مشکل قرائتها به طور کلی و قرائت شاذ به طور خاص، بدون شک یکی از آثار رخصتی است که به پیامبر (صلى الله عليه وسلم) به خاطر آسانگیری به امتش بخشیده شده است، حتی میتوان گفت: از بزرگترین آثار آن میباشد. فهم این مشکل بدون پرداختن به تفسیر ماهیت حروف هفتگانه، بنا به ظن غالب علمی، میسر نیست، یعنی بیان تفصیلی در باب منشأ آن، تفسیرهایی که متعرض آن شده و اختلاف نظرهای پیرامون آن که گاهی بر مبنای دینی و در موارد بسیاری بر مبنای عقلی استوار بوده است.
کسانی که به تفسیر مدلول حروف هفتگانه پرداختهاند، تنها به سخن موجزی از بیان حدیث پیامبر(صلى الله عليه وسلم) بسنده کردهاند که فرمود: «قرآن بر هفت حرف نازل شده است». آنها به بیان مختصر دیدگاههایی در تأویل «حروف» و تأویل عدد «هفت» اکتفا نمودهاند و حال آن که شأن حدیث در تاریخ قرآن مهم است به طوری که هیچ حدیثی به اندازة این حدیث، مشکلات اعتقادی، تاریخی و زبانی به وجود نیاورده است. موضعگیری مشخص در تعیین مراد حدیث به طور کلی، موجب روشن شدن مشکل قرائتها، گردیده است، یعنی حل پیچیدهترین مشکلات در تاریخ قرآن، به ویژه مشکل قرائت شاذ با تمام وجوه آن از حیث روایت، زبان و متن.
این روایتها در تفسیر ابوجعفر محمدبن جریر طبری (224-310 ه. ق.) که از قدیمیترین تفاسیر قرآن میباشد، یافت میشود. آنگاه به بررسی آنچه که قبل از طبری در تفسیر این حروف گفته شده و آنچه که او بیان داشته، میپردازیم، که موجب اختلاف بعد از او در میان قاریان و مفسران با موافقان و مخالفانی که داشته، گشته است.
اما ما روایتها را آنگونه که طبری آورده، نقل نمیکنیم بلکه آنها را به حسب راویان مرتب خواهیم کرد تا اهمیت طرق نقل روایت و میزان اعتماد روایات به هم روشن گردد تا بتوانیم مسایل و اندیشههای بنیادینی را که روایتهای مختلف در برگرفتهاند، به منزلة مقدمهای بر نقد آنها و تعیین تأثیر آنها در آرا و موضعگیریهای مختلف به دست دهیم.
علیرغم فراوانی این روایتها به بیان آنها روی آوردیم و همچنین به ذکر نقد دو استاد علامه احمد شاکر و محمود شاکر در باب سندها و روایتها با اضافاتی اندک، در حد ضرورت، پرداختیم، ایراد این روایتها بدان جهت بود که هیچ کس را دربارة این حدیث نیافتیم که در پی ارائة صورت کامل آن برآید، بلکه آن که به این مشکل میپردازد تنها به نقل یک یا دو روایت حدیث [احرف سبعه] بسنده میکند و آن گاه به بیان معانی حروف هفتگانه میپردازد.
اما خلاصة موضعگیری بعد از نگاهی به این روایتها چنین است:
1- تعداد صحابهای که نامشان [در سلسله سندهای حدیث] آمده است، پانزده نفرند به شرح زیر:
«اُبیَّبن کعب، انس بن مالک، عباده بن الصامت، عبدالله بن مسعود، ابوهریره، امایوب، عبداللهبن عباس، عمربن الخطاب، عبدالله بن عمر، هشامبن حکیم بن حزام، زیدبن ارقم، ابوطلحه زیدبن سهل الانصاری، ابوجهیم الانصاری، ابوبکره نفیع بن الحارث الثقفی و سلیمانبن صرد. سیوطی ضمن ذکر نام این اصحاب در شمارش روایتهای حدیث، افراد زیر را به آنها افزوده است: حذیفهبن الیمان، سمرهبن جندب، عبدالرحمان بن عوف، عثمانبن عفان، عمروبن أبیسلمه، عمروبن العاص، معاذبن جبل، ابوسعید الخدری و ابوایوب».
