داستان سليمان علیه السلام (1) |
(وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ )[1] (نمل: 17).
در 16 آيهي قرآن در سورههاي بقره، نساء، انعام، انبياء، نمل، سباء و سورهي ص سخن از سليمان آمده است. او يكي از انبياي بني اسرائيل است كه خداوند نبوت و پادشاهي را به وي عطا كرد چنانكه نبوت و پادشاهي را به وي عطا كرد نبوت و پادشاهي را به پدرش نيز بخشيد منطقهي زير سلطه و اقتدار سليمان بسيار وسيع و عظيم بود و هيچ پادشاهي به پاي او نميرسيد خداوند دعاي او را مستجاب فرمود و قدرت عظيمي به وي بخشيد قدرتي كه بعد از او به هيچ احدي نبخشيده است. چنانكه قرآن كريم نقل ميكند: (قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35) فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ (36) وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ (37) وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ (38) هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ )[2] (ص: 39-35).
سليمان پسر داود پسر ايشا بن عويد... از سبط (يهوذا بن يعقوب) است. نسبش به ابراهيم خليل ÷ منتهي ميشود. اهل كتاب نسب عظيمي براي وي نقل ميكنند و ميگويند: او داراي حكمتي عظيم بوده است. لذا او را سليمان حكيم مينامند و هرگز او را ملقب به لقب نبوت نميگردانند.
حضرت داود قبل از وفات وصيت كرد پادشاهي پس از مرگ او به پسرش سليمان واگذار شود. چون داود وفات كرد، سليمان كه 12 سال عمر داشت بجاي پدر بر اريكهي قدرت تكيه زد. ابن اثير در الكامل روايت ميكند: سليمان به هنگام جانشيني پدر تنها 13 سال عمر داشت. اما با اينكه كم سن و سال بود از استعداد و ذكاوت سرشار بهرهمند بود و خداوند در دوران بچگي حسن تدبير و شمهي سياسي و حكمت و حسن قضا را به وي داده بود. قرآن كريم گوشهاي از اين استعداد را بيان ميكند. آنجا كه فتوايي از داود درخواست شد، داود طوري فتوا داد و سليمان با اينكه كوچك بود به وجه ديگر فتوا داد، اين در حالي بود كه فتواي سليمان به حق و صواب نزديكتر بود. خداوند ميفرمايد:
(وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ (78) فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ)[4] (انبياء: 79-78).
قيد (فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ) در آيه دليل بر اين است كه آنچه سليمان بدان فتوا داد به حق و صواب نزديكتر بود. تا آنجا داود بدان فتوا داد و قيد (وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا) دليل بر اين است كه داود و سليمان هر دو داراي حكمت و علم فراوان بودهاند.
مفسران در مقام تفصيل اين داستان گفتهاند: يك گله گوسفند، شب هنگام وارد زراعتي شد و آن را به كلي نابود كرد. متخاصمان به نزد داود آمدند در آن هنگام سليمان نزد وي بود و واقعه را براي داود شرح دادند. داود حكم كرد كه احشام و گله براي صاحب زراعت باشد به جزاي زياني كه بر او وارد آمده است. سليمان كه در آن هنگام 11 سال عمر داشت گفت: گوسفندهاي را به صاحب زمين و زراعت بده تا از شير و پشم آنها استفاده كنند و زمين زراعت را به صاحب گوسفندان واگذار كن تا آن را اصلاح كرده به وضعيت اوليه برگردانند وقتي زراعت به حالت اوليه برگشت آن را به صاحب اصلي برگردان و گوسفندان را از او بگير و تحويل صاحب اصلي بده تا هر كدام صاحب مال و سرمايهي خود شوند.
از جملهي آنچه بر حكمت وجودت رأي سليمان در زمينهي قضاوت دلالت ميكند واقعهاي است كه در صحيحين از رسول خدا ص روايت شده است. او ميفرمايد: «روزي دو زن هر كدام پسري همراه داشتند گرگي آمد و يكي از بچهها را ربود. بر سر بچهي باقي مانده به اختلاف افتادند. زن بزرگ گفت: گرگ فرزند تو را ربوده زن كوچك هم گفت: خير فرزند تو را ربوده است. هر دو به نزد داود آمدند. داود به نفع زن بزرگ حكم صادر كرد.
