• داستان داود علیه السلام (2)

    داستان داود علیه السلام (2)

    مزايا و امتيازات داود علیه السلام

    1) تسخير كوه‌ها با او كه صبحگاهان و شامگاهان با او به تسبيح برمي‌خاستند. (إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ)[1] (ص: 18).

    2) هم آواز شدن پرندگان با او زماني كه زبور تلاوت مي‌كرد. (وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ) (ص: 19).

    3) يادگيري زبان پرندگان. ) عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ( (نمل: 16).

    4) نرم شدن آهن در دستان او چون خمير (وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ) (سبأ: 10).

    5) ياد دادن ساختن ادوات زرهي به او از سوي خداوند جهت رفع خطر جنگ. (وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ )[2] (انبياء: 80).

    6) خداوند پادشاهي او را قوت بخشيد تا آنجا كه بر دشمنان غالب گشت و در ميان قومش از هيبت خاصي برخوردار بود.( وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ) (ص: 20)

    7) خداوند حكمت (نبوت) و فصل الخطاب (يعني تمييز حق از باطل) را به وي بخشيد (وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ )[3] (ص: 20).

    افتراي بزرگ عليه داود(علیه السلام)

    بعضي از مفسرين در خطاي فاحش قرار گرفته‌اند آنجا كه در تفاسير خود به نقل و بازگويي برخي از داستانها پرداخته‌اند كه ريشه در اسرائيليات دارند و داراي سند صحيح نيستند و نبايد بر آنها اعتماد كرد. چون جزو گمراهي‌هاي اهل كتاب‌اند و با عصمت انبياء منافات و تضاد دارند و با عقيده مسلمانان در رابطه با عصمت انبياء همخواني ندارند. از جمله‌اي اين اباطيل اينكه داود عاشق و دلباخته‌ي زن يكي از فرماندهانش گشت. خلاصه‌ي داستان از اين قرار است كه: داود در سقف خانه‌ي خويش حركت مي‌كرد نگاهش به زني افتاد كه مشغول حمام كردن بود. شيفته و دلباخته‌ي او گرديد. اين زن همسر يكي از فرماندهان داود بنام اوريا بود. قصد كرد هر طور شده او را از ميان بردارد تا بتواند با زنش ازدواج كند. او را به يكي از جنگها فرستاد و پرچم را به دست او داد و دستور داد هجوم ببرد و به سربازان اشاره كرد اگر او يورش برد آنها عقب نشيني كنند تا كشته شود. بدين وسيله او را به كشتن داد و با همسرش ازدواج كرد. بني اسرائيل گويند: در غيبت او با زنش معاشرت داشت و عمل منافي عفت انجام داد. بعد اين چاره را انديشيد از او خلاص شود و سليمان از اين زن متولد شده است. تا آخر... از اين افتراها و گمراهي‌ها بر اين پيغمبر بزرگوار.

    اين داستان سراسر افتراء و توهين است و كسي كه كتب اهل كتاب را مطالعه كند درمي‌يابد كه از اين نوع افتراها در آن بسيار يافت مي‌شود و گناهان كبيره به انبياء قدسيان خود نسبت مي‌دهند تا گناهان و جرايم خود را بدين وسيله توجيه كنند.

    ابن كثير مي‌گويد: بسياري از مفسران داستانها و اخباري نقل كرده‌اند كه بيشتر آنها اسرائيليان است و بعضي كذب محض هستند كه از ذكر آنها خودداري كرده و تنها به ذكر و تلاوت قصه از قرآن بسنده مي‌كنيم. والله يهدي من يشاء إلي صراط مستقيم.

    بيضاوي گويد: اينكه مي‌گويند: اوريا را بارها به جنگ فرستاد و به او دستور حمله داد تا كشته شود بعد همسر او را به عقد خود درآورد دروغ و افترا است. لذا امام علي مي‌گويد: «هر كس داستان داود را آن چنان نقل و بازگو كند كه اهل كتاب نقل مي‌كنند 160 تازيانه بر او فرو خواهم آورد»[4].

