حضرت صالح علیه السلام |
حضرت صالح علیه السلام
(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ)[1] (نمل: 45).
صالح پسر عبيد پسر آصف است. نسبهاش به سام پسر نوح منتهي ميشود. خداوند متعال او را به سوي يكي از قبايل عرب بائده به نام ثمود فرستاد، اين قبيله از باب انتساب به يكي از اجدادش، ثمود پسر عامر به اين نام شهرت پيدا كرده است او از اولاد سام پسر نوح بوده است.
اعرابي كه قبل از اسماعيل بوده اند «عرب عاربه» ناميده مي شوند. قبايل كثيري چون عاد، ثمود، جرهم، مدين و قحطان از جملهي اين اعراب به شمار ميروند. اما «عرب مستعربه» آن عده از اعراب هستند كه از نسل اسماعيل پسر ابراهيم بر جاي ماندهاند. اسماعيل اولين كسي بوده كه به زبان فصيح عربي سخن رانده است. او زبان عربي را از قبيله جرهم (كه در كنار مادرش (هاجر) در مكه اقامت گزيده بودند) ياد گرفت.
الغرض: قبيله ثمود قبل از اسماعيل بر روي زمين زيستهاند و از اعراب عاربه به شما ميروند.
مساكن ثمود از سنگ تهيه شده بود، لذا خداوند در قرآن آنها را «اصحاب الحجر» نام برده است: (وَلَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ (80) وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ)[3] (حجر: 81-80).
منطقهي حجر ميان شام و حجاز واقع شده، مسافراني كه از راه خشكي از حجاز عازم شام ميشوند از آنجا عبور ميكنند. هم اكنون اين منطقه به «گذرگاه شتر» مشهور است و آثار ويرانهي اين قوم تاكنون نيز پابرجاست و به «مدائن صالح» مشهور است.
مسعودي ميگويد: ويرانهها و آثار اين شهر هنوز پابرجاست و در راه كساني كه از شام مي آيند واقع است. حجر ثمود در جنوب شرقي سرزمين مدين واقع شده و در جوار بندر عقبه قرار دارد.
مؤرخان در اصليت قبيلهي ثمود و زمان وجود آنها اختلاف كردهاند بعضي گفتهاند: بقيه پس مانده قوم عاد هستند، گروه ديگر گفتهاند: پس مانده برخي از افراد تنومند هستند كه از غرب فرات به اين منطقه آمده بودند. برخي از خاور شناسان عقيده دارند آنها گروهي از يهوديان بودهاند كه در اين منطقه سكونت گزيدند و وارد فلسطين نشدند. اما اين رأي باطل است چون يهود تنها بعد از خروج حضرت موسي با بني اسرائيل از سرزمين مصر شناخته شدهاند و قبل از آن اثري از آنها در تاريخ وجود ندارد. لذا امكان ندارد كه آنها يهودي بوده باشند.
بنابراين صحيحترين سخن اين است كه بگوييم: آنها اعراب و از بقاي قوم عاد بودهاند. كلام خداوند متعال از زبان حضرت صالح نيز اين ادعا را تاييد ميكند: (وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا)[4] (اعراف: 74).
ابن كثير / ميگويد: آنها قبيلهي مشهور بودند كه «ثمود» نام داشتند. بنام پدر بزرگشان ثمود پسر جدين شهرت داشتند. از قبايل اعراب عاربه بودند در منطقهي حجر (واقع در ميان حجر و تبوك) اقامت داشتند. رسول خدا هنگام خروج به سوي تبوك با اصحاب از آنجا گذر كرد چون در كنار خانههاي حجر قرار گرفتند مردم از آب چاههاي آن آشاميدند و با آن خمير درست كرده و نان پختند. چون رسول خدا فهميد دستور داد منجلها را بريزند و خميرها را به شتران بدهند و دستور داد از آنجا كوچ كنند تا در كنار چاهي كه شتر (صالح) از آن نوشيده بود قرار گرفتند و فرمود: بر اين عذاب شدگان وارد مشويد مگر گريه كنان، اگر گريه نكنيد احتمال دارد آنچه (عذابي) كه بر آنها فرود آمد بر شما نيز فرود آيد.
