• نقد و ریشه یابی اصطلاح تفسیر بالماثور

    تفسیر بالمأثور

    نقد و ریشه یابی اصطلاح تفسیر بالماثور

    در این مقاله سعی خواهد شد به نقد و بررسی تفسیر بالمأثور پرداخته شود، اما برای این کار لازم است که اصطلاحات علمی در ماهیّت و نتایج خود، دقیق باشند، و گرنه در نتایج آنها خلل و قصور رخ خواهد داد ، یکی از اصطلاحاتی که این خلل در آن روی داده است، اصطلاح مشهور(التفسير بالمأثور)، می باشد که در این اصطلاح دو امر مهم وجود دارد: 1- انواع  آن و2- حکم آن.

    انواع آن را دانشمندان و علمای معاصر چهار صنف دانسته اند که عبارتند از :

    1- تفسیر قرآن با خود قرآن

    2- تفسیر قرآن با احادیث نبوی صلی الله علیه و سلم

    3- تفسیر قرآن با اقوال صحابه رضی الله عنهم

     4. تفسیر قرآن با اقوال تابعین رضی الله عنهم (1)

    که این علما غالباً اختلاف در داخل شدن تفسیر با قول تابعی به عنوان بالمأثور را ذکر نمی کنند. (2)

    امّا حکم تفسیر بالمأثور:  بعضی از کسانی که سخنی درباره ی این اصطلاح دارند، استفاده از آن را واجب می دانند. (3)

    قدیمی ترین دانشمند که به نظرم رسیده در باره ی به شمار آوردن این چهار صنف از تفسیر بالماثور مطلب نوشته اند، شيخ محمد بن عبدالعظيم الـزرقـانـي است، آنجا که در ذیل موضوع تفسیر بالمأثور چنین نوشته است: (هو ما جاء في القرآن أو السنة أو كلام الصحابة تبايناً لمراد الله من كتابـه)  (عبارت است از آنچه در قرآن یا سنّت یا کلام صحابه رضی الله عنهم، برای تبیین مراد کلام الله آمده باشد.) سپس می نویسد:( و امّا در مورد آنچه از تابعین نقل شده است،در بین علما اختلاف است (که آیا جزو تفسیر بالمأثور محسوب می شود یا نه)، بعضی از علما آن را به عنوان تفسیر بالمأثور تلقی کرده، معتبر  دانسته اند زیرا تابعین تفسیر را غالباً از صحابه فرا گرفته اند، بعضی ازعلما نیز گفته اند : این نیز نوعی تفسیر و نظر به رأی و اجتهاد علمی است) (4)

     بعد از ایشان شیخ محمد حسین الذهبی متوفای 1977 میلادی در ذیل عنوان اصطلاح  التفسیر بالمأثور این انواع چهارگانه را ذکر کرده و برای احتساب قول تابعی به عنوان تفسیر بالمأثور چنین استدلال می کند که ( هرچند در تلقی تفسیر تابعی به عنوان  تفسیر بالمأثور یا تفسیر بالرأی، اختلاف وجود دارد امّا ،ما به این دلیل آن را جزو تفسیر بالماثور درج کرده ایم که دیدیم کتابهای تفسیر بالمأثوری چون تفسیر ابن جریر، و دیگران تنها به آنچه از رسول الله صلی الله علیه وسلم و صحابه رضی الله عنهم روایت شده است، بسنده ننموده اند، بلکه روایاتی را که از تابعین هم نقل شده ، در ضمن تفسیر خود آورده اند.)  

     منشأ خطا در مورد این اصطلاح

    از بعضی نوشته ها چنین آشکار می شود که در آن نقل به معنا از گذشتگان صورت گرفته  و به جای اخذ مستقیم اصطلاح از آنان ، این اصطلاح (تفسیر بالمأثور)به جایش قرار داده شده است که نه با خود این انواع سازگاراست و نه با حکم آنها.