    و اين حد افتراي مغلطه است چون افترا در حق و شأن انبيا صورت گرفته،‌ اما آنچه در قرآن آمده هيچ خللي بر عصمت داود وارد نمي‌كند و اثري از بهتان و افترايي كه اهل كتاب بر داود مي‌بندند در آن وجود ندارد و برخي از مفسران كه آن را بدون تحقيق و تدبر نقل كرده‌اند تحت تاثير افترا و اساطير اهل كتاب قرار گرفته‌اند. اينك آيه كريمه را همگام با معناي آن آنطور كه محققين اهل تفسير بيانش كرده‌اند، خواهيم آورد.

    خداوند در سوره‌ي ص مي‌فرمايد:

    (وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ (21) إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ (22) إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ (23) قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ )[5] (ص: 24-21).

    تفصيل داستان بر اساس آنچه محققان ذكر كرده‌اند اينكه داود ÷ ايام خود را به شرح زير تقسيم كرده بود: يك روز به عبادت و يك روز قضاوت و يك روز موعظه و ارشاد، يك روز را خاصه به خلوت اختصاص داده بود. در روز خلوت ملائكه در شكل و صورت انسان اطراف او را احاطه مي‌كردند در روز خلوت نگهباناني بر دم در قرار مي‌داد نمي‌گذاشتند احدي بر او وارد شود. داود ناگهان متوجه شد كه افرادي دور و بر او را احاطه كرده‌اند از آنها ترسيد گفتند: نترس ما دو گروه هستيم كه با هم اختلاف داريم برخي از ما بر برخي ستم ورزيده‌ام تو به حق ميان ما قضاوت كن و بر هيچكدام از ما ستم و ظلم مكن و ما را به سوي راه راست و دست هدايت كن. اين برادر من 99 عدد گوسفند (كنايه از همسر) دارد و من تنها يك عدد، با اين وصف از من درخواست آن را به او بدهم و در خصومت بر من غلبه ورزيده است. داود بدون اينكه حرف طرف را بشنود فوراً قضاوت كرد و گفت: اينكه خواسته يك عدد بزغاله (همسر) تو را به بزغاله‌هاي (همسران) خود پيوست دهد و آن را از تو بستاند در واقع مرتكب ستم و ظلم بر تو شده است و براي عملش بس قبيح است كه با وجود برخورداري از 99 گوسفند در صدد يك رأس بزغاله‌ي شما را از تو بگيرد. بعد متوجه شد كه هدف ما امتحان و ابتلاي او بوده كه بيان واقع در نتيجه از خداوند درخواست عفو و بخشش نمود و فوراً توبه‌كنان به سوي خدا بازگشت از اينكه در قضاوت عجله ورزيده است. قبل از اينكه از مدعي عليه سؤال كند و جواب بشنود و در اين كار از حق تجاوز كرده است. چون حق انصاف اين نبود. خلاصه‌ي داستان چنين بوده نه بيش از اين و از  اين عمل استغفار نمود. احتمال ديگري وجود دارد و آن اينكه داود وقتي متوجه افراد دور و بر خود شد چنين پنداشت كه قصد و نيت بدي عليه او در سر دارند لذا خواست بر آنها بتازد و آنها را از پاي درآورد. اما وقتي متوجه شد آنها ملائك هستند از قصد پشيمان گرديد و توبه كرد و آنچه بر آن افزوده‌اند از موضوع همسر اوريا و... دروغ و افتراء است و اين قبيل امور از شأن و مقام انبياء بعيد است و بهتاني است عظيم.

    ما از افتراء و بهتان بستن اهل كتاب بر پيغمبرانشان هيچ تعجب نمي‌كنيم. اما تعجبمان از اين است كه برخي از علماي مسلمان به خود جرأت مي‌دهند اين نوع از افتراها را نقل كرده و در نوشته‌هاي خود گنجانيده‌اند و به عنوان داستان قرآني نقل كرده‌اند آيا افسانه‌ها با مقام شايسته‌ي انبياء تناسب دارند خداوند در هنگام تعريف از داود مي‌فرمايد: (نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ) [6] (ص: 30). (وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ )[7] (ص: 25). (وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ )[8] (ص: 20).

    غريبتر و عجيب‌تر اينكه در تورات آمده است: «داود به قصد ارضاي همسران بت پرستش و بجا آوردن خواست آنها به معابد و ثنيان روي مي‌آورد و عبادت بت پرستان انجام مي‌داد!.

