داستان داود علیه السلام (1) |
داستان داود علیه السلام (1)
) وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا ([1] (اسراء: 55).
نام داود در شانزده جاي قرآن آمده است، در سورههاي بقره، نساء، مائده، انعام، اسراء، انبياء، نمل، سبأ و ص. او يكي از پيغمبران بني اسرائيل و از سبط يهوداي پسر يعقوب ميباشد. خداوند پيغمبري و پادشاهي را به وي بخشيد و از خير دنيا و آخرت بهرهمند گردانيد. هم پيغمبر بود، هم پادشاه. چنانكه حضرت سليمان را نيز به وي ارزاني داشت.
داود فرزند ايشا پسر عويد، از فرزندان يهوداي پسر يعقوب پسر اسحاق پسر ابراهيم خليل است. اهل تورات و انجيل نسب او را در كتب خود مفصل بيان داشتهاند و متفقاند كه او از اسباط يهوداي پسر يعقوب موسوم به اسرائيل است. داود يكي از پيغمبراني است كه بعد از موسي بر او كتاب آسماني فرود آمده است. خداوند زبور بر وي نازل فرمود. (وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا )[2] (اسراء: 55).
بعد از وفات موسي و هارون يكي از پيغمبران بني اسرائيل بنام يوشع بن نون سرپرستي بني اسرائيل را بعهده گرفت. يوشع آنها را وارد فلسطين (سرزمين مقدس) نمود زيرا قبلاً در زمان موسي بدان وعده داده شده بودند. او سرزمين را ميان آنها تقسيم نمود و تا وفات كرد مسئوليت رهبري آنها بعهده داشت. بعد از وفات يوشع مسئوليت رهبري آنها به مدت 356 سال به قضاتي از آنها واگذار گرديد. اين مقطع زماني را دوران حكومت قُضات مينامند.
در اين مقطع ضعف و سستي به بني اسرائيل روي آورد و معاصي و منكرات در ميانشان رواج پيدا كرد. از شريعت روگردان شدند. بتپرستي وارد صفوف ايشان گرديد. در نتيجه خداوند اقوام و ملتهاي پيرامون را بر آنها مسلط گردانيد. عمالقه و آراميون و فلسطينيها بر آنها تاختند و در هر جنگي كه ميان آنها و دشمنانشان درميگرفت بيشتر گرفتار شكست ميشدند تا پيروزي.
ابن جرير در تاريخش ميگويد:
«هرج و مرج در ميان بني اسرائيل رواج پيدا كرد خطا و خلافكاري فراوان شد. چندين پيغمبر خدا را كشتند. خداوند نيز پادشاهان ستمگر بر آنها روانه فرمود كه برايشان ستم ميورزيدند و خونشان بر زمين ميريختند. خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلط فرمود و چون با دشمني به جنگ ميپرداختند تابوتي با خود حمل ميكردند كه الواح و عصاي موسي در آن قرار داشت و آن را تابوت ميگفتند. همان تابوتي كه قرآن بدان اشاره كرده و ميفرمايد: (وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ )[3] (بقره: 248).
بني اسرائيل به بركت اين تابوت بر دشمنان خود غلبه ميكردند. در جنگي كه ميان آنها و مردم غزه و عسقلان درگرفت مغلوب واقع شدند و تابوتشان به غنيمت رفت و پادشاهشان مرد. آنگاه بني اسرائيل چون گلهي بدون چوپاني بيسرپرست ماندند خداوند پيغمبري در ميان آنها مبعوث كرد كه صموئيل نام داشت. اهل كتاب او را صموئيل مينامند از او درخواست كردند اميري بر آنها بگمارد كه در ركاب او با دشمنان خود بجنگند. خداوند متعال اين داستان را چنين تعريف ميكند:
) أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ([4] (بقره: 246) پيغمبرشان طالوت را به عنوان پادشاه و امير بر آنها گماشت. البته اين امر به وحي از جانب خدا صورت گرفت. طالوت از قوت و توان جسمي و علمي برخوردار بود اما بني اسرائيل از پذيرش توليت و امارت وي سر باز زدند و گفتند:
(وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ )[5] (بقره: 247).
طالوت به عنوان پادشاه بني اسرائيل تعيين گرديد، خداوند او را تاييد كرد و تابوتي را كه از آنها ستانده بودند به وي بازگردانيد. لشكرياني قوي و شديد برگزيد و آنها را جهت جنگ با دشمن از شهر خارج كرد. در وسط راه زماني كه مسير فراواني طي كرده و به شدت تشنه بودند. گذرشان بر رودخانهاي افتاد. طالوت آنها را امتحان كرد و گفت: كسي حق ندارد از اين آب بنوشد مگر به مقدار يك مشت. اين عمل امتحاني بود تا اندازهي اراده و توان آنها را دريابد.
(فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ )[6] (بقره: 249)
جز تعداد قليلي از اين لشكر عظيم (كه بنا به قولي كه سدي نقل كرده 8 هزار نفر بودند) با او ماندند، همگي از آب مذكور نوشيدند. 319 نفر با او باقي ماندند و بقيه را كه فاقد ارادهي قوي بودند با خود نبرد و از لشكر اخراج كرد. با اين عدهي قليل به جنگ با بتپرستان فلسطيني رفت. فرمانده لشكر دشمن، شخصي بنام جالوت بود كه بسيار خشن و شديد به نظر ميآمد و مردم از او ميترسيدند بني اسرائيل ترسيدند و گفتند: توان رو يا رويي با جالوت را نداريم.
(لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ )[7] (بقره: 249).
طالوت مبارزه طلبي كرد. جوان كوچكي بنام داود به جنگ او رفت. داود از سبط يهودا بود و چون كم سن بود، اصلاً به نظر نميرسيد كه فرد كم سن و سالي همچو او در ميان جنگجويان وجود داشته باشد. چون رو در روي جالوت قرار گرفت، او را مورد تمسخر قرار داد و گفت: بر گرد من نميخواهم تو را بكشم، داود در جواب گفت: ولي من قصد دارم تو را بكشم. بعد مبارزه ميان آنها شروع شد و داود جالوت را كشت. بدنبال آن لشكريانش شديدترين شكست را خوردند و داود پيروز گشت. خداوند ميفرمايد:
(فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ )[8] (بقره: 251).
بعد از اين رويداد، نام داود در ميان بني اسرائيل درخشيدن گرفت و پيروزيهاي پي در پي توسط وي نصيب بني اسرائيليان گشت و خداوند بني اسرائيل را بعد از ذلت و پستي دوباره عزت بخشيد.
بعد از وفات طالوت بني اسرائيل بر بيعت با اين جوان (داود) اتفاق حاصل كردند و او را بعنوان پادشاه خود برگزيدند. در آن هنگام عمرش از 30 سال تجاوز نميكرد با عدل و دادگري بر قوم خود حكمراني ميكرد و سياسيت اعمال مساوات را ميان ايشان در پيش گرفت و احكام تورات را بر آنها تطبيق فرمود. تا اينكه خداوند زبور را بر وي فرستاد كه يكي از كتب چهارگانهي آسماني است.
چون به سن چهل سالگي رسيد خداوند همگام با امارت و پادشاهي نبوت را نيز به وي بخشيد و او را بعنوان پيغمبر بر بني اسرائيل فرستاد. زبور را بر وي نازل فرمود كه حاوي عبرتها و مواعظ و رقائق و اذكار بود. خداوند حكمت و فصل الخطاب را نيز به وي ارزاني داشت.
داود ÷ در شاعري و صداي خوش سرآمد روزگار و ضرب المثل زمان بود. كسي كه داراي صوت حسن بود ميگفتند: گويي يكي از مزامير داود به وي ارزاني شده است. روزي رسول خدا ص به صداي ابوموسي اشعري گوش فرا داد كه قرآن ميخواند (او داراي صداي بسيار زيبا بود) رسول خدا توقف كرد و به قرائت زيباي او گوش ميداد تحت تاثير جاذبههاي صداي دلنشين و تلاوت زيبايش واقع شد و خطاب به او فرمود: يكي از مزمارهاي آل داود به تو ارزاني شده است. فرمود: اي رسول خدا به تلاوت من گوش ميدادي؟ اگر ميدانستم تو بدان گوش فرا دادهاي آن را زيباتر تلاوت ميكردم.
زماني كه داود زبور تلاوت ميكرد پرندگان از پرواز ميايستادند و همگام با او بر شاخههاي درختان به تسبيح و ترجيع ميپرداختند و كوهها نيز در شامگاهان و بامدادان با وي تردد اذكار ميكردند. زبور را با لحن و صدايي تلاوت ميكرد كه جن و انسانها و پرندگان بر صدايش اعتكاف ميكردند، تا جايي كه يكي از آنها بر اثر گرسنگي هلاك ميشد. او همواره به تسبيح و تحميد خداوند ميپرداخت و كوهها و پرندگان نيز با وي همآواز ميشدند.
(إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ)[9] (ص: 18).
(وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ)[10] (سبأ: 10).
همزمان با اين صداي دلنشين زبور را با سرعت و تدبر و ترنم و تفنن همگام با خشوع قرائت ميكرد. در حديث شريف آمده است: «تلاوت زبور بر داود سهل و آسان گشته بود به اسبهايش دستور ميداد بيحركت و تكان ميايستادند تا زين را بر پشت آنها سوار كند و قبل از اينكه اسبان را زين كند به قرائت قرآن (زبور) ميپرداخت و روزي خود را تنها از دست رنج خود ميخورد».
داود همزمان با اين عظمت و ملك و جاه، بسيار به عبادت خداوند ميپرداخت. شبها شب زندهداري ميكرد و روزها را روزهداري و بسياري از اوقات خود را در سجده و مصلا بسر ميبرد در انجام عبادت و طاعت و اعمال صالحه سرآمد و كم نظير بود. چنانكه خداوند ميفرمايد: (اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ)[12] (ص: 17).
ابن عباس رضی الله عنهما گويد: «الأيد» يعني توان و قوت در طاعت و عبادت. در حديث آمده است: محبوبترين نوع نماز نزد خداوند نماز داود است و محبوبترين نوع روزهها روزهي داود بود. بعضي اوقات نصف شب ميخوابيد و ثلث آن بيدار ميماند و سومي آن ميخوابيد و يك روز در ميان روزه ميگرفت.
اسلام-قرآن و تفسیر
============
مرجع: کتاب پیغمبری و پیغمبران در قرآن کریم، تألیف شیخ محمد علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده.
|
|
|
» بازدید امروز: 478
» بازدید دیروز: 1771
» افراد آنلاین: 3
» بازدید کل: 43409