر  را در نظر دارند، که در مورد این هم، هیچ اختلافی نیست.

    میتوان برای این مورد مثالی زد که مطلب روشنتر و واضح تر گردد، می گوییم:  علما می توانند صفت علم وبقیه ی صفاتی  که خداوند، خود را با آن توصیف فرموده است، تأویل نمایند، یعنی آنها را تفسیر کنند، اما تأویل به معنای بیان حقیقت آنها ، و دانستن حقیقت آن صفات، همانگونه که به زودی توضیح خواهیم داد، چیزی است که کسی را بدان راه نیست.

    بعد از دانستن انچه گذشت، نکته ی دیگری را نیز اضافه می کنیم که: وجود متشابه در قرآن ، فواید متعددی دارد که علما، آنها را بیان فرموده اند، تعدادی از آنها عبارتند از:

    - اثبات تفاوت و برتری علمی بین بندگان خدا، زیرا اگر قرآن تماماً محکم می بود، تمام مردم به یک نسبت آن را فهمیده،و می دانستند، و دیگر  عالم بر جاهل فضیلتی نمی داشت، و فضیلت کسی که حقیقت یک سخن را می داند بر کسی که تنها ظاهر آن را می داند آشکار نمی گردید، در حالی که خداوند قسمتی از قرآن را محکم قرار داده است تا اصلی برای رجوع مردم باشد، و بعضی از آن را متشابه قرار داده است تا  نیاز به استنباط و به کار بردن عقل داشته باشد و آن را به محکم ملحق کنند.

    -  یک حکمت دیگر نیز این است که  به بندگان خود این هشدار را بدهد که در هنگام رسیدن به ایات متشابه، توقف نموده، زیاد برای تأویل آنها بر وجوهی که در معنای تأویل نمی گنجند، زیاده روی نکنند، و کار را به خداوند بسپارند،که شیخ زرقاوی در کتابش (مناهل العرفان) ، فایده های دیگری را هم ذکر کرده اند که می توان به آنها مراجعه کرد.

     

     

     

    ثمره و عصاره ی علمی و عملی این تحقیق، در موضع مسلمان در برابر موضوع ( متشابه ) که  بسیاری را به  پرتگاه سقوط فرستاده و در برابر آن موضع قبول ردّ گرفته اند، متجلی می شود. که یکی از مهم ترین مسایلی که مورد اختلاف واقع شده است، صفات الله سبحانه وتعالی است، که در آیات و احادیث متعددی آمده اند.

    در آیاتی مانند زیر:

      { وتوكل على الحي الذي لا يموت } (الفرقان:58)  

    { وهو بكل شيء عليم } (البقرة:29)

    { وهو على كل شيء قدير } (المائدة:120)

    { وهو السميع البصير }

    { فسوف يأتي الله بقوم يحبهم ويحبونه } (المائدة:54)

     { رضي الله عنهم ورضوا عنهم } (المائدة:119)

    { ولكن كره الله انبعاثهم } (التوبة:46)

    { وغضب الله عليه ولعنه } (النساء:93)

     { ويبقى وجه ربك ذو الجلال والإكرام } (الرحمن:27)

     { بل يداه مبسوطتان } (المائدة:64)

     و بسیاری آیات مشابه آنها

    از احادیث نیز فرموده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم است که: ( ينـزل ربنا تبارك وتعالى كل ليلة إلى السماء الدنيا ) متفق عليه

    یا این حدیث: ( إذا تقرب العبد إلي شبرًا تقربت إليه ذراعًا، وإذا تقرب إلي ذراعًا تقربت منه باعًا، وإذا أتاني يمشي أتيته هرولة ) متفق عليه

    ( لله أشد فرحًا بتوبة أحدكم من أحدكم بضالته إذا وجدها ) رواه مسلم

    در اینگونه آیات واحادیثی که وارد باب صفات شده اند، بر ما واجب است که آن صفاتی را که الله ورسولش(صلی الله علیه وسل) ثابت دانسته اند ، ثابت بدانیم و آنهایی را که خدا و رسولش صلی الله علیه وسلم نفی کرده اند، نفی نماییم.

    در اثبات یا نفی صفات به نصّ متوسل می شویم، آنچه را نصوص کتاب و سنّت رسول الله صلی الله علیه وسلم، ثابت بداند اثبات وآنچه را نفی کند، ما نیز نفی می کنیم. اما الفاظی را که نفی و یا اثبات آنها در روایات نیامده، تا منظور گوینده از آنها را نفهمیم، نباید آنها را به کار بریم، اگر معنا درست بود، آن را می پذیریم امّا باید با الفاظ وارد شده در نصوص از آنها یاد کرد، نه با الفاظ وصطلاحات کوتاه ومجمل.