اما سیوطی از ذکر نام عباده بن الصامت، عبدالله بن عمر و أم ایوب غفلت ورزیده است، بنابراین تعداد اصحاب از نظر او بیست و یک نفرند، در حالی که در واقع بیست و چهار نفرند. سیوطی میگوید: «ابوعبید بر تواتر آن [حدیث احرف سبعه] تصریح کرد و ابویعلی در روایت مسند خود آورده است که عثمان (رضي الله عنه) بر بالای منبر گفته است: خداوند را به یاد کسی میاندازم که از پیامبر (صلى الله عليه وسلم) شنیده باشد که فرمود: «قرآن بر هفت حرف نازل شده است که همگی شافی و کافی هستند، و برنخیزد! پس عدة بیشماری برخاستند و شهادت دادند که شنیدهاند، آنگاه عثمان گفت: من هم با شما شهادت میدهم»[1].
2- تعداد سندهایی که حدیث از طریق آنها روایت شده، چهل و شش سند است، از جمله:
بیست سند در روایات اُبَیّ (رضي الله عنه)، هفت سند در روایتهای ابن مسعود (رضي الله عنه)، چهار سند در روایتهای ابوهریره (رضي الله عنه)، سه سند در روایتهای ام ایوب (رضی الله عنه)، و سه سند در روایتهای ابن عباس رضی الله عنهم و دو سند، یکی در روایت عمر (رضي الله عنه) و دیگری در روایت فرزندش عبدالله (رضي الله عنه)، و یک سند در روایت زید بن ارقم، ابوطلحه، ابوجهیم، ابوبکره، ابن صرد، ابن دینار و ابوالعالیه (رضی الله عنهم).
3- در میان این سندهای فراوان تنها هشت سند، ضعیف است و بقیه که تعدادش سی و هشت سند میباشد، صحیح هستند و قابل انتقاد نیستند، چنان که تمام سندها متصلاند جز چهارتای آنها که سلسله سند در آنها قطع شده است [منقطع] هر چند که روایت آنها از سوی صاحبان روایت درست و معنای آنها به وسیلة احادیث متصل تأیید شده است. این روایتها، روایت ابن ابیلیلی، ابن صرد، ابن دینار و ابوالعالیه هستند. حدیث ـ چنان که گذشت ـ با مجموعة همین سندها به مرتبة تواتر میرسد (3).
4- ما دربارة متن روایتهایی که گذشت نظری نداریم جز این ممکن است پیرامون روایت نادرست از زیدبن ارقم (رضي الله عنه) شک کنیم که ضعف سند آن بیان شد. ما میپنداریم که این روایت، به دو دلیل ساختة برخی از شیعیان اهل هوی بوده است.
الف) علی (رضي الله عنه) در مجلس پیامبر (صلى الله عليه وسلم) به عنوان سخنگویی رسمی و رسانندة فرمان وی، ظاهر شده باشد. در حالی که در آن موضع، چیزی که مانع سخن گفتن شخص پیامبر(صلى الله عليه وسلم) باشد، نبوده است (اگر حدیث درست باشد). در روایت پنجم از روایتهای ابن مسعود(رضي الله عنه) وی را مییابیم که در حدیث پیامبر(صلى الله عليه وسلم) مشترک است و تنها نیست.
ب) این مطلب [ساختگی بودن حدیث] چنین تأیید میشود که زیدبن ارقم (رضي الله عنه) از انصار و در کوفه ساکن بوده و کِنْده برای خود خانهای ساخته است، و در روزگار مختار در همان جا در سال 68 هجری قمری از دنیا رفته است[2]. این گفته یعنی این که، وی دوران حاکمیت شیعه را در آن شهر شیعی دیده است و معاصر حوادث ترسناک آن در مقاومت در برابر امویان بوده است. علیرغم این که اخبار موجود دربارة او اندک است، در بین آنها این خبر ضعیف دربارة علی (رضي الله عنه) و خبر دیگر دربارة مقتل جعفربن ابیطالب(رضي الله عنه) در جنگ مؤته هم آمده است[3].
بعید نیست که طرفداران شیعه، نام زیدبن ارقم را در بافتن روایتهای موضوعه از او برای تأیید مذهبشان و پیروی دعوتشان استفاده کرده باشند (4).
