تفسير بالرأی (2)
انواع رأی مذموم:
دانشمندان صورتهای مختلفی از رأی و اجتهاد ناپسند را بیان فرموده اند که بیشترین این صورت ها به دلیل نیاز شدید مردم به علم فقه، بیشتر به این حوزه مربوط می شود، زیرا این دانش با زندگی و روابط مردم با همدیگر ارتباط دارد که تعدادی از آنها عبارتند از:
1. قیاس بر غیر اصل.
2. قیاس فروع بر فروع.
3. اشتغال به معضلات ومسایل پیچیده.
4. فتوا وحکم در باره ی آنچه هنوز اتفاق نیفتاده.
5. ترذک سنن و اکتفا به نظر و فتوا و زیاده روی در این کار.
6. معارضه ی نص با رأی و نظر خود و تلاش برأی ردّ نص از راه تأویل.
7. انواع بدعت های عقیدتی مخالف سنت.
آنچه گفتیم تعدادی از صورتهایی بود که علما به عنوان رأی مذموم ذکر فرموده اند، صورتهای دیگری که مختص علم تفسیر است نیز بعداً خواهد آمد.
نوع دوم: رأی پسندیده و محمود:
این همان نوع اجتهاد و رأیی است که صحابه و تابعین، و علمای امّت بعد از آنان بدان عمل کرده اند، که کمترین درجه ی آن این است که بنیه ی علمی داشته باشند، و هرچه در این دایره بگنجد، از رأی مذمومی که علمای سلف از آن نهی فرموده اند، خارج خواهد بود.
دلایلی که جایز بودن رأی محمود را اثبات می کند:
1. مفهوم آیات وحدیث که قبلاً در باب نهی مذموم ذکر گردید، که همه به این دلالت دارند که رأی و نظر دادن بدون علم جایز نیست، که ضمناً از خود همین دلایل این هم استنباط می شود که سخن و رأی همراه با علم و دلیل جایز است.
2. سخنان و رفتار پیشینیان امّت مانند:
1. از عبدالرحمن بن یزید روایت است که فرمود: (مردم بسیار زیاد پیش عبدالله بن مسعود می آمدند و از ایشان سؤال می کردند، ایشان فرمودند: زمانی ما قضاوت می کردیم (زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم) و دیگردر آن زمان نیستیم، پس بعد از این برأی هرکس قضاوتی پیش آمد، باید طبق کتاب خدا قضاوت نماید، اگر در قرآن یافت نشد، و پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز درباره ی آن چیزی نفرموده بود، طبق قضاوت صالحان رأی دهد، و اگر مسئله ای بود که در قضاوتهای صالحان امّت یافت نمی شد، و در کتاب و سنت نیز وجود نداشت، باید با رأی خود در آن اجتهاد نماید، و نگوید: من در حال ترس این نظر را میدهم زیرا حلال و حرام آشکار است و بین آن دو شبهات است، پس آنچه را که دل شما را به تردید می اندازد، بگذارید و از آن چیزی پیروی کنید که قلبتان را مطمئن می کند،.)
أ. علامه ابن عبدالبرّ رحمه الله(ت: 463هـ) در تشریح فرموده ی ابن مسعود می فرماید:( این برأیتان آشکار می کند که اجتهاد ممکن نیست مگر بر اساس اصولی که تحلیل و تحریم به آن اضافه می شود، و غیر از عالم به اجتهاد کسی حق اجتهاد ندارد،و هر کس چیزی از این کار برأیش پیچیده و دشوار و مبهم باشد، باید توقف کند و باز ایستد، و کسی حق ندارد که قولی را که در دین نظیر یا اصل و اساسی ندارد یا مترادف اصلی دیگر نیست به الله نسبت دهد، در این سخن وباور بین ائمه ی بلاد اسلامی از قدیم و جدید هیچ اختلافی وجود ندارد پس در آن تدبر نما.).
ب. از امام شعبی رحمه الله (ت: 104هـ) روایت شده که فرمود: هنگامی که عمر شریح را به عنوان قاضی کوفه منصوب کرد، به او فرمود: (دقت کن هر چیزی که از کتاب الله برأیت روشن گشت، از کسی مپرس و اگر از کتاب الله چیزی بر تو معلوم نشد، آنگاه از سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم پیروی کن و اگر در سنت هم چیزی معلومت نشد، به نظر خود اجتهاد کن.).
ج. مسروق (ت: 63هـ) فرمود از ابیّ بن کعب رضی الله عنه مسئله ای پرسیدم. فرمود: آیا آن چه پرسیدی واقع شده است؟ گفتم : خیر فرمودند: پس ما را بگذار تا آن مسئله اتفاق بیفتد، آنگاه طبق نظر خود، برأیت اجتهاد خواهیم کرد.