دقيقاً معلوم نيست در چه زماني زيستهاند، ولي معلوم است كه بعد از قوم عاد وجود داشتهاند. قرآن بدين امر اشاره دارد و قبل از زمان حضرت موسي زيستهاند به دليل قول مؤمن آل فرعون كه قوم خود را از عذاب همچو عذاب آنها بيم داد.
(وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ (30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِلْعِبَادِ )[5] (غافر: 31-30).
از جمله كساني كه ادعاي خاورشناسان را (مبني بر اينكه قبيلهي ثمود از طايفهي يهود بوده اند) به شدت نقد كرده، شيخ عبدالوهاب النجار در كتاب قصص الأنبياء است. در صورت تمايل ميتوانيد به آن مراجعه كنيد.
قوم ثمود بت پرست بودند و به خداي يكتا ايمان نداشتند. خداوند حضرت صالح را در ميان ايشان مبعوث كرد نعمتهاي خدا را به ياد آنها آورد راه سعادت و هدايت را به آنها نشان داد. به ايشان گوشزد كرد كه خلفاء و جانشينان قوم عاد در روي زمين هستند. آنها را به تقوا امر فرمود و از عبادت بتان باز داشت، اما آنها به دعوت او كمترين اعتنايي نكردند و در گمراهي و بت پرستي بيشتر غرق شدند. سرزمين آنها حاصلخيز و منبع خيرات و بركات بود باغها و بستانهاي زيبا، رودبارها و چشمه سارهاي جاري و ... . خداوند اين نعمتها را به ياد ايشان آورد: (أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ (146) فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (147) وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ (148) وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ)[7] (شعراء: 149- 146).
گروه ناچيزي به او ايمان آوردند و بقيه راه عصيان و سركشي در پيش گرفتند و به رسالت او كافر شدند. از او خواستند معجزهاي بياورد كه مؤيد رسالتش باشد. او معجزهي شتر براي آنها آورد كه نشانهي بزرگي بود و بر نبوت او دلالت ميكرد، زيرا شتر از تخته سنگ سختي بيرون آمد و با چشم سر خود شاهد شكافته شدن سنگ و بيرون آمدن شتري در آستانهي وضع حمل از آن بودند، مع هذا از ايمان سر باز زدند.
اين شتر داراي بعضي از صفات و ويژگيهاي بسيار عجيب بود كه به حق بر نبوت و رسالت حضرت صالح ÷ و معجزهي خدا بودنش دلالت ميكرد.
1- از يك سنگ سخت و جامد بيرون آمد كه اين امر سابقه نداشته است.
2- در روزي كه نوبت او بود تمامي آب قبيله را به تنهايي ميآشاميد. (قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ )[8] (شعراء: 155). و اين امر كه شتري آب يك قبيله را بياشامد عجيب و باور نكردني است.
امام فخرالدين رازي / مي گويد: قرآن به صراحت ناطق است كه اين شتر يك آيه بود، اينكه از چه راههايي آيه بوده خداوند متعرض اين امر نگشته است. (هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)[9] (اعراف: 73).
اين نشانهي واضح، دليل و معجزهي نبوت صالح ÷ بود، چون به دنبال درخواست آنها از حضرت صالح از سنگ بيرون آمده بود، زيرا بدو وعده داده بودند اگر شتري از دل سنگ بيرون آورند، ايمان بياورند.
