مسئلهي به صليب كشيدن مسيح
ما مسلمانان در مورد مصلوب واقع شدن حضرت مسيح عقيده داريم، كه آنچه خداوند متعال در قرآن كريم در مورد آن فرموده عين حق و صواب است و هرگز بطلان بدان رو نخواهد كرد، و آن اينكه خداوند متعال حضرت عيسي را از كيد يهود نجات داد و او را زنده به سوي خود رفعت بخشيد. شكل عيسي را بر صورت و جسم مرد خائن كه يهوديان را به محل اختفاي او راهنمايي كرده بود انداخت و به جاي عيسي او را اعدام كردند و خداوند از باب احترام و تكريم براي عيسي او را از كيد و شر يهوديان خلاص كرد. ) وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ) (آل عمران: 54).
عقيده مسلمانان در مورد حضرت عيسي بهتر، پاكتر، گراميتر و باشرفتر از عقيده نصاري ميباشد كه ميپندارند حضرت عيسي مصلوب واقع شده و يهود او را مورد هر گونه توهين و اهانت قرار دادند سپس دست و پاي او را بر تخته ميخكوب كردند و از باب كفاره گناهان فرزندان آدم و فداي بشريت او را به قتل رساندند. حواريون نيز همانند يهوديان در مورد حضرت عيسي شك و اختلاف فراوان دارند در اينكه آيا فرد مصلوب عيسي است يا يهوذا؟ زيرا چون آن خائن محل اختفاي عيسي را به آنها نشان داد، خود قبل از آنان وارد شد. غير از عيسي كسي آنجا نبود، خداوند او را به صورت عيسي درآورد و عيسي را به سوي آسمان رفعت بخشيد. يهوديان وارد شدند و غير از يهوذا كسي را نيافتند كه به شكل عيسي درآمده بود، گفتند: اگر اين عيسي است، پس رفيق ما كجاست؟ و اگر اين رفيق ماست پس عيسي كجاست؟
خلاصه او را گرفتند و به دار آويختند در حالي كه فرياد برميآورد من يهوذا هستم، اما آنها ميگفتند: دروغ ميگويي تو عيسي هستي. بالآخره در حال شك و گمان او را دار زدند. قرآن عقيده يهود و نصاري پيرامون موضوع «صُلب و فدايي عيسي» را مردود دانسته و عقيدهي حقگراي مسلمانان را ذكر كرده كه در اين زمينه فصلالخطاب است: (وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا (156) وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا (157) بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ) (نساء: 158- 156). عجبا نصاري با اينكه به الوهيت عيسي يا فرزند خدا بودن او عقيده دارند ميگويند: او به صليب كشيده شد! اگر خدا مصلوب واقع شود پس حال مخلوقات چگونه خواهد بود؟ و چه كسي به ادارهي هستي ميپردازد؟ اين چه كساني هستند كه او را به دار آويختهاند؟! آيا آنها بدترين مخلوقات خدا (يعني يهود كثيف) نيستند؟ چگونه خداوند نتوانست خود را از دست آنها رها كند؟ چه شيرين سروده آنكه گويد:
أَعباد المسيح لنا سؤال إذا صلب الإله بفعل عبد
|
|
نروم جوابه ممن وعاه يهوديّ فما ذا هذا الإله؟
|
|
به راستي كه خداوند از اين چرنديات و ياوهگوييهاي آن ظالمان بسيار به دور است!
موضوع فداي بشريت
ميگويند: حضرت مسيح به درا آويخته شد تا بني آدم از گناه و خطايا پاك شوند. آيا اين سخن صحيح است، و با عدالت الهي و منطق سليم سازگار است؟ مگر گناه عيسي چه بود كه فداي گناهان بشريت شود؛ آيا منطق عدل قبول ميكند انسان به جرم گناه ديگري مجازات شود؟! اگر برادر تو (مثلاً) مرتكب قتل يا زناي شود جرم و تاوان شما چيست كه مجازات شويد و به خاطر جرم ديگري مجازات گرديد؟ حكم صريح خدا ميفرمايد: (وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى) (اسراء: 15)، (كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ) (مدثر: 38)، (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ ) (فصلت: 46). منطق سالم ميگويد، فقط شخص مجرم مستحق عقوبت است.
اما تعصب كور و تفكر بيمارگونه، كه مردان كليسا بدان فكر ميكنند و اذهان مردم غافل را بدان فريب ميدهند، چيزي ديگري ميگويد!
سيد رشيد رضا در تفسير المنار ميگويد:
نصاري سرانجام حضرت عيسي را بسيار بد و شرمآور تصوير كردهاند و اعتقاد به حصول آن را (طبق تصورات خودشان) اصلي از اصول دين و پايهاي از پايههاي عقايد خود دانستهاند و مقبوليت ايمان هر كسي در گرو ايمان به آن است، زيرا بدون حصول همچو ايماني هيچ عمل صالحي سودمند و هيچ عبادت و نيكي بدون اعتقاد به مصلوب واقع شدن حضرت مسيح مقبول واقع نخواهد شد.
و براي آن عقيدهي خود اصلي در عهد قديم جستجو كرده و بر مبناي آن ادعا كردهاند آدم كه اولين بشر است، خدا را نافرماني كرد و از درخت ممنوعه خورد بدين گونه خطا كار شد و تمامي نسلهايش خطاكار و مستحق عقاب و هلاكت ابدي در آخرت واقع شدند. همهي فرزندان آدم خطاكار بوده و مسئوليت گناه خوردن پدر بزرگشان حضرت آدم را تحمل ميكنند، و چون از جمله صفات خدا صفات عدل و رحمت است عدل و رحمت او ايجاب ميكند هيچ خطايي بيعتاب نماند و گرنه عادل نخواهد بود، اين بود كه خداوند خواست فرزند خود را كه او به ذات خود عين خدا است در رحم يكي از زنان نسل آدم قرار داد و بعنوان جسد در رحم او تجلي كرد و از آن انساني كامل بدنيا آمد. اين انسان از جهتي، انسان و فرزند مريم بود و از جهتي ديگر خداي كاملي بود، چون فرزند خدا بود و از تمامي معاصي معصوم بود و بعد از اينكه همانند ساير انسانها زندگي ميكند، ميخورد، ميآشامد، لذت و الم ميبيند دشمنان خدا و شريعت ميآيند او را به شكلي فجيع و ناجوانمردانه ميكشند به دار ميزنند و بعد از تشويه صورت او را در حالت مصلوب به فجيعترين شيوهها ميكشند تا فداي بشريت شود.
گويم: اين سخن باطل است و عدل و رحمت بوسيلهي آن تحقق نمييابد چون از عدالت نيست فرد معصوم و بيگناه را بياورند و جرم و گناه ديگران را به گردن او اندازند. علاوه بر اين با كتاب مقدس خودتان هم در تضاد است؛ چون در سفر تثينه آمده است: فرزندان به خاطر پدر و مادر و پدر و مادر بخاطر گناه فرزندان كشته نميشوند هر انساني فقط در مقابل گناه خود كشته ميشود.
IslamQT.Com
اسلام-قرآن و تفسیر
============
مرجع: کتاب پیغمبری و پیغمبران در قرآن کریم، تألیف شیخ محمد علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده.
|