    و چنین به نظر می رسد که این انواع چهارگانه در تعریف اصطلاح (تفسیر بالمأثور)  که از آن نقل شده است، رساله ای  به نام(مقدمة في أصول التفسير) تألیف شیخ الاسلام ابن تیمیه باشد.

     که ایشان در این رساله انواع چهارگانه را تحت عنوان (أحسن طرق التفسير)(بهترین راههای تفسیر قرآن) آورده اند بنابر این به نظر ایشان این چهارنوع(راه) از شیوه ی تفسیر قرآن هستند، نه از خود تفسیر مأثور.

    و اگر در دو نقل قول قبلی که برایتان کردیم، تأمل فرمایید درخواهید یافت که هر دوی آنها از اختلاف علما در مورد احتساب تفسیر تابعی به عنوان مأثور سخن گفته اند.

     که البته نقل اختلاف را در رساله ی شیخ الاسلام نیز خواهید دید، اما با این تفاوت که ایشان اختلاف را در مأثور بودن و یا نبودن روایت نمی کند بلکه اختلافی که  ایشان نقل می کنند  دراین است که آیا قول تابعی حجت و قابل استناد هست یا نه؟

    که البته در بین این دو امرتفاوت بسیار آشکاری وجود دارد، زیرا این گفته از علما نقل نشده که آیا این نوع تفسیر مأثور است یا نه زیرا این اصطلاح جدیداً به وجود آمده است، و آنچه از علما نقل شده، حجیت یا عدم حجیت تفسیر تابعی می باشد.

    اگر این نامیدن درست هم باشد، بدون شک باز هم اصطلاح شیخ الاسلام از اصطلاح معاصران درست تر و از نظر حکم صحیح تر است. زیرا این تقسیمات بدون تردید راههایی برای تفسیر اند و بدون هیچ اختلافی می توان گفت که بهترین روش های تفسیر قرآن نیز هستند، و هر کس که می خواهد قرآن را تفسیر کند، باید به اینها رجوع نماید.

    نقد اصطلاح (التفسير المأثور):

    اصطلاح معاصرین را می توان از دو جهت زیر قابل نقد دانست:

    1.    آنچه مربوط به صحت دخول این انواع در زیر عنوان مأثور است.

    2.    آنچه به نتایج مترتب بر آن مربوط می شود، که عبارت است از حکم آن.

     

    اما در باره ی اولین مورد: روشن است که این اصطلاح از نظر شمول بر تمام انواع چهارگانه، اصطلاحی است غیر دقیق زیرا بر تمام آنها انطباق و شمول ندارد، بنابر این به دو دلیل، اصطلاحی جامع و مانع نیست:

    الف) مأثور آن روایاتی است که از سلف امّت روایت شده باشد، که اصطلاحاً به آنچه از رسول خدا صلی الله علیه وسلم و صحابه و تابعین و تبع تابعین که بعد از آنان آمدند اطلاق می گردد.

    بنابر این، آیا تفسیر قرآن با قرآن در این تعریف می گنجد؟

    بدون شک در تفسیر قرآن با خود قرآن هیچ نقلی از کسی وجود ندارد تا بتوان آن را جزو اثر دانست، بلکه در ضمن تفسیر کسانی است که با خود قرآن تفسیر می کرده اند.

    ·   حال اگر این کار تفسیر قرآن با خود قرآن را خود رسول الله -صلى الله عليه وسلم- انجام داده باشد، این نوعی تفسیر نبوی است،

    ·        و اگر صحابی  آن را انجام داده باشد، حکم تفسیر صحابی را دارد.

    ·        و اگر تابعی این کار را کرده باشد، در حکم تفسیر تابعی است.

    و به همین ترتیب هر کس آیه ای را با آیه ای دیگر تفسیر نموده باشد آن تفسیر به او منسوب خواهد شد.

    ب) تفسیر بالمأثور شامل روایات منقول از تبع تابعین هم می شود، و هرکه در تفسیر بالمأثور کتابی نوشته، حتماً گفته های آنان را هم نقل کرده است، مانند طبری (متوفای310هـ) وابن أبي حاتم (متوفای327هـ)  و دیگران.

