تفسير بالرأی (1)
مفهوم، حکم و انواع آن
ریشه ی لغوی : مصدر این کلمه از رأی رأیاً، و مهموز به شمار می آید و جمع آن آراء می باشد.
معنای رأی عبارتست از تفکر در مبادی امور و نظر در عواقب آنها و دانستن درست و نادرست آن .
منظور از تفسیر به رأی این است که مفسر عقل خود را در فهم آیات قرآن با استفاده از ابزراهای اجتهاد و استنباط به کار گیرد که از این نوع تفسیر با اصطلاحاتی مانند: تفسیر عقلی، تفسیر اجتهادی(یا همان تفسیر به رأی)، تعبیر شده است. خواستگاه رأی نیز همان عقل است به همین دلیل تفسیر عقلی را مترادف تفسیر به رأی قرار داده اند.
قول به رأی: همان اجتهادی است که از گوینده ی به آن رأی صادر شده است، به همین خاطر تفسیر اجتهادی همسان با تفسیر به رأی قرار داده شده است.
نتیجه ی رأی: استنباط حکم یا فایده ای از آیه است، بنابر این استنباطات مفسّرین از آیات قرآنی از نوع قول به رأی و اجتهاد می باشد.
انواع رأی و موضع دانشمندان سلف در باره ی آن:
اصطلاح رأی دارأی حساسیت خاصی است ؛که باعث شده، بعضی از بزرگان در مورد آن وسواس خاصی داشته باشند، به همین جهت در ذمّ آن روایاتی از سلف وارد گردیده است، از طرفی هرکس در مورد آنچه از آنان در این باب وارد شده تحقیق نماید، خواهد دید که خود این بزرگواران نیز از رأی بهره گرفته اند، با این وصف سؤال این است که: نظر پیشینیان این امّت (رحمهم الله) درباره ی این امر چیست؟
بیایید نگاهی به سخنان بعضی از آنان بیندازیم تا موضعشان را از خلال آن مشخص نماییم:
سخنانی در ذمّ رأی:
1. از فاروق امت حضرت عمر بن الخطاب رضی الله عنه روایت شده است که ک:اتقوا الرأی فی دینکم:در دین خود از نظر شخصی بپرهیزید.(یعنی دین خود را با رأی شخصی نگیرد، بلکه با نصوص شرعی آن را فرا گیرید).
همچنین فرموده(إياكم وأصحاب الرأي؛ فإنهم أعداء السنن. أعيتهم الأحاديث أن يحفظوها، فقالوا برأيهم، فضلّوا وأضلوا) (از اهل رأی بپرهیزید، زیرا آنان دشمنان سنت هستند، توانایی حفظ حدیث نداشتند، پس با نظر و رأی خود فتوا دادند،هم خود گمراه شدند و هم دیگران را گمراه کردند).
2. از امام حسن بصری (ت: 110) این سخن روایت شده است که فرمود: (اتهموا أهواءكم ورأيكم على دين الله، وانتصحوا كتاب الله على أنفسكم ودينكم) ( هوا و نظر خود در دین الله را نادرست بدانید، برأی نفس و دین خود به کتاب خدا گوش فرا داده وبه آن عمل نمایید.)
سخنانی در به کارگیری رأی
از همان بزرگان یعنی عمر بن الخطاب و حسن بصری رضی الله عنهما که اقوالی را در مذمت رأی روایت نمودیم، سخنانی در تأیید و جایز بودن اعمال رأی و نظر روایت شده است از جمله ی آنها:
1. روایتی که از حضرت عمر نقل شده که هنگام فرستادن شریح برأی عهده دار شدن قضاوت شهر کوفه می فرمایند. (انظر ما تبين لك في كتاب الله؛ فلا تسأل عنه أحـــــداً، وما لم يتبيّن لك في كتاب الله، فاتبع فيه سنة رسول الله لله، وما لم يتبيّن لك فيه سنة، فاجتهد رأيك) ( دقت کن؛ هر حکمی که در کتاب الله برایت مشخص و آشکار شد از آن پیروی کن، و از کس دیگری مپرس، و اگر از کتاب خدا برایت روشن نشد، در سنّت رسول خدا صلی الله علیه وسلم تحقیق کن و اگر در سنّت هم چیزی برأیت روشن نشد، اجتهاد کن و رأی خود را استنباط نما).