به نزد سليمان آمدند و قضيه را بر او عرضه داشتند. گفت: چاقويي بياوريد آن را دو شق خواهم كرد و ميانتان تقسيم خواهم نمود. زن كوچك گفت: اين كار را نكن رحمت خدا بر تو باد. بچه فرزند اوست (زن بزرگ) حضرت سليمان بچه را به زن كوچك داد.
اين حادثه دلالت دارد بر اينكه سليمان با يك روش بسيار ماهرانه حق را كشف كرد آنهم به طريق متوسل شدن به حيله، داود از اين جهت به نفع زن بزرگتر حكم كرد. چون حجت و دليل وي قويتر بود و از برخي قرائن پيدا است كه او توانست حق را به نفع خود ثابت كند.
اما سليمان براي شناخت حق از يك روش بديع استفاده نمود. وقتي پيشنهاد كرد بچه را دو تكه كند، زن بزرگتر از سر غفلت و بلاهت سكوت كرد. اما عاطفهي مادري در زن كوچك به خروش درآمد و گفت: رحمت خداي بر تو باد. اين كار را نكن فرزند مال اوست. چرا به گمان خود ميپنداشت، حكم دو تكه كردن را در مورد او به اجرا درميآورد. سليمان از اين عاطفه فهميد كه بچه فرزند اوست و آن را به او داد.
سليمان پسر داود اقدام به تعمير و بازسازي بيت المقدس نمود. اين عمل را در راستاي تنفيذ وصيت پدرش چهار سال بعد از تولي امر شاهي انجام داد و در اين زمينه اموال فراواني صرف كرد. بعد از هفت سال از بازسازي آن فراغت پيدا كرد و حصاري بر اطراف شهر بيت المقدس كشيد.
روايت شده كه چون سليمان به انتهاي بازسازي بيت المقدس رسيد سه چيز از خداوند خواست. خداوند دو خواستهي او را برآورد كرد. از خدا درخواست كرد حكمي به او عطا نمايد كه مصادف حكم خدا باشد خداوند آن را به او بخشيد. ملكي از او درخواست كرد كه بعد از او براي هيچ احدي ممكن نشود. خداوند آن را نيز به وي بخشيد. از خدا خواست هر مردي از خانهي وي به قصد اقامهي نماز در بيت المقدس داخل شود، طوري از آن خارج گردد كه گرد و غبار هيچ گناهي بر وي نماند و مانند روزي كه از مادر متولد شده برگردد.
ابن كثير گويد: اميدوارم مورد سوم مخصوص ما مسلمانان باشد و خداوند امت اسلامي را بدان اختصاص داده باشد.
چون از بازسازي مسجد فارغ شد هيكل (قصر پادشاهي) را ساخت. تاريخ نويسان گويند: آن را در مدت 13 سال ساخت و جاي مخصوص تحت عنوان كشتارگاه قرباني بنا نهاد. سليمان اهتمام فراواني به عمران و اصلاح داد او داراي يك ناوگان دريايي بود. كشتيها، طلا و نقره و كالا را از هند براي او ميآوردند. او علاقهي فراوان به اسب و تمرين و آمادهسازي آنها براي جهاد داشت. او مجموعهي فراواني از زنان در اختيار داشت. بعضي آزاده و برخي كنيز بودند. زيرا در شريعت وي محدوديتي در زمينهي ازدواج وجود نداشت.
از رسول خدا ص روايت شده كه (سلميان پسر داود) گفت: امشب نزد صد زن ميروم تا هر كدام از آنها بچهاي بياورد كه در راه خدا به جهاد برخيزد (انشاالله را بر زبان نراند) هيچكدام چيزي به دنيا نياوردند جز يكي كه او هم نيم انساني به دنيا آورد. رسول خدا فرمود: اگر سليمان انشاالله ميگفت همگي پسر بچهي مجاهدي بدنيا ميآوردند.
