تفسير موضوعي سورۀ فلق
بسم الله الرحمن الرحيم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (1) مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ (2) وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (3) وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ (4) وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (5)
اولا- پیش روی سوره
الف: اسمهاي سوره
1- اسمهاي توفيقي
1- سورۀ فلق، بدین اسم در مصحف ها و کتب تفسیر شناخته شده است،.
وجه تسمیۀ آن، به خاطر افتتاح سوره با قول تعالی: (قل اعوذ برب الفلق) است، که سوره به این لفظ اختصاص پیدا کرده و بدان شناخته شده است.
2- سورۀ (قل اعوذ برب الفلق)، در احادیث به این اسم وارد شده است، عقبه بن عامر(رضی الله عنه)میگوید: پشت سر رسول الله (صلی الله علیه وسلم) حرکت می کردم، در حالی که او بر سوار بود، دو دستم را بر پایش گذاشتم، و گفتم: ای رسول خدا! چند آیه از سورة هود و چند آیه از سورة یوسف به من بیاموز. فرمود: «ای عقبه! تو هیچ سورهای محبوبتر و بلیغتر نزد خداوند از (قل اعوذ برب الفلق) و (قل اعوذ برب الناس) نمیخوانی.»([1]).
و باز از عقبه بن عامر (رضی الله عنه) روایت شده که رسول الله(صلی الله علیه وسلم) فرمود: «آیا نمیدانید که دیشب آیاتی نازل شده است که مثل آنها دیده نشده است؛ آنها (قل اعوذ برب الفلق) و (قل اعوذ برب الناس) هستند. و این وجه تسمیه نیز به خاطر شروع سوره با این آیه می باشد.
3- * سورۀ «معوذتین» همراه با سورۀ ناس، یک دیگر از اسمهای این سوره است، و بعضی احادیث به این تسمیه وارد شده اند، از ابن عابس جهنی نقل شده، که رسول الله (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: (ای ابن عابس، یا تو را آگاه نسازم، - یا فرمود: آیا تو را با خبر نسازم- به بهترین چیزی که دم کنندگان خود را دم می کنند؟ گفت: بله ای رسول خدا، گفت: (قل اعوذ برب الفلق) و (قل اعوذ برب الناس)، این دو تا سوره). و از عقبه بن عامر (رضی الله عنه ) روایت شده، که رسول الله (صلی الله علیه وسلم) مرا امر نمودند، که بعد از هر نماز معوذات را قرائت نمایم). همچنین ابن کثیر و قرطبی آلوسی در تفاسیرشان، و امام ترمذی در کتاب جامعش آن را به این نام آورده اند؛ ابن عطیه در تسمیۀ معوذتین برای این دو سوره، سوره ی فلق را (المعوذة الاولی)، و سورۀ ناس را (المعوذة الثانیة) نامگذاری کرده است.
2- اسمهای اجتهادی سوره
1- سورۀ (مقشقشتین همراه با سورۀ ناس)، امام سخاوی و امام سیوطی بدون تعلیل آن را بدین اسم نامیده اند.
2- سورۀ (مشقشقتین همراه با سورۀ ناس)، زمخشری و قرطبی و آلوسی آن بدین اسم نامیده اند، و امام قرطبی علت این تسمیه، برائت از نفاق ذکر می کند.
ب- فضائل سوره
* حضرت عائشه (رضی الله عنها) می فرمایند ، هر شب پیامبر صلی الله علیه وسلّم هنگامی که به رختخوابشان تشریف می برد، دو کف دست خود را جمع می کرد و سه بار( قُلْ هُوَ الله أَحَد) و (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق ) و ( قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس) را خوانده، در دستش دم می کرد، و سپس تا جایی که می توانست از بدن خود را با دستانش مسح میفرمود. و این کار را ابتدا از سر وصورت و قسمت جلوی بدنش آغاز می کرد و سه بار این عمل را تکرار می فرمود.
* حضرت عایشه رضي الله عنها از پیامبر صلی الله علیه وسلّم روایت کرده اند که وقتی دردی در بدن خود احساس می کرد، معوذات را می خواند و بر خود دم (دمیدن به گونه ی که مقدار کمی از آب دهان همراه آن باشد) می فرمودند و هنگامی که درد او بالا می گرفت من آن سوره ها را بر ایشان می خواندم و برای برکت با دستانشان بر بدنشان مسح می کردم.
*پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: آیا نمی دانی آیاتی امشب نازل شده اند که نظیر آنها را هرگز کسی ندیده است؟ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس.
ج- مرحلۀ نزول سوره
در مکی یا مدنی بودن آن اختلاف شده است، جابر بن زید و حسن بصری و عطاء و عکرمه می گویند: سورۀ فلق مکی است، قتاده می گوید: مدنی است، هر دو قول از ابن عباس روایت شده است.
اما صحیح آن است که این سوره مکی است، چون روایت اولی مورد قبول تر است تا دومی که در رد آن سخن گفته شده است، و سوره فلق در ترتیب نزولی در رقم بیستم قرار دارد، بعد از سورۀ فیل، و قبل از سوره ناس نازل شده است.
د – اسباب نزول سوره
عايشه رضي الله عنها مي گويد: نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - را سحر كