لوط علیه السلام |
لوط علیه السلام
(وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (54) أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ)[1] (نمل: 55-54).
لوط علیه السلام يكي از پيغمبران بزرگوار است. خداوند در سورههاي الأعراف، هود، الحجر، الشعراء و النمل و غيره از او سخن به ميان آورده است در برخي داستان او را به صورت مفصل بيان كرده است و در بعضي ديگر به طور مجمل و كوتاه.
لوط پسر هاران پسر تارح يعني آذر است. بدين وسيله نسبت او به ابراهيم ميرسد. لوط برادرزادهي ابراهيم بود و خداوند او را در زمان ابراهيم مبعوث فرمود، در داستان ابراهيم بيان كرديم كه ابراهيم و هاران و ناحور برادر و همگي از آذر بودند. لوط پسر هاران بود، لوط به ابراهيم ايمان آورد. روش هدايت او را در پيش گرفت. (فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ)[2] (عنكبوت: 26).
بعد همراه او از عراق هجرت كرد و در همه ي سفرها همراه او بود. خداوند او را به سوي اهل سدوم كه در حوزهي اردن است، مبعوث كرد و بين او و قومي كه در ميان آنها مبعوث گرديده بود هيچ رابطهي نسبي وجود نداشت چون عضو قبيله نبود. بر خلاف صالح و هود و شعيب كه از ميان قبايل خود مبعوث گرديده بودند. شايد عبارت قرآني (وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ)[3] (اعراف: 80) اشاره به اين واقعيت باشد، زيرا نگفته از ميان خود آنها مبعوث گشته است.
حضرت لوط به دستور عمويش ابراهيم خليل علیه السلام در شهر سدوم واقع در اطراف شرق اردن مستقر گرديد. قوم آن شهر كافرترين و فاجرترين اقوام بودند. در خبث طينت و قبح سيرت سرآمد روزگار به شمار ميرفتند. راه بر مردم ميگرفتند و در مجالس به انجام منكرات (همجنس بازي) برميخاستند. همديگر را از انجام منكرات منع نميكردند. چه بد اعمالي كه انجام ميدادند.
آنها مرتكب گناهي شدند كه در واقع شنيعترين جرمها بود و كسي قبل از ايشان مرتكب آن نگشته بود جريمه «همجنس بازي». قرآن كريم اين عمل شنيع آنها را بازگو ميكند و ميفرمايد: (أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ (165) وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ )[4] (شعراء: 166-165).
آنها هيچ عمل منكر و قبيحي را منكر نميپنداشتند. در قساوت قلب و فساد اخلاق آن چنان غرق شده بودند كه بيشرمانه در مجالس به انجام عمل لواط برميخاستند. خداوند حضرت لوط را در ميان آنها مبعوث فرمود، ايشان را به خداپرستي و ترك قبايح دعوت نمود بلكه هيچ اهتمامي به او نكردند و اعتنايي به نصايح او ندادند، بلكه گفتند: اگر از اين تبليغات دست نكشي تو را از ديار خود بيرون خواهيم كرد. (قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ )[5] (شعراء: 167).
جز چند تن از خوبان آن ديار كه از منكرات آنها بيزاري ميكردند، كسي به او ايمان نياورد و قوم فاجر تصميم به اخراج او و مؤمنان گرفتند. خداوند ميفرمايد: (وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ )[6] (اعراف: 82). و اين منتهاي سفاهت و بيخردي آنها بود.
پناه بر خدا كي و كجا اجتناب از رذيلت و قبايح به عنوان جريمهاي تلقي ميشود كه بايد انسان به خاطر آن تهديد به طرد و حرمان گردد. و كي انسان شريف و پاكيزه مجرم تلقي مي شود كه بايد مردم از او دوري كنند و از مملكت اخراج گردد. (أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ )[7] (اعراف: 82).
سبب اين اخراج چه بوده؟ بيشرمانه و وحشيانه ميگويند (إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ)[8] (اعراف: 82). آنها انسانهايي هستند كه ميخواهند خود را پاك نگهدارند!
عفت و پاكدامني و دوري از كثافتكاري بويژه همجنس بازي از نظر اين بدبختهاي ستمگر جرم تلقي ميشود و بايد انسان به خاطر آن مجازات شود و اين امر به هيچ وجه جاي تعجب نيست چون منطق و طبيعت طغيان صفتان و سركشان در طول تاريخ اين چنين بوده و هست. ولا حول ولا قوة إلا بالله.