خداوند سليمان را به نعمتهاي فراوان اكرام بخشيد و او را به مزايايي كه نشانهي عظمت و مجد به شمار ميروند امتياز داد و يكي از مظاهر پادشاهي و عظمت كه به سليمان ارزاني داده شده بود، اين بود كه از سيادت دنيوي و عزت اخروي برخوردار بود و اينك برخي از نعمتهاي خدا بر سليمان را برميشماريم:
1) خداوند او را وارث پادشاهي پدرش داود قرار داد. چنانكه نبوت را نيز به وي بخشيد و هم پيغمبري بود هم پادشاه و از هر دو شرافت بهرهمند بود. خداوند ميفرمايد: (وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ) (نمل: 16).
ابن كثير گويد: هم نبوت و هم پادشاهي را به ارث گرفت. مقصود از وراثت اين نيست كه مال پدر را به طريق وراثت تصاحب كرد چون داود علاوه بر سليمان پسران ديگري نيز داشت و در حديث آمده است:
«نحن معاشر الأنبياء لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ» يعني ما گروه انبياء ارثي از خود برجاي نميگذاريم و مالي كه بعد از مرگ بعنوان تركه از ما بر جا ميماند صدقه است وهمهي مسلمانان در آن حق دارند.
حضرت رسول صادق و مصدق در اين فرموده خبر داده است كه مالي از انبياء به ارث گرفته نميشود و آنچه از ايشان بر جاي ميماند به عنوان صدقه به فقراء داده ميشود.
2) خداوند زبان پرندگان و ساير حيوانات را به او ياد داده بود. آنچه را كه ساير انسانها از آنها نميفهمند او به خوبي درك ميكرد و ميفهميد و چه بسا با آنها به حرف زدن ميپرداخت. چنانكه با هد هد و مورچه سخن ميراند.
ابن عساكر روايت ميكند كه: روزي سليمان بر گنجشكي گذر كرد كه به دور گنجشكي ميپريد و ميچرخيد رو به رفيقان خود گفت: آيا ميدانيد اين گنجشك چه ميگويد؟ گفتند: چه ميگويد اي پيغمبر خدا؟ گفت: او را براي خود خواستگاري ميكند و به او ميگويد: اگر با من ازدواج كني تو را در هر ساختماني (اتاقي) از شام كه اراده كني اسكان خواهم داد. بعد فرمود: و خودتان ميدانيد كه اتاقهاي دمشق با سنگ بنا شدهاند و كسي در آنها سكونت ندارد و ليكن طبيعت خواستگار دروغگويي است.
خداوند ميفرمايد: (وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ )[9] (نمل: 16).
(حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (18) فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ )[10] (نمل/19-18)
3) خداوند متعال عليرغم كم سن و سالي حكمت را به وي ارزاني داشته بود. در صفحات قبل بعضي از داستانها را كه خداوند حكم او را تاكيد كرد ذكر كرديم. (فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ )[11] (انبياء: 79). و آنچه براي سليمان پيش آمد راجع به داستان گرگي بر فرزند يكي از دو زن حملهور شد و او را ربود شرح آن قبلاً گذشت.
4) خداوند باد را براي او مسخر كرده بود به فرمان او حركت ميكرد و او را به هر جا كه دلش ميخواست ميبرد. سليمان با استفاده از باد مسافتهاي زياد را در زمان ناچيز و محدود طي ميكرد خداوند مي فرمايد: (وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ )[12] (سبأ: /12). باد را براي سليمان مسخر كرديم صبحگاهان تا موقع ظهر مسافت يك ماه ميپيمود و بعد از ظهرها نيز مسافت يك ماه را.
يعني از صبح تا ظهر مسير يك ماه و از ظهر تا عصر مسير كي ماه، در يك روز مسير دو ماه راه ميپيمود.
حسن بصري / ميگويد: سليمان صبح هنگام از دمشق حركت ميكرد در اصطخر نهار ميكرد و از آنجا راهي كابل ميشد. فاصلهي ميان دمشق تا اصطخر يك ماه و ميان اصطخر و كابل يك ماه راه بود.