    حتی سخنان کسانی را که در جایگاهی پایین تر از تابعین قرار دارند را نیز نقل نموده اند، افرادی مانند مالک بن انس ، و دیگران. و اگر بزرگترین کتاب درزمینه ی تفسیربالمأثور یعنی (الدر المنثور في التفسير بالمأثور) را مطالعه کرده باشید، بسیاری از آنچه گفتیم را در آن خواهید یافت.

     اگر دلیلی که شیخ  مـحـمــد حسين الذهبي برای وارد کردن تفسیر تابعی در تفسیر بالمأثور، آورده است پذیرفتنی باشد، آنگاه می توان گفت، اطلاق تفسیر تبع تابعین  و علمای پایینتر از آنان هم به عنوان مأثور صحیح خواهد بود.

    خطا از اینجا سرچشمه می گیرد و اختلاف در این روی می دهد که آیا تفسیر تابعی زیر عنوان تفسیر بالماثور قرار می گیرد یا نه؛ یا آیا اساساً گذاشتن نام تفسیر مأثور بر آن درست نیست؟ که در این باب سخن علما را در باره ی حکم ماثور بودن یا نبودن تفسیر تابعی غلط فهمیده و تلقی کرده اند،  زیرا بحث علما در باره ی مأثور بودن یا نبودن این گونه تفسیر نبوده زیرا چنین اصطلاحی در زمان آنان اصلاً وجود نداشته است، و رایج هم نبوده است.

    اما در باره ی مورد دوّم که مربوط به حکم مربوط به آن می شود، بعضی از کسانی که در این باب مطلب نوشته اند، به نقل از دانشمندان دیگری بر وجوب تبعیت از آن قایل شده اند. (7) (8).

    همچنین این را هم  می توان ملاحظه کرد که  دانشمندان در مورد حجت بودن استدلال  به تفسیر تابعی اختلاف را روایت کرده اند، حتی بعضی در حجت بودن قول صحابی نیز اختلاف علما را روایت کرده اند و از آن سخن گفته اند. (9).

    که در نهایت، حکم به وجوب تبعیت و پایبندی به آن می دهند، با این حال این حکم چگونه با اختلاف منقول از علما که در مورد حجیت تفسیر تابعی ، که بدون وجود هر گونه سندی عمل به قول تابعی را ترجیح دهد، جور در می آید، بنا بر این ، معلوم می شود که اینان بدون تحقیق کافی به طور کلی از این اختلاف می گذرند.

    از طرفی ، اگر آنچه از صحابی یا تابعی روایت شده، بنا به اصطلاح آنان مأثور  و واجب الإتباع است ،پس  در مورد قضایایی که آن بزرگان در تفسیر آیات با هم اختلاف دارند، تکلیف چیست و چه باید کرد؟

    یکی از نتایج غیردقیق بودن این اصطلاح بروز یک اشتباه دیگر است و آن اشتباه در مقابل یکدیگر قرار دادن تفسیر به اجتهاد و رأی علما در برابر تفسیربالمأثور است که منظور از آن چهار نوع مذکور می باشد، و این تقابل به گونه ای است که اشتباهی در این مسئله صورت گرفته و معلومات نادرستی بر پایه ی همین تقسیم بندی غلط شکل گرفته است از جمله:

    1.  بعضی در باره ی تفسیر صحابه وتابعین چنین اعتقاد دارند که آن بزرگواران  اجتهاد کرده و رأی و نظر داده اند، سپس نظر آنان را از جمله ی مأثور قرار داده و این را فراموش کرده اند که خود گفته ی صحابه وتابعین را اجتهادی از طرف آنان انگاشته بودند، حال چگونه است که اجتهاد آنان مأثور و اجتهاد کسانی که بعد از ایشان می آید، نظر و رأی به حساب می آید؟ و اگر صحابه نیز در مورد تفسیر رأی و اجتهاد خود را صادر کرده باشند، برتری دادن آنان در این مسئله بر دیگرانی که بعد از آنان آمده اند، بی معنی خواهد بود، و این به معنای مساوی بودن متأخرین با آنان نیست.