چون ارادهي خداوند بر نابودي اشرار و گنهكاران قوم لوط تعلق گرفت، كه رذيلترين و كثيفترين قوم آن دوران بودند، خداوند ملائكههايي به سوي مملكت آنان حواله نمود تا آنرا زيرورو كنند. قوم لوط در پنج روستا زندگي ميكردند و چنانكه برخي از مؤرخان گفتهاند: تعداد نفرات آنها بالغ بر چهار صد هزار نفر بود. در راه خود بر ابراهيم علیه السلام عبور كردند و او را به يك پسر بچه حليم مژده دادند و او را در جريان نهادند كه مأموريتشان هلاك و نابود قوم لوط است و خداوند به آنها دستور داده كه تمامي افراد قوم لوط را با شهرها و روستاهايشان با خاك يكسان كنند و ابراهيم از بابت برادرزادهاش نگران و وحشتزده شد، نكند او نيز جزو هلاك شوندگان باشد، لذا با نگراني گفت: در اين روستا لوط نيز ساكن است. گفتند: خداوند او و ايمان آورندگان همراه او را نجات خواهد داد. خداوند فرمود: (وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ (31) قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ)[9] (عنكبوت: 32-31).
ملائك از نزد ابراهيم رفتند و به سوي لوط آمدند و در شكل جوانان امرد و زيبا بر او وارد شدند. از فرط جواني و جمال صورتهايشان ميدرخشيد و حقيقت خويش را به او نگفتند. لوط گمان كرد كه مهمان او هستند و براي مهماني نزد او آمدهاند از وجود آنها بسيار خوشحال شد، ليكن چون به هنگام ظهر به روستا آمده بودند نگران بود كه قوم كثافتكار، آسيبي به آنها برسانند چون بي نهايت پاكيزه و زيبا بودند و اين گمان به قلبش خطور كرد كه شايد يكي از تبهكاران آنها را ديده باشد لذا بر آنها نگران بود، نكند بدكاران آسيبي به آنها برسانند و باعث شرمساري او شود. در اين انديشه بود اگر ستم كاران قصد تعرض به مهمانان داشته باشد چه كند؟
آنچه لوط نگرانش بود اتفاق افتاد و چند تن از مردان روستا آمدند و خواستند نسبت به مهمانان اقدام به تحركات بيجا و غير مؤدبانه نمايند، حضرت لوط از راه محاولهي با لحني آرام و ملاطفت خواست آنها را از انديشهشان منصرف كند شايد در ميان آنها كسي باشد كه از گمراهي خود برگردد و خجالتي بكشد از اينكه اقدامات غير مؤدبانه روي مهمانان او انجام دهد، اما فايده نداشت سرانجام به آنها پيشنهاد داد با دختران او ازدواج كنند و از دست درازي به سوي مهمانانش خود داري ورزند. اما اين كثافت كاران با صراحت تمام گفتند: ما كاري با دختران تو نداريم و تنها اين جوانان را مي خواهيم. نگراني لوط چند برابر شد، ملائكه نيز موضوع را فهميدند، حقيقت قضيه را به لوط خبر داده و گفتند: نگران مباش ما ملائكه خدا هستيم و مأموريتمان از جانب خداوند نابودي قوم تبه كار و فاسد است خداوند مي فرمايد: (وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ (77) وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (78) قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ (79) قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ (80) قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ)[10] (هود: 81-77).
او را از حقيقت مأموريت خويش آگاه كردند و اينكه اين قوم به آنها دسترسي نخواهند داشت و به او دستور دادند شبانگاه قبل از طلوع خورشيد با اهل خود (ايمان آورندگان) از شهر خارج شود چون زمان هلاكت آنها فرارسيدن صبح است و همزمان با فرا رسيد صبح، همگي آنها نابود و هلاك خواهند گشت (إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ )[11] (هود: 81).
لوط علیه السلام از نگراني و اضطراب رهائي پيدا كرد و متوجه شد كه نميتوانند به مهمانان او دسترسي پيدا كنند، قوم خود را درگير و دار جدال و منازعه رها كرد و خود را مهياي خروج از ده نمود. قبل از اينكه صبح فرا برسد. زماني كه قوم سركش به سوي خانهي لوط هجوم آوردند كه مهمانان را به زور بگيرند، خداوند چشمان آنها را كور كرد و نتوانستند آنها را پيدا كنند (وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ )[12] (قمر: 37).
