الياس علیه السلام |
الياس علیه السلام
(وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (123) إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ )[1] (صافات: 125-123).
در سه جاي قرآن كريم يك بار در سورهي انعام و دو مورد در سورهي صافات نام الياس آمده است. در سورهي صافات يك بار به نام الياس و بار ديگر به نام الياسين آمده است. (سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ) (صافات: 130). ابن كثير گويد: يعني الياس، زيرا اعراب نون به آخر بسياري از اسماء اضافه ميكنند. چنانكه گويند: اسماعيل و اسماعين، اسرائيل و اسرائين، الياس و الياسين.
الياس پسر ياسين پسر فنحاص پسر عيزار پسر هاران است. ابن جرير طبري در تاريخش اين نسب را ذكر كرده و برگزيده ولي ديگران نسبهاي ديگري ذكر كردهاند كه با اين نسب اختلافاتي دارد، اما همگي بر اين امر كه از نسل هارون بوده اتفاق دارند. نسب او در نهايت به ابراهيم خليل ميرسد و از جملهي انبياي بني اسرائيل است.
در تاريخ طبري به نقل از ابن اسحاق پيرامون دعوت الياس مطلبي آمده كه خلاصهي آن چنين است: چون الياس بني اسرائيليان را به رها كردن بت پرستي و پرستش خداي يگانه دعوت كرد دعوت او را رد كردند و به نداي وي پاسخ ندادند. الياس هم دست دعا و راز و نياز با خداوند به سوي آسمان دراز كرد و گفت: «خداوندا بني اسرائيليان راه بندگي براي غير تو و كفر به تو را در پيش گرفتهاند، خداوندا تو هم نعمت خود را بر آنها تغيير بده. خداوند بدو وحي كرد اي الياس موضوع روزي آنها را به تو واگذار كرديم هر طور كه مايل هستي در اين زمينه فرمان بده. الياس فرمود: خداوندا بارش باران را بر آنان قطع كن. به مدت سه سال تمام باران ازآنان قطع گرديد. در نتيجه همهي احشام آنها تلف شد و درختانشان از تشنگي خشك گرديد و در ناراحتي و فشار شديد واقع شدند.
وقتي عليه آنها دست دعا به سوي آسمان بلند ميكرد در جاي دور از ديد آنها قرار ميگرفت و زماني كه آنها از روزي منع شدند و به سبب آن در تنگنا قرار گرفتند روزي او بوفور ميرسيد. بني اسرائيل در شرايطي قرار گرفتند كه هر جا بوي نان احساس ميكردند، ميگفتند: الياس در اينجا ميباشد و وارد آنجا ميشدند و صاحب آن منزل از شوم و شر آنها گرفتار ناراحتي ميشد. روزي الياس در خانهي زني از بني اسرائيل اقامت گزيد. آن زن فرزندي داشت به نام «اليسع بن اخطوب» كه مريض و بدحال بود. حضرت الياس برايش دعا كرد خداوند او را شفا داد. اليسع به الياس ايمان آورد و مريد و پيرو او شد و به هر جا ميرفت ملازم او بود. الياس پير و مريض بود، اليسع هم جوان و سرحال. الياس خطاب به بني اسرائيل گفت: اگر از بت پرستي دست بكشيد از خداوند ميطلبم مصيبت وارده را از سرتان بردارد. آنها هم بتها را دور انداختند و از بدعتها دست كشيدند. الياس براي آنها به دعا برخاست خداوند مصيبت را از آنها دور كرد. اما دوباره راه بدعت گذاري و ناسپاسي را در پيش گرفتند. الياس از خداوند طلب كرد روح او را قبض كند و به نزد خود بازگرداند خداوند دعاي او را مستجاب فرمود، و بعد از مرگ او اليسع را در ميان آنان مبعوث كرد.
ابن كثير ميگويد: رسالت الياس به سوي اهل بعلبك جنوب دمشق بود بتي داشتند به نام «بعل»، خداوند از زبان الياس از آن چنين ياد ميكند.
(أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ (125) اللَّهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ)[3] (صافات: 126-125).
برخي از تاريخ نويسان گويند: بعد از انتهاي پادشاهي سليمان يعني در سال 933 قبل از ميلاد مملكت و كشور بني اسرائيل به دو بخش تقسيم شد.
بخش اول در قبضهي قدرت نسل سليمان قرار داشت كه اولين پادشاه آنان رُحبعام پسر سليمان بود.
بخش دوم در اختيار يكي از اسباط (افرايم) پسر يوسف صديق قرار داشت و نام پادشاهشان جربعام بود.
دولت بني اسرائيل بعد از سليمان گرفتار تشتت و اختلاف شد و ميان پادشاهان آنان اختلاف درگرفت و كفر و گمراهي در صفوف آنان رواج پيدا كرد. حتي يكي از پادشاهان بنام (اخاب) به همسرش اجازه داد عبادت و پرستش قومش را در ميان بني اسرائيل رواج دهد. در حالي كه قوم و طايفهي او بت پرست بودند و پرستش بتي را آغاز كردند كه خداوند بنام (بعل) از او ياد كرده است و الياس را به سوي آنان مبعوث فرمود.
وقتي الياس وفات كرد و به جوار حق پيوست خداوند يه يكي از انبياء به نام اليسع دستور داد بني اسرائيل را به خداپرستي و دوري از بتها دعوت نمايد.
اسلام-قرآن و تفسیر
============
مرجع: کتاب پیغمبری و پیغمبران در قرآن کریم، تألیف شیخ محمد علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده.
|
|
|
» بازدید امروز: 82
» بازدید دیروز: 1527
» افراد آنلاین: 1
» بازدید کل: 46849