    2.  همانطور که می دانید، کتابهای تفسیر به دو دسته ی کتب تفسیر بالماثور و کتابهای تفسیر به رأی و اجتهادی تقسیم شده اند، مثلاً تفسیر ابن جریر را از جمله ی تفاسیر بالمأثور به حساب می آورند، اگر بخواهید مفهوم تفسیر بالمأثور را نیز پیاده کنید، باز هم در آن اختیارات و تر جیحات و تعابیر خود ابن جریر را نیز در کتابش خواهید یافت، حال سوال اینجاست که این جزو کدام نوع از تفسیر قرار می گیرد، بالرأی یا بالماثور؟  

    اگر اولی است، چگونه می توان آن را مأثور دانست و اگر دومی است باید گفت که با این نام یعنی نام مأثور مطابقت ندارد زیرا اجتهادات خود امام ابن جریر نیز در آن موجود است، بنابر بین اینکه بگوییم تفسیر بالمأثور در آن وجود دارد یا بگوییم تفسیر بالمأثور است، تفاوت وجود دارد.

    3.  بعضی از علما چنین برداشت کرده اند که هرکس با استدلال به اثر منقول تفسیر نماید، از خود رأی و اجتهادی ندارد بلکه تنها ناقلی است وبس، و کار دیگری ندارد، به نظر می رسد که اساس چنین نظری همان اصناف چهارگانه ای باشند که شامل تفسیر بالمأثور می شدند که تفسیر بالرأی در مقابل آنها قرار می گیرد.

    از همینجاست که  شیخ طاهر بن عاشور رحمه الله چنین گفته است:« اما آنان که با جمود و انحصار  معتقدند که واجب است که در تفسیر قرآن تنها از آنچه مأثور است بهره برد( نه از چیزی خارج آن)، این کلمه را تنها به بخشها و اعضای آن اطلاق کرده اند، و منظورشان از مأثور معلوم نیست که از چه کسی منقول و مأثور است؟...»

    سپس در ادامه میگوید:« با اینکه طبری در تفسیر خود سعی کرده به این نکته پایبند باشد که تنها از اقوال روایت شده از صحابه و تابعین استفاده کند، اما هیچ آیه ای نیست که در آن اجتهاد و قول مختار خود را بیان نکند و با استشهاد به کلام عرب، بعضی را بر بعضی ترجیح ندهد وهمین  کافی است برای اینکه بگوییم او خود قواعدی را که برای اکتفا و پایبندی به تفسیر به مأثور بنا نهاده بود، نقض کرده است  و این نیز طریقه ای است نه یک سبک،   البته کسانی چون بقی بن مخلد، در این مورد قبل از ایشان همین کار را کرده اند، که تفسیر او به دستمان نرسیده است، همچنین از معاصران طبری نیز کسانی چون، ابن أبي حاتم وابن مردويه والحاكم  از  روش وی تقلید کرده اند.

     خدا جزای  خیر بدهد به کسانی مانند فرّاء و ابوعبیده  از مفسران قدیم و بعد از ایشان زجاج و رمّانی که بر طریقه ی ایشان رفتند،  و همچنین دیگرانی  مانند زمخشری و ابن عطیه که خود را تنها در تفسیر قرآن به مأثور محبوس نکردند ).(10)»

     

    اکنون بیایید با بیان چند نکته ی تأمل برانگیز وقفه ای نقادانه ای بر این گفته داشته باشیم:

    نکته ی اول: استاد طاهر بن عاشور  دقیقاً کسانی را که با جمود، خود را در این گفته که نباید تفسیر قرآن از قول مأثور خارج شود،  محبوس کرده اند، معرفی نمی کند. « که به گمان من ، کسی از دانشمندان هم چنین سخنی نگفته است،  و این فقط تأویل ایشان از کلام کسانی است که اتباع تفسیر سلف را واجب می دانند»

    نکته ی دوم:  جناب شیخ هیچ دلیلی از کلام طبری دالّ بر التزام صرف او به آنچه از صحابه و تابعین روایت شده نمی آورد، از طبری هم (این ادّعا) روایت نشده که تنها بر گفته ی آنها اکتفا کرده و دست به ترجیح نبرده باشد.