    گويم: بر علماء و دانشمندان لازم است به هنگام نقل و بازگو كردن اخبار دقت عمل به خرج دهند و بخصوص به وقت نقل قول از تورات محتاط باشند. چون دست تحريف به اين كتاب آسماني راه يافته است و هر چه مخالف عقيده اسلامي است و در تورات وجود دارد، باطل و مردود است.

    وفات داود (علیه السلام)

    اهل كتاب گويند: داود 77 سال بزيست بعد وفات كرد. اما ابن جرير اين قول را رد كرده و غلط پنداشته است. گفته است: صد سال زيسته است به دليل مفاد اين فرموده كه امام احمد روايتش كرده است: «چون ذريه‌ي آدم از پشتش خارج گشتند،‌ آدم در ميان آنها پيغمبراني مشاهده كرد و در ميان آنها مردي چون گل زيبا بديد. فرمود: خداوندا اين مرد كيست؟ خداوند فرمود: فرزند تو داود است. آدم گفت: عمرش چقدر است؟ فرمود: شصت سال. گفت: پروردگارا بر عمر او بيفزا. فرمود: نمي‌شود. مگر به شرط اينكه از عمر تو بردارم و بر عمر او بيفزايم. (آدم هزار سال عمر داشت) گفت: چهل سال از عمر من بردار و بر او بيفزا،‌ چون عمر آدم تمام شد و اجلش به سر رسيد ملك الموت به نزد او آمد كه روحش را قبض كند. آدم گفت: چهل سال از عمر من مانده است. آدم فراموش كرده بود كه چهل سال آن را به داود بخشيده است. خداوند آن را براي آدم هزار سال و براي داود صد سال تكميل كرد. داود چهل سال پادشاهي كرد. خداوند رحمت خود را به او ارزاني بدارد..

    IslamQT.Com 

     اسلام-قرآن و تفسیر

    ============

    مرجع: کتاب پیغمبری و  پیغمبران در قرآن کریم، تألیف شیخ محمد علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده.

     

     

     

     

                                        

     



    [1]) ما كوه ها را با او هم‌آوا كرديم شامگاهان و بامدادان به تسبيح و تقديس مي‌پرداختند.

    [2]) و بدو ساختن زره را آموختيم تا شما را در جنگها حفظ كند.

    [3]) و قدرت داوري قاطعانه و عادلانه‌اش ارزاني داشتيم.

    [4]) به تفسير بيضاوي مراجعه شود.

    [5]) آيا خبر دادخواهان به تو رسيده است كه چون [از ديوار بالا آمده و] وارد مسجد شدند؟. هنگامى كه بر داود وارد شدند و [او] از آنان ترسيد. [آنان‏] گفتند: مترس. دو مدّعى هستيم كه يكى به ديگرى ستم كرده است. بين ما به راستى حكم كن و ستم مكن و ما را به راه راست رهنمون شو. اين [شخص‏] برادر من است او نود و نه ميش دارد و من يك ميش. كه گفت آن [يك ميش‏] را نيز به من بسپار و با من به درشتى سخن گفت.

    [داود] گفت: با درخواست گوسفندت تا [آن را به‏] گوسفندانش [اضافه كند] به تو ستم كرده است و حقّا كه بسيارى از شريكان به همديگر ستم مى‏كنند مگر آنان كه ايمان آورده‏اند و كارهاى شايسته انجام داده‏اند و اينان اندكشمارند. داود دانست كه ما او را آزموديم. در نتيجه از پروردگارش آمرزش خواست و فروتنانه [به سجده‏] افتاد و رو [به سوى خدا] آورد.

    [6]) چه نيك بنده‏اى بود. او رو به سوى خدا داشت

    [7]) و به يقين او در نزد ما قربت و بازگشت نيك دارد

    [8]) و قدرت داوري قاطعانه و عادلانه‌اش ارزاني داشتيم.


    بازگشت به ابتدا

    بازگشت به نتايج قبل

     

    چاپ مقاله

     
    » بازدید امروز: 480
    » بازدید دیروز: 1771
    » افراد آنلاین: 5
    » بازدید کل: 43411