از امام بصری رحمه الله نیز اینچنین روایت شده است: ورد عن الحسن، فإن أبا سلمة بن عبد الرحمن سأله: أريت ما يفتى به الناس، أشيءٌ سمعته أم برأيك؟فقال الحسن: ما كل ما يفتى به الناس سمعناه، ولـكـــــنّ رَاًيـَـنــــــا لهم خيرٌ من رأيهم لأنفسهم) ( ابا سلمه بن عبدالرحمن از ایشان پرسیدند: به شما علم فتوا عنایت شده است، آیا همه ی آن فتاوی را شنیده ای، یا در آن مسایل رأی و اجتهاد خود را داری؟ حسن فرمود: ما همه ی آنچه را بدان فتوا می دهیم ( به عنوان حدیث نشنیده ایم) لکن نظری برایشان(سوال کنندگان) استنباط کرده ایم که از اعمال نظر شخصی خودشان به مراتب بهتر است.).
این بزرگوار دو شخصیت بسیار والا مقام از پیشینیان امّت هستند،که دو قول به ظاهر متفاوت از ایشان نقل شده است،با این تفاوت که اگر در سخنانشان کمی بیشتر تأمل کنیم، معلوم خواهد شد که از نظر آنان رأی و اجتهاد کردن دارأی دو نوع است:
· رأی مذموم و ناپسند که از آن نهی فرموده اند.
· رأی محمود و پسندیده که خود بدان عمل نموده و به کار گرفته اند.
و اگر کسی قائل به چنین چیزی نباشد، در حقیقت در فرموده های صحابه تناقض ایجاد کرده است؛ همانگونه که ابن عبدالبرّ (ت: 463هـ) در ذکر کسانی که هم حدیث از آنان روایت شده، و هم فتوا و اجتهاد کرده اند چنین می گوید: (ومن أهل البصرة: الحسن وابن سيرين، وقد جــــــــاء - عنهما وعن الشعبي - ذمّ القياس، ومعناه عندنا قياسٌ على غيرِ أصلٍ؛ لئلا يتناقض ما جاء عنهم)(از اهل بصره حسن و ابن سیرین را می توان نام برد که ( هم راوی حدیث اند و هم خود رأی صادر کرده اند) که از این دو و از شعبی سخنانی در مذمت قیاس وارد شده، که نزد ما منظور ایشان قیاس بر چیزی بدون اصل است ؛ زیرا در غیر اینصورت سخن این بزرگان متناقض در خواهد آمد. ).
همانگونه که بعداً نیز اشاره خواهد شد، قیاس نیز نوعی رأی است.
علومی که اجتهاد در آنها وارد می شود
رأی و اجتهاد در بسیاری از علوم دینی وارد می شود، که به طور خاص ورود آن در سه عرصه از علوم بسیار مشهود است که عبارتند از :
1. علم توحید(عقاید)
2. علم فقه
3. علم تفسیر
در مورد علم توحید باید گفت که رأی در آن مذموم بوده،هوی و بدعت نامیده می شود به همین دلیل در بسیاری از کتاب های پیشینیان امّت اصطلاح اهل الأهواء و البدع (اهل هوا و بدعت) را می بینید.
اهل اهواء و بد عت ها کسانی هستند که با رأی خود در باره ی ذات الله سبحانه و تعالی نظر داده و اجتهاد کرده اند.
در علم فقه نیز دو نوع رأی وارد می شود :
1. رأ ی و اجتهاد محمود و پسندیده.
2. رأی ناپسند و مذموم.
که در این علم به نظر، قیاس و رأی نیز گفته می شود، به همین دلیل سخنانی از بزرگان سلف می بینید، که امت را از قیاس ورأی در فروع احکام نهی می فرمایند، که منظورشان قیاس و رأی مذموم(نوع دوّم)است.