همزمان با طلوع خورشيد خداوند به وسيله انواع عذاب آنها را نابود و هلاك كرد:
1- روستا بر آنها سرنگون و زيرورو گرديد.
2- خداوند باران سنگها را بر سر آنها باراند.
3- صدايي از آسمانها بر آنها فرستاده شد.
(فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ )[13] (هود: 82).
(فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ (73) فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ )[14] (حجر: 74-73).
همسر لوط نيز به دليل اينكه به خداوند ايمان نداشت، با هلاك شدگان به هلاكت رسيد و عذابي كه بر قوم فرود آمد دامنگير او نيز شد، و اينكه او همسر يك پيامبر است، سودي به حال او نبخشيد. زيرا خداوند وعدهي هلاكت همه كافران را داده بود و او هم از جملهي آنها بود (فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ )[15] (اعراف: 83).
سهيلي گويد: نام همسر لوط «والهه» بود و لوط با دو دخترش از هلاكت نجات پيداكرد.
برخي از تاريخ نويسان گويند: بحر ميت كه اكنون به درياچهي لوط معروف است و قبل از حادثهي نابودي قوم لوط وجود نداشته است و بر اثر زلزلههايي كه آنرا سرنگون و زيرو رو كرد به طرزي كه عمق آن چهارصد متر از سطح دريا بيشتر گرديد، به وجود آمده است. كاوش گران آثار شهرها و روستاهاي قوم لوط را در اطراف دريا يافتهاند.
ابن كثير ميگويد: خداوند سرزمين اين ملت را به درياي گنديده و بدبو تبديل كرد نه آبش قابل استفاده است و نه سرزمين اطراف آن و اين درس عبرتي براي همهي آيندگان است و نشانهاي از قدرت و عظمت خداوند به شمار ميرود كه اين چنين از ستم كاران و هواپرستان ناسپاس انتقام ميگيرد.
شايد كسي سؤال كند آيا امكان دارد همسر پيغمبري به شوهرش خيانت بورزد و جريمهي زنا از او سر بزند؟ چگونه است كه خداوند در مورد همسر نوح و لوط مي گويد: به شوهرانشان خيانت ورزيدند؟
در جواب گويم: اين محال است چون خداوند آبرو و ناموس انبياء را از آلودگي به ناپاكي مصون داشته است و همسران آنها آلوده به ناپاكي نخواهند شد. چون اين موضوع باعث خدشه دار شدن سمعهي آنها ميشود. اين است كه ابن عباس م گويد: «هرگز زن پيغمبري گرفتار فحشا نشده است». اين مذهب ائمهي سلف و خلف است.
ولي كفر از آنها سر ميزند و واقع مي شود، همسر لوط كافر بود، چنانكه همسر نوح كافر بود و خداوند به اين دو مثال زده است.
(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ )[17] (تحريم: 10).
مراد از خيانت، خيانت در دين است چون آن دو زن به خداوند ايمان نداشتند. ابن كثير مي گويد: آن دو زن در دين به آنها خيانت ورزيدند و پيرو آنها نشدند و مقصود اين نيست كه عمل فاحشه انجام دادهاند. حاشا و كلا خداوند اجازه نميدهد كه همسر پيغمبرش فاحشه باشد، هر كس چنين بگويد: گرفتار خطاي بزرگي شده است.
اسلام- قرآن و تفسیر
============
مرجع: کتاب پیغمبری و پیغمبران در قرآن کریم، تألیف شیخ محمد علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده.
[17]) خداوند درباره كافران مثلى مىزند: زن نوح و زن لوط را. [آن دو] در نكاح دو بنده از بندگان درستكار ما بودند. آن گاه به آنان خيانت ورزيدند. پس [آن دو بنده] نتوانستند از [عذاب] خدا چيزى را از آن دو [زن] دفع كنند و گفته شد: با در آيندگان به آتش [دوزخ] در آييد.
|
|
|
» بازدید امروز: 266
» بازدید دیروز: 1771
» افراد آنلاین: 3
» بازدید کل: 43197