    سوّم:  ایشان منهج وسبک طبری را همگون با سبک ابن أبي حاتم وابن مردويه وحاكم دانسته در حالی که تفاوت بسیار بین سبک نقادانه و دقیق طبری که بر پایه ی روایات سلف استوار است، با سبک ابن أبي حاتم وابن مردويه وحاكم که تنها بر پایه نقل بدون کاوش بنا نهاده شده، بسیار مشهود و آشکار است.

    البته نمی توان بر صاحبان این سبک به خاطر اتخاذ چنین شیوه ای، خرده گرفت، زیرا آنان تعلیق بر آیات و کنکاش در روایات را شرط قرار نداده اند، بلکه هرچه را از تفاسیر سلف به دستشان رسیده نقل نموده اند، که با این کارشان مفسر خوانده نمی شوند، بلکه ایشان ناقلان تفسیر هستند.

    از اینجا می بینیم که به نظر شیخ عاشور، هرکس مانند طبری به مأثور پایبند باشد، خود صاحب نظر و اجتهاد در تفسیر نیست، و هرکس به مأثور مقید نباشد،  بنا به گفته ی ایشان، خدا جزای خیرش دهد!

    البته قبلاً بیان کردیم که صحابه و تابعین و تبع آنان بر تفسیر با اجتهاد رأی خود اعتماد نموده اند و خود در تفسیر قرآن هم نظر داده اند، و یکی از اشتباهاتی که رخ داده ، این است که  اقوال صحابه و تابعین که خود نوعی اجتهاد و رأی به حساب می آیند، (به عنوان تفسیر مأثور) در مقابل اقوال ابوعبیده و فرّاء(به عنوان تفسیر به رأی و اجتهاد ) قرار داده می شود، عجیبتر اینکه حتی تفاسیر لغوی صحابه و تابعین نیز جزو مأثور به حساب آمده در مقابل تفاسیر لغوی أبو عبيدة وفراء وزجاج ( به عنوان تفاسیر لغوی) قرار داده شده است.

    که تمام این نتایج نادرست از دقیق نبودن اصطلاح تفسیر بالمأثور ناشی شده اند.

     تفسیر بالماثور چیست؟

    بعد از روشن شدن موضوع و ظاهر حقیقت معنا تفسیر بالمأثوری که مورد نظر بعضی از کتابهای اندیشمندان معاصر است ، این سؤال مطرح می شود که آیا تفسیری به نام مأثور وجود دارد؟

    که جواب این سؤال (بله) است، امّا ارتباطی به هیچ حکمی از نظر وجوب اتباع یا عدم وجوب اتباع ندارد، بلکه حکمی غیر از این دارد.

    بنابراین مأثور چیزی است که از رسول الله صلی الله علیه وسلم یا اصحابشان و تابعین و تبع تابعین که معرفت علم تفسیر داشتند، به ما رسیده وهر کدام از  ایشان بنا بر اجتهادات خود نظرات مستقلی داشته اند.

    کسانی مانند  بقي بن مخلد ، وابن أبي حاتم وحاكم که در مورد تفسیر بالمأثور کتاب تالیف کرده اند، نوشته های خود را بر همین اصل گذاشته اند . که امام سیوطی رحمه الله تلاش کرده، در کتابش (الدر المنثور في التفسير بالمأثور) تفسیر بالماثور را جمع آوری کند، و روایاتی را که از رسول خدا صلی الله علیه وسلم و اصحاب و تابعین و تبع تابعین بعد از ایشان وارد شده، ذکر کرده است.