5- اما از حیث شکلی که در چهارچوب آن خبر نزول قرآن بر هفت حرف آمده است، شکلهای سهگانه زیر از آن محقق است:
1- خبر در بافت داستانی آمده باشد که اختلاف بین دو یا سه صحابه را به تصویر میکشد و آنگاه نزد پیامبر (صلى الله عليه وسلم) برای داوری در این باره میروند و پیامبر (صلى الله عليه وسلم) قرائت همگی را جائز میشمارد و سپس به آنها خبر میدهد که تمام قرآن درست است و بر هفت حرف نازل شده است، این مطلب در احادیث شمارة «1، 2، 3، 6، 7، 8، 9، 14، 15» از روایتهای اُبَیّ و احادیث «4، 5 و 6» از روایتهای ابن مسعود و حدیث عمر، ابوطلحه و ابوجهیم نمایان است.
2- خبر به صورت فرمانی از جبرئیل علیه السلام در گفتگویی بین او و پیامبر(صلى الله عليه وسلم) آمده باشد که گاهی هم میکائیل u در آن شریک بوده است. این مطلب در احادیث «5، 10، 11، 12، 14، 15، 16» از روایتهای اُبَیّ و حدیث «3» از روایتهای ابن مسعود و حدیث «1، 2» از روایتهای ابن عباس و حدیث مرسل از ابن صرد نمایان است.
3- خبر در صورت اخبار از جانب پیامبر(صلى الله عليه وسلم) به قرائت یا نزول بر هفت حرف آمده باشد که در حدیث شمارة «3» از روایتهای اُبَیّ، حدیث «1، 2» از امایوب و حدیث مرسل از ابن دینار نمایان است.
به این شکلها و حالتها، اجازة پیامبر(صلى الله عليه وسلم) به قرائت کسانی که در برابر ایشان با اختلاف در زبان [لهجه] قرائت کردهاند. هم ضمیمه میشود. این مطلب، مدلول حدیث مرسل ابوالعالیه است.
آنچه که به عنوان توضیح در خصوص دفعههای شکل نخست میگوییم، آن است که معقول مینماید که موضعی مشابه به تعداد راویان از صحابه تکرار گردد، یعنی جایز باشد که قرائت اُبَیّ، ابن مسعود و عمر با برخی از قرائتها تفاوت داشته باشد و در هر دفعه نزد پیامبر(صلى الله عليه وسلم) بروند و از او راهنمایی بطلبند، اما این که اُبَیّ با قاریان، نُه دفعه اختلاف داشته باشد و هر دفعه نزد پیامبر(صلى الله عليه وسلم) رفته باشد، امری دور از احتمال است، چون در توجیه حل مشکل کفایت میکرد که یک دفعه [نزد پیامبر(صلى الله عليه وسلم)] برود؛ چه در خلال موضعگیری هر قبیله [در هر نه دفعه] وسوسههای شیطان و انگیزههای شک و تکذیب بیش از دوران جاهلی تحریک میگردید.
اما در رابطه با شکل دوم، تقریباً در گمان ما یک حادثه است که به طرق متفاوت روایت شده است، چون در تبلیغ امر آسمان به جواز قرائت به هفت حرف کلی است که جبرئیلu (به تنهایی یا با میکائیل u) در اضاه [آبگیر] بنیغفار یا احجار المرء در مدینه نازل شده باشد و به پیامبر (صلى الله عليه وسلم) آنچه را که خداوند به واسطة آن بر بندگانش تفضل نموده، برساند. در شکل سوم مطلب برعکس است، چون درست است، که پیامبر(صلى الله عليه وسلم) این خبر یا امر را به اصحابش، در مناسبتهای مختلف و موقعیتهای فراوان تکرار کرده باشد تا قاعدة آن در جان یارانش ثابت بماند.
آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد آن است که ابیبن کعب (رضي الله عنه) از همة صحابه بیشتر به مشکل توجه میکرد و از همة آنها توجة بیشتر به بیان قاعدة آن و روایت اخبار آن چه ـ طولانی و چه بلند ـ نشان میداد و در طرق روایی او حتی یک طریق که ضعف آن قطعی باشد نیافتهایم بلکه همة سندهای آن صحیح بوده است، کسی که خواهان اطلاع بیشتر است میتواند به حاشیة تفسیر طبری مراجعه نماید تا شرح و تفصیل بیشتری را مطالعه کند که ما در ضمیمة کتاب نیاوردهایم. در ضمن نباید از نظر دور داشت که عمر (رضي الله عنه) هم به این مسأله توجه داشته و در طول زندگیاش آن را پیگیری میکرد.
IslamQT.Com
اسلام-قرآن و تفسیر
============
|