ابن كثير مي گويد:
مفسرين ذكر كردهاند كه، روزي قوم ثمود در مجلس خويش جمع شدند حضرت صالح به نزد آنها آمد و ايشان را به خداوند دعوت كرد و از عذاب او بيم داد، و گفتند: اگر از اين سنگ بزرگ شتري بيرون بياوري كه در آستانهي وضع حمل و داراي فلان و فلان صفت باشد، ايمان خواهيم آورد و تو را تصديق خواهيم نمود. پيغمبر خدا عهد و پيمان از آنان گرفت بعد به طرف مصلاي خويش رفت و با خدا به دعا و راز و نياز پرداخت. خداوند دعاي او را مستجاب فرمود، سنگ شكافته شد و شتر بزرگي از دل آن بيرون آمد كه در آستانهي وضع حمل بود درست به همان شيوه كه خواسته بودند. آنها با امري مهم و منظرهاي هولانگيز و قدرتي سرسام آور روبروشدند. برخي ايمان آوردند ولي بيشتر آنها بر كفر و ضلال و عناد ماندند. (وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا)[10] (اسراء: 59).
حضرت ثمود آنها را از دست درازي به شتر بر حذر داشت و آنها را در صورت تعرض به آن از عذاب خدا بيم داد. (وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)[11] (اعراف: 73).
اما نفس سركش و درون خبيث آنها موعظه پذير نبود و نصيحت قبول نمي كرد. چرا كه بر اثر طغيان و تمرد كور گشته و گوشهايشان از شنيدن حق كر گشته بود. اين بود كه اقدام به پي كردن شتر نمودند (فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ)[12] (اعراف: 77).
در سوره الشمس داستان اين چنين تعريف شده است: (كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا (11) إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا (12) فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا (13) فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا (14) وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا )[13] (شمس: 15-11).
اولين كسي كه بر شتر حمله ور شد بدبخت لعين (قُدار پسر سالف) بود شتر را پي كرد آنگاه نعش بر زمين شد بقيه مردان كه 9 نفر بودند با شمشيرهاي خود بر آن حمله ور شدند. خداوند مي ) وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ([14] (نمل: 48).
بعد از كشتن شتر خواستند، حضرت صالح، را نيز بكشند بويژه بعد از اينكه آنها را از خشم و عذاب خدا سه روز پس از قتل شتر بيم داد.
) فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِي دَارِكُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ([15] (هود: 65).
خداوند سنگهايي از آسمان بر اين 9 نفر حواله كرد همگي آنها قبل از قومشان هلاك شدند.
ابن كثير مي گويد: در روز اول بعد از تهديد خدا براي قوم ثمود، رنگ آنها به زردي گراييد. در روز دوم سرخ گرديد و در روز سوم رنگشان سياه گرديد، چون سه روز سپري شد هنگام با طلوع خورشيد صيحه (صداي) شديد از آسمان بر آنها فرود آمد و زمين زير پاهايشان به غرش و لرزش درآمد و همگي هلاك و نابود شدند و جثههاي بي جان و لاشههاي پوسيده و گنديدهشان نقش بر زمين شد (فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا (14) وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا)[16] (شمس: 15-14). خداوند براي هلاك آنها از انواع عذاب «رعد و برق»، «صيحه»، «صداي دلخراش» و «زمين لرزه» استفاده كرد و همگي نابود شدند، حتي يك نفر هم جان سالم بدر نبرد.
خداوند از اين عذابها اين چنين ياد كرده است:
1- ) وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ([17] (فصّلت: 17)
2- ) إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَكَانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ([18] (قمر: 31)
3- ) فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (77) فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ([19] (اعراف: 78- 77)
آنها از عذابي كه قوم گرفتارش شدند نجات پيدا كردند (فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ )[20] (اعراف: 79).
به گفته ي آلوسي: 120 نفر از ايمان آورندگان با صالح نجات پيدا كردند و بقيه كه 5 هزار خانه وار بودند گرفتار عذاب هلاكت شدند. حضرت صالح بعد از اين واقعه مدتي بزيست. سر انجام در نواحي الرمله در سرزمين فلسطين (بنا به مشهورترين اقوال) دار فاني را وداع گفت.
اسلام- قرآن و تفسیر
============
مرجع: کتاب پیغمبری و پیغمبران در قرآن کریم، تألیف شیخ محمد علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده.
|
|
|
» بازدید امروز: 1061
» بازدید دیروز: 2561
» افراد آنلاین: 7
» بازدید کل: 55439