ابن كثير گويد: سليمان گليم يا قاليچهاي داشت كه ساختمان خيمه وسايل و اسبها و شترها و مردان و غير اينها از حيوانات در آن قرار ميگرفتند. چون قصد سفر مينمود باد آنرا حمل ميكرد.
گويم: اين امر اصلاً جاي تعجب نيست و از قدرت خداوند بعيد نميباشد. چون انسان كه هم اكنون بوسيلهي هواپيما دورترين مسافتها در مينوردد و در فاصله چند ساعت از كشوري به كشوري ميرود. خداوند متعال باد را براي سليمان رام و مسخر كرده بود و او را به اين سو و آن سو ميبرد و اين يكي از معجزاتي است كه به سليمان اختصاص داشت.
شيخ عبدالوهاب نجار در كتاب قصص الأنبياء مسئلهي قاليچه را انكار كرده است. اما جايي براي اين انكار وجود ندارد چون قدرت خداوند امور عجايب ميسازد. ما به آنچه كه قرآن اثبات كرده، باد او را تا مسافتهاي بعيد به اين سو و آن سو ميبرده ايمان داريم. اما اينكه او را چگونه حمل ميكرد، قصر او را حمل ميكرد يا سوار بر اسب حمل ميكرد، يا نشسته روي گليم، علم اينها را حوالهي خداوند مينماييم و به مفاد آيه ايمان و اطمينان داريم كه (وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ )[13] (انبياء: 81).
ما هم مثل شيخ معجزات و عجايب را اقرار مينماييم اما از اسراف و تبذير در چگونگي آنها خودداري ميورزيم، شايد آنچه باعث انكار شيخ شده صورت عجيب و غريبي باشد كه اهل داستان سرايي آن را آفريدهاند و بعضي از اهل تفسير نيز در ذكر اوصاف قاليچه بر آن تكيه و اعتماد نمودهاند.
5) خداوند متعال جن و شياطين را براي سليمان مسخر كرده بود، جهت استخراج جواهر و لؤلؤ در درياها غواصي ميكردند و كارهايي براي او انجام ميدادند كه انسانها از انجامش ناتوان بودند. مانند بنا نمودن كشكهاي باشكوه و ساختمانهاي رفيع و منجلهاي بزرگ و محكم و جامهايي كه به حوض شباهت داشند. (وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ (12) يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِنْ مَحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ )[14] (سباء: 13-12).
چنانكه خداوند شياطين را براي او رام و مسخر فرموده بود كه آنها را براي انجام اعمال سخت بكار ميگرفت و بعضي از آنها را در زنجير ميكرد تا مردم از شر آنها خلاص و آسوده شوند.
) وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ (37) وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ ([15] (ص: 38-37)
اين تسخير براي هيچ يك از پيغمبران جز سليمان وجود نداشته است و اين نهايت عظمت و اقتدار و سلطنت است. هيچ يك از پيغمبران به مقام و موقعيتي كه براي سليمان فراهم شده بود دسترسي پيدا نكردهاند.
امام بخاري از رسول خدا ص نقل ميكند كه رسول خدا فرمود: «ديشب عفريتي از جن بر من وارد شد تا نماز مرا به ابطال بكشاند، خداوند مرا بر او غالب و متفوق نمود خواستم او را بر يكي از ستونهاي مسجد ببندم تا همگي شما او را ببينيد. بعد به ياد دعاي برادرم سليمان افتادم كه از خداوند درخواست كرد (قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ )[16] (ص: 35). اين بود كه بعد از به ذلت كشاندن او را رها كردم.
6) خداوند متعال مس مذاب را همچو چشمهي آب براي او جاري و روان كرد تا هر طور متمايل باشد از آن استفاده نمايد. (وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ )[17] (سبأ: 12). اين امر جزو امتيازات سليمان بود، چنانكه آهن را براي پدرش داود نرم كرده بود. (وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ) (سبأ: 10). آهن در دستان او چون خمير بود آن را به هر قالبي كه ميخواسته در ميآورد و بدون اينكه نيازي به گرم كردن و چكش داشته باشد. امام ابن عباس در تعريف «القطر» ميفرمايد: معدني از مس در سرزمين يمن بود كه خداوند آن را براي سليمان به فوران در آورده بود تا هر طور كه دلش بخواهد از آن استفاده بورزد و آن را به شكلهاي مختلف در آورد و به اندازهي نياز از آن بردارد. بعضي از علماء گويند: احتمال دارد اين معدن مس در يك منطقه آتشفشان خيز واقع شده باشد.