همچنین در دانش تفسیر نیز دو نوع رأی داخل است:
1. رأی محمود 2. رأی مذموم
در علم تفسیر از همان مصطلح «رأی» استفاده می شود، که مترادف دیگری در گفته های سلف برأی آن یافت نمی شود و اصطلاح «تفسیر عقلی » به تازگی کاربرد پیدا کرده است.
بنابر آنچه گفته شد، نهیی که از پیشینیان امّت در مورد رأی وارد شده است، در مورد اهل اهواء و بدعت ها و کسانی است که قیاس فاسد یا رأی مذموم می کنند، و البته هر قیاس و رأیی نیز، فاسد یا مذموم نیست.
سخن ما از این پس در مورد حکم متعلق به تمام علوم شرعی است، هرچند این اصطلاح بیشتر برأی احکام فقهی به کار می رود.
قبلاً نیز بیان داشتیم که رأی به دو نوع محمود و مذموم تقسیم می گردد.
نوع اول: رأی مذموم: رأی و نظر ناپسند و مذموم این است که سخن و اجتهادی بدون علم باشد؛ که این نیز خود دو نوع دارد:
1. علم فاسدی که برخاسته از هوای نفس باشد.
2. علم ناتمامی که از آن، جهل سرچشمه می گیرد، که خاستگاه آن نیز جهل و هوای نفس است.(چون ناقص است)
که در این مورد از کتاب خدا و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم استنباط می شود.
1- الله می فرماید: ((قُلْ إنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الحَقِّ وَأَن تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ)) [الأعراف: 33].
2- : ((وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ (168) إنَّمَا يَاًمُرُكُم بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأََن تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ)) [البقرة: 168، 169].
3- وقول خداوند - تعالى: ((وَلا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْـئُـولاً)) [الإسراء: 36].
در این آیات از سخن گفتن بدون علم در باره ی خداوند، نهی شده و این کار شنیع و بسیار زشت قرار داده شده است، که خداوند در آیه ی اول آن را جزو محرمات قرار داده است، در آیه ی دوّم آن را پیروی از نقش قدم شیطان و در آیه ی سوم از آن نهی فرموده است.
که تمامی این موارد دالّ بر ناجایز بودن گفتن سخن بدون علم درباره ی الله تعالی است.
صریح ترین روایتی هم که در سنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم درباره ی آن آمده است این حدیث شریف است: (إن الله - عز وجل - لا يقبض العلم انتزاعاً ينتزعه من الناس، ولكن يقبض العلماء، فيقبض العلم، حتى إذا لم يترك عالماً، اتخذ الناس رؤساء جُهّالاً، فأفتوا بغير علم، فضلوا وأضلوا)(الله تعالی به یکباره علم را از روی زمین از بین مردم بر نمی کند، بلکه علما را از آنان می گیرد، تا جایی که عالمی باقی نمی گذارد، مردم پیشوایان نادانی را بر می گزینند که بدون علم فتوا می دهند و خود که گمراه شدند، دیگران را نیز گمراه می کنند ) (بخاری در کتاب الاعتصام آن را روایت کرده است.)
آنچه از سلف صالح امّت در باره ی رأی وارد شده عبارت است از:
1. نهی حضرات عمر و حسن بصری رضی الله عنهما همانگونه قبلاً بیان شد.
2. از مسروق (ت: 63هـ)روایت است که : (من يرغب برأيه عن أمر الله يضلّ)(هر کس نظر خود را بر امر خدا ترجیح دهد گمراه می شود.).
3. زهری (ت: 124هـ): می فرماید:( از اصحاب رأی به دور باشید که از حفظ حدیث و فهم آن به دورند.)
همچنین کسانی که از آنان سخنانی در مذمت رأی و قیاس وارد شده عبارتند از : ابن مسعود (ت: 33هـ) از صحابه، وابن سيرين (ت: 110هـ) از تابعين ، وعامر الشعبي (ت: 104هـ) از تابعين كوفة، وغيرهم.
IslamQT.Com
سایت جامع تفاسیر اهل سنت وجماعت
======================
ترجمه: عبیدالله
نویسنده: دکتر مساعد سليمان الطيّار |