    که البته از نظر قبول یا ردّ، هیچ حکمی براین کار بنا نهاده نمی شود، بلکه می توان گفت که: اینها بهترین طرق تفسیر قرآن هستند و یکی از شرایط لازم برای مفسر بودن، علم به این طرق است.

    آنچه که تبعیت از آن در تفسیر قرآن واجب است را می توان به چهار نوع تقسیم نمود:

    نوع اوّل : تفسیری که به روایت صحیح از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت شده باشد.

    دوم: روایات صحیحی که از صحابه روایت شده اند و حکم مرفوع دارند، مانند اسباب النزول یا غیبیات.

    سوم: آنچه صحابه یا تابعین بر آن اجماع داشته اند، که اجماع آنان حجت و واجب الإتباع است.

    و چهارم: تفسیر لغویی که به طور خاص ازصحابه  یا از تابعینی که در زمان استدلالات لغوی می زیسته اند، روایت شده است، اگر مجمع علیه باشد، (یعنی در مورد آن اجماعی وجود داشته باشد)،  در قبول و حجت بودن آن شکی نیست، و اگر برای یکی از انها مخالفی وجود داشته باشد، نیز  حکمی است قابل قبول و به قول علامه زرکشی: : (ينظر في تفسير الصحابي فإن فسره من حيث اللغة فهم أهل اللسان ، فلا شك في اعتمادهم)( باید در تفسیر صحابی دقت نمود، که اگر آیه ای را از لحاظ لغوی و زبانی تفسیر نموده باشد، که آنها دانا به زبان هستند و در مطمئن بودن تفسیر ایشان هیچ شکی و جود ندارد.) (11).

    و اگر در معنای لفظی به خاطر گنجایش وجود چند معنا برای آن باهم اختلاف نظر داشته باشند، باید در اینجا بر اقوال ترجیح داده شده اعتماد نمود.

    اما آنچه از تابعین روایت شده از لحاظ منزلت و رتبه از سخن صحابی پایینتر است، اما با همه ی این، مورد اعتماد بوده و بر سخن دیگران ترجیح داده می شود.

     وصلى الله وسلم على نبينا محمد وعلى آله وصحبه.

    IslamQT.Com

    سایت جامع تفاسیر اهل سنت وجماعت

    ======================

    ترجمه: عبیدالله

    نویسنده: مساعد سليمان الطيّار

     

    پانوشتها

    (1) مناهل العرفان للزرقاني 2/1213 ، التفسير والمفسرون للذهبي 1/154 مباحث في علوم القرآن لمناع القطان.

    (2) مناهل العرفان 2/13 ، التفسير والمفسرون 1/154 لمناع القطان 347.

    (3) مباحث في علوم القرآن ، 350 ، وهذا ما يتوحى من عبارة الزرقاني.

    (4)مناهل العرفان 2/1213.

    (5)التفسير والمفسرون 1/15.

    (6)مقدمة في أصول التفسير ، تحقيق: عدنان زرزور ، ص 93.

    (7) مباحث في علوم القرآن للقطان ، 350.

    (8)كالزرقاني ، والذهبي ، والصباغ (لمحات في علوم القرآن ، 177 وما بعدها).

    (9)لمحات في علوم القرآن ، 180.

    (10)التحرير والتنوير للطاهر بن عاشور ، 1/32 ، 33.

    (11)البرهان في علوم القرآن ، 2/172.

    تفسير الطاهــر بن عاشــور المعروف (بالتحرير والتنوير).وللمزيد انظر الكتاب القيم (المفسرون والتأويل) للشيخ محمد المغراوي المغربي، من مطبوعات دار طيبة بالرياض.

     

     

     

     

     

     


    بازگشت به ابتدا

    بازگشت به نتايج قبل

     

    چاپ مقاله

     
    » بازدید امروز: 3
    » بازدید دیروز: 819
    » افراد آنلاین: 1
    » بازدید کل: 41163