رأی در علم تفسیر:
باید دانست که آنچه گذشت مقدمه ای برأی ورود به بحث اصلی یعنی تفسیر به رأی بود. که برای این بحث چاره ای جز آوردن این پیش درآمد نداشتیم، و هر گاه موضوع در هم تنیده و پیوسته به هم باشد ، تفکیک قسمت های آن مشکل است، بنا بر این سعی خواهیم کرد، آنچه را قبلاً گفته ایم تکرار ننماییم و در صورت نیاز تنها اشاره ای به آنها خواهیم کرد.
در این زمینه سه موضوع را طرح می کنیم:
اول: موضع و نظر علمای سلف در مورد سخن گفتن(رأی) درباره ی تفسیر
دوم: انواع رأی در تفسیر
و سوم: تفسیر بین مأثور و رأی
که از هر کدام از این موضوعات مسائل متعددی مانند : شروط اجتهاد و رأی ، دلایل جواز رأی در تفسیر قرآن، صورتهای رأی مذموم و ..... منشعب می شود.
اول: نظر سلف در باره ی تفسیر:
تعریف :تفسیر عبارت است از توضیح مراد خداوند سبحان از کلام خود؛ بنا بر این کسی که اشتغال به تفسیر دارد، در معرض این قرار دارد که بگوید: ( معنای کلام خداوند چنین است، در حالی که ممکن است حقیقت خلاف چیزی باشد که او به خداوند نسبت داده است) به همین دلیل مسروق بن الأجدع (ت: 63هـ)رحمه الله می گوید: (اتقوا التفسير؛ فإنما هو الرواية عن الله - عز وجل).( از تفسیر بر حذر باشید و تقوا پیشه کنید زیرا تفسیر نقل قول کردن از الله عز وجلّ است).
به دلیل خود داری و سخت گیری بعضی از سلف، در مورد نظر دادن در تفسیر قرآن این دانش حساب خاصی بین اندیشمندان پیدا کرده است، تا جایی که وقتی مردم از بعضی از این بزرگان در باره ی حلال یا حرام سؤال میکردند، برأیشان فتوا می دادند اما هنگامی که از تفسیر آیه ای از کتاب الله سؤال می شد، سکوت می فرمودند، طوری که گویی اصلاً سوال را نشنیده اند.
بنا بر این می توان گفت : سلف در اشتغال به تفسیر قرآن به دو دسته ی اصلی تقسیم می شوند:
1. دسته ای که در مورد تفسیر، اجتهاد و رأی خود را داشته و آن را ابراز داشته اند.
2. و دسته ای که ورع پسشه کرده، کم یا به ندرت در تفسیر قرآن اجتهاد فرموده اند.
از کسانی که در باب تفسیر سخن رانده و اجتهاد فرموده اند می توان عمر بن الخطاب (ت: 23هـ) ،علي بن أبي طالب (ت:40هـ) ،ابن مسعود (ت: 33هـ) وابن عباس (ت: 67هـ) وتعدادی دیگر از صحابه را نام برد.
از تابعین و تبع تابعین (رضی الله عنهم) نیز می توان از مجاهد بن جبر (ت: 103هـ) ،سعيد بن جبير (ت: 95هـ) ،عكرمة مولى ابن عباس (ت: 107هـ) ،حسن بصري (ت: 110هـ) ،قتادة (ت: 117هـ) ،أبو العالية (ت: 93هـ) ،زيد بن أسلم (ت: 136هـ) ،إبراهيم النخعي (ت: 96هـ) ،محمد ابن كعب القرظي (ت: 117هـ) ،عبد الرحمن بن زيد بن أسلم (ت: 182هـ) ،عبد الملك بن جريج (ت: 150هـ) ،مقاتل بن سليمان (ت: 150هـ) ،مقاتل بن حيان (ت: 150هـ) ،إسماعيل السدي (ت: 127هـ) ،ضحاك بن مزاحم (ت: 105هـ) ويحيى بن سلام (ت: 200هـ)، وتعدادی دیگر یاد نمود.
از جمله کسانی که در تفسیر بسیار محتاط بوده جانب ورع را به شدت رعایت کرده اند، 24 نفر از تابعین کوفه و مدینه را می توان نام برد. عبیدالله بن عمر درباره ی اهل مدینه منوره فرموده:( لقد أدركت فقهاء المدينة، وإنهم ليغلظون القول في التفسير؛ منهم: سالم بن عبد الله، والقاسم بن محمد، وسعيد بن المسيب، ونافع)(من دانشمندان بزرگ مدینه را دیدم که سخن گفتن در باب تفسیر را بسیار سخت می دانستند، ( در آن احتیاط می کردند) که سالم بن عبدالله وقاسم بن محمد، وسعيد بن المسيب، ونافع از آن جمله بودند. ).