7) انسانها و جن و پرندگان جزو لشكريان او به شمار ميآمدند و كار همهي آنها را به تناسب توان و شايستگي شان تنظيم كرده بود. اگر از شهر خارج ميشد در يك قافلهي بزرگ او را همراهي ميكردند و اطراف او را احاطه مينمودند. انسانها و جنها همگام با او به حركت درميآمدند و پرندگان بر سرِ او سايه ميافكندند و او را از سرما مصون ميداشتند و بر هر گروه از اين لشكريان اميران و فرماندهاني قرار داشت و هنگامي كه خارج ميشد او را در يك قافلهي بزرگ شاهانه كه هيچ چشمي نمونهي آن را نديده بود او را همراهي ميكردند.
قرآن كريم داستان او را بازگو ميكند. آنگاه كه با لشكريان از شهر خارج شد و گذرشان بر درهاي افتاد كه درهي مورچه نام داشت. مورچهاي با رفيقان خود زبان به سخن گشود. سليمان سخن و اعتراض او را شنيد و خندهاش گرفت و زبان به شكرانهي خداوند گشود. از اينكه اين نعمت را به وي ارزاني داشته است. (وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (17) حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (18) فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ )[18] (نمل: 19-17).
ابن کثیر میگوید: «از این سیاق برمیآید که ایشان همراه لشکریانش سوار بر اسبان بر روی زمین در حرکت بودند. و آنچه برخی پنداشتهاند که در آن هنگام ایشان بر روی گلیم یا بساط در پرواز بودند نمیتواند درست باشد!
چرا که اگر ایشان در هوا میبودند هیچ گزندی از او مورچهها را تهدید نمیکرد. و در زیر پای اسبان نمیآمدند. گلیم سلیمانی یا بساط آن حضرت لشکر و اسبان و شتران و خیمهها و همهی بار و بنهی همراه را حمل میکرد. و پرندگان نیز بالای همهی آن ساز و برگ به پرواز درمیآمدند. و در صفحات آتی به این مورد بیشتر خواهیم پرداخت»[19].
خلاصه اینکه حضرت سلیمان (علیه السلام) پیام آن مورچه به سایر لشکریان مورچهها؛ که آنها را به پناه بردن به خانههایشان امر میکرد تا در زیر پاها از بین نروند، را دریافت.
سپس برای حضرت سلیمان با آن اسلوب بسیار نرمی که؛ نشانگر شناخت او از شخصیت سخاوتمندانه و مهربانانهی آن حضرت و سربازان وفادار و پرهیزکار و با تقوای ایشان است، عذر خواهی نمود: (لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ )[20] (نمل: 18).
آیا این برهانی گویا بر ادب شیوای آن مورچه و تشخیصش بین بدکرداران و نیکوکاران نیست؟!
از سدی آوردهاند که ایشان گفتند: در زمان حضرت سلیمان (علیه السلام) مردم را خوشکسالی فرا گرفت. آنحضرت آنها را امر کرد تا همراه او برای ادای نماز استسقاء و طلب باران رحمت به میدانی در خارج از شهر بروند. در راه ایشان متوجه شدند که مورچهای بر دو پای خود ایستاده، دستان نیایش بسوی آسمان دراز کرده و میگوید: بارالها، ما از جمله بندگان تو هستیم، و هرگز نمیتوانیم از فضل تو بینیاز باشیم.... حضرت سلیمان به مردم گفت: برگردید که خداوند از برای این مورچه شما را نیز باران خواهد داد.
اسلام-قرآن و تفسیر
============
مرجع: کتاب پیغمبری و پیغمبران در قرآن کریم، تألیف شیخ محمد علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده.
|
|
|
» بازدید امروز: 489
» بازدید دیروز: 1771
» افراد آنلاین: 5
» بازدید کل: 43420