    سخن امامان وپیشوایان دینی در این مسئله این است  که آیات و احادیثی که در باب صفات آمده، را باید بدون تأویل و تحریف ، یا تعطیل و تمثیل، حمل به ظاهر نمود، و ظاهر این آیات اقتضا نمی کند که خالق به مخلوق تشبیه شود.

     این روایت ثابت است که از امام مالک درباره ی استواء پرسیدند: فرمودند:" الاستواء معلوم، والكيف مجهول، والإيمان به واجب، والسؤال عنه بدعة"( استواء معلوم است، کیفیت و چگونگی آن مجهول، ایمان بر آن واجب و سؤال از آن بدعت است.

    از سفیان ثوری نیز در این باره سؤال شد جواب داد: أفهم من قوله: { الرحمن على العرش استوى } ما أفهم من قوله: { ثم استوى إلى السماء } (فصلت:11) .از آیه ی { الرحمن على العرش استوى } همان معنایی را می فهمم که از: { ثم استوى إلى السماء } (فصلت:11) درک می کنم.

    از تمام این فرموده ها چنین بر می آید که: کلمه ی ( الاستواء ) از نظر لغوی معلوم و مشخص است، کیفیت آن مجهول است: یعنی حقیقت آن صفت الهی نزد ما مجهول است، نه دلیلی داریم و نه مستندی؛ و سؤال از آن بدعت است، یعنی استفسار و کنکاش از کیفیت آن بدعت می باشد؛ زیرا روش سلف ، این نبوده است، زیرا چیزی است که ادراک و رسیدن به آن محال است، و جزای فرد بدعتی، این است که از بین مردم رانده شود، تا مبادا مردم را به فتنه مبتلا نماید، زیرا او فردی مضر و فتنه گر است.

    از یکی از  علما درباره ی آیات اخباری که در آن از صفات الهی گفته شده پرسیدند فرمودند: همانگونه که نازل شده، از انها رد می شویم و به آنها ایمان داریم و نمی گوییم چطور ؟ چطور؟

    علامه ابن الصلاح فرموده اند: "بزرگان و سروران امّت بر همین شیوه رفتند، و امامان فقیه و رؤسای آنان همین راه را انتخاب نمودند، امامان حدیث و سرشناسان این عرصه به سوی همین مسلک دعوت دادند، و هیچ یک از متکلمان ما از آن روگردان نیست و منکر آن نیست."

    امام غزّالی رحمه الله تعالی  در کتابشان ( إلجام العوام عن علم الكلام ) – که آخرین تألیف ایشان در مورد اصول دین نیز هست-  با زبانی بسیار رسا موضع سلف را در مورد این مسئله بیان فرموده اند و در آن بر پایبندی بر مذهب سلف و اتباع آنان تأکید نموده اند.

     بنابر این بیشتر آنچه در باب صفات آمده، دلایل قطعی هستند که بسیار زیاد می باشند، که می گویند که الله تعالی  ذاتی است که : { ليس كمثله شيء }(کسی مانند او نیست) که این حقیقت در بسیاری از آیات قرآن مورد تأکید قرار گرفته است، مانند این آیات: { قل هو الله أحد * الله الصمد * لم يلد * ولم يولد * ولم يكن له كفوا أحد }

    { يا أيها الناس أنتم الفقراء إلى الله والله هو الغني الحميد } (فاطر:15)

    نصوص در کتاب و سنت بسیار زیادند و این معنا را افاضه می کنند و بر آن تأکید می نمایند.

    این، بحث مجملی بود در باب آیات صفات و احادیث مشابه، که با مراجعه به کتاب( مناهل العرفان )  شيخ زرقاني و کتاب ( تقريب التدمرية ) شیخ ابن عثیمین  می توان به اطلاعات گسترده تری دست یافت.

     نتیجه ی سخن در باره ی  موضوع محکم و متشابه در قرآن این است که از نظر لغوی هیچ منافاتی بین این دو وجود ندارد، پس  کل قرآن بی نهایت محکم و استوار است، و همچنین متشابه است به این معنا که قسمتی از آن قسمت های دیگر را تصدیق و تأیید می کند،  اما از نظر اصطلاحی محکم آن است که معنایش به راحتی فهمیده می شود متشابه آن است که فهمیدن  معنا و مقصودش دشوار است.

     موضع درست در مورد نصوص وارده در باب صفات برما اشکار گردید که سخن درست وصواب همان موضع سلف و حمل ان نصوص بر ظاهر لفظ است، بدون اینکه به تشبیه خالق به مخلوق بینجامد.

     

    IslamQT.Com

    سایت جامع تفاسیر اهل سنت وجماعت

    ======================

     

     


    بازگشت به ابتدا

    بازگشت به نتايج قبل

     

    چاپ مقاله

     
    » بازدید امروز: 209
    » بازدید دیروز: 1771
    » افراد آنلاین: 27
    » بازدید کل: 43140