يزيد بن أبي يزيد نیز فرموده اند: ( ما از سعیدبن مسیب در باره ی حلال و حرام سؤال می کردیم، - در حالی که او دانشمندترین مردم بود- امّا وقتی در باره ی تفسیر آیه ای از قرآن از او سوال می کردیم چنان ساکت می شد که انگار که اصلاً چیزی نشنیده است.).
هشام بن عروة بن الزبیر گفته اند:( من هرگز نشنیدم که پدرم یک آیه از قرآن را تفسیر نمایند).
اهل کوفه نیز چنین بودند که ابراهیم نخعی رحمه الله درسخنش به عملکرد آنان استناد می کند، و می گوید: ( یاران ما- علمای کوفه – از تفسیر آیات پرهیز می کردند و بسیار از آن می ترسیدند.).
به همین ترتیب اصمعی،(ت: 215هـ)، امام و استاد لغت نیز مسلک پرهیز را در پیش گرفته و بسیار در آن مبالغه نموده است تا حدی که گفته اند ایشان از معنی کردن هر لفظی که در قرآن آمده باشد، به شدت دوری می فرمود.
آنچه از پرهیز و دوری نمودن این بزرگواران از تفسیر قرآن نقل شد، تنها به خاطر تقوا و خوف آنان از خطا رفتن اجتهاداتشان بوده است.
انواع رأی در تفسیر:
رأی در تفسیر دو نوع است: 1- رأی محمود و پسندیده و2- رأی مذموم
نوع اول : رأی پسندیده
تنها رأیی در تفسیر قرآن پسندیده است که دارأی پشتوانه ی علمی باشد به گونه ی که دهنده ی آن نظر را از افتادن در خطا مصون بدارد، که می توان برأی جواز این نوع تفسیر دلایلی نیز ارایه کرد.
تعدادی از این دلایل عباتند از:
1- آیات قرآنی که ما را به تدبّر امر می فرمایند:
آیات زیادی در باره ی تدبّر در قرآن آمده است، مانند : ((أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا)) [محمد: 24]، وقوله: ((كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الأَلْبَابِ)) [ص: 29]. و آیات دیگر.
در این ترغیب و تشویق خداوندی به تدبر در قرآن، این دلالت وجود دارد که بر ما واجب است که تفسیر چیزی را که برایمان غیر قابل درک نیست بدانیم؛ زیرا محال است به کسی که گفته ای را نمی فهمد گفته شود: از آنچه که نمی فهمی پند و موعظه برگیر!! .
تدبر: عبارت است از تفکر و تأملی که انسان را به دانستن مراد از معانی برساند، که تنها در کلامی امکانپذیر است که قلیل اللفظ و کثیر المعانی (از لحاظ الفاظ کم و از نظر معنا بسیار پر محتوا) باشد، به گونه ای که هر چه انسان بیشتر در آن تدبر نماید، معانیی بر او منکشف شود که در اولین نظر به ذهنش نمی رسید.
تدبر کارکردی است عقلی که تدبر کننده، آن را برأی فهم معانی خطاب قرآن و مراد های آن ، اجرا می کند، و بدون شکّ آنچه بر او ظاهر می شود، اجتهادی است که او بدان رسیده و رأی و نظری است که به آن دست یافته است.
2- اقرار رسول خدا صلی الله علیه و سلم – اجتهاد صحابه در تفسیر قرآن- بعید نیست که بتوان گفت : تفسیر به رأی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وسلم بنا نهاده شده، و از رویدادهایی که در آن زمان اتفاق افتاده می توان این مسئله را از این رویدادها که در زیر ذکر می شود، استنباط کرد:
أ- حضرت عمروبن العاص رضی الله عنه می فرماید: حضرت رسول صلی الله علیه وسلم در سال جنگ ذات السلاسل مرا به سفری فرستادند، که در شب بسیار سردی جنب شدم، ترسیدم که اگر با آب غسل نمایم ، هلاک شوم ؛ از آن رو تیمم کردم و سپس برأی همراهانم در نماز صبح امامت نمودم ، هنگامی که به خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم رسیدم ماجرا را خدمتشان بازگو کردم فرمودند: ای عمرو! در حال جنابت برأی دوستانت امامت کردی؟
من عرض کردم: بله، یا رسول الله، در شب بسیار سردی جنب شدم و بیم داشتم که اگر غسل کنم، هلاک شوم، آنگاه فرموده ی الله را به یاد آوردم که : ((وَلا تَقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ)) [النساء: 29] این بود که تیمم کردم، آنگاه حضرت صلی الله علیه وسلم تبسّمی فرمودند و هیچ نگفتند).
در این روایت می بینید که عمرو رضی الله عنه در فهم آیه از اجتهاد خود کمک گرفته و بر آن عمل نموده و بعد از تیمم برأی مردم پیشنمازی کرده، که رسول خدا صلی الله علیه وسلم این اجتهاد و رأی وی را رد نفرموده اند.
ب- در روایتی از عبدالله بن مسعود آمده است که فرمود: هنگامی که آیه ی ((الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إيمَانَهُم بِظُلْمٍ)) (آنان که ایمان آوردند و آن را به ظلم آلوده نکردند)[الأنعام: 82] نازل شد گفتیم : ای پیامبر خدا : از ما چه کسی هست که به خود ظلم نکرده باشد؟ فرمودند: آنچه شما می گویید مراد آیه نیست، آیا سخن بنده ی صالح(لقمان) را (در قرآن) نشنیده اید که گفته:
((يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ)) (ای فرزندم به خدا شرک نورز زیرا بی تردید شرک ظلمی بس عظیم است.)[لقمان: 13])، می بینیم که صحابه رضی الله عنهم آیه را بر عموم حمل کرده و اینگونه فهمیدند. که این نوع فهم چیزی جز اجتهاد و رأی آنان در فهم آیه نبود، وهنگامی که درک این مسئله برأیشان دشوار گردید، از رسول الله صلی الله علیه وسلم سوال کردند، حضرت نیز معنای مورد نظر را ارشاد فرمودند و آنان را از تفهّم قرآن و نظر درباره ی آن ،بنا به درک خودشان منع نفرمودند. همچنین این روایت دال بر این نکته نیز هست که اگر در فهم چیزی دچار مشکل نمی شدند از رسول الله صلی الله علیه وسلم سوال نمی کردند. والله اعلم.
3- دعای رسول خدا صلی الله علیه وسلم برأی ابن عباس رضی الله عنه : حضرت برای ابن عباس اینچنین دعا فرمودند: (اللهم فقِّهه في الدين، وعلِّمه التأويل)( بار الها به او علم دین وتأول ،عطا فرما) در یکی از روایات بخاری این عبارت آمده: (اللهم علمه الكتاب)(خدایا به اوکتاب یاد بده).
معنای تأویل: همان تفسیر است و اگر منظور حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم ) همان روایت تفسیر از شخص خودشان(صلی الله علیه وسلم) می بود، دیگر با این دعا برأی ابن عباس مزیتی بر دیگران به وجود نمی آمد، زیرا در روایت تفسیر از پیامبر(صلی الله علیه وسلم) دیگران هم با او شریکند، بنابر این مراد حضرت رسول خدا صلی الله علیه وسلم از تأویل : فهم قرآن است و این فهم پ تنها رأی و نظر تأویل کننده (مفسّر) آیات است.
4- عمل صحابه رضی الله عنهم: که دلالت می کند که صحابه سخن به اجتهاد گفته وبدان عمل نموده اند، که گاهی اختلاف در تفسیر قرآن هم از آن حضرات روایت شده است، و اگر این تفسیر همان تفسیر مسموع از شخص رسول الله صلی الله علیه وسلم می بود، هرگز این اختلاف در تفسیر بین آنان واقع نمی شد.
از جمله سخنانی که از صحابه رضی الله عنهم در این باب روایت شده، فرموده ی صدیق امّت حضرت ابوبکر- رضي الله عـنـه - است که هنگامی که از ایشان در باره ی کلاله سوال شد فرمود: (أقول فـيـهــــــا برأيي؛ فإن كان صواباً فمن الله، وإن كان خطأً فمني ومن الشيطان)(در این باره رأی خود را می دهم، اگر راست باشد، از جانب الله است، واگر خطا باشد از نفس من و از جانب شیطان است.).
همچنین وقتی از حضرت علی - رضي الله عـنـه – سؤال شد که : آیا(در باره ی این مسئله ی خاصّ) نزد شما سخنی غیر از قرآن از رسول خدا صلی الله علیه وسلم وجود دارد ؟ فرمودند:
( نه قسم به ذاتی دانه را می شکافد و نطفه را قرار می دهد، غیر از اینکه خداوند به بنده ای فهم در کتاب خویش را عطا فرماید، چیزی نزدم نیست).
منظور از فهم نیز همان رأی و نظر است که در هنگام تلاش برأی فهم قرآن در ذهن انسان ایجاد می شود، به همین دلیل فهم فلان شخص از معنای آیه با فهم دیگری متفاوت است.
IslamQT.Com
سایت جامع تفاسیر اهل سنت وجماعت
======================
برگرفته شده از مقالات دکتر مساعد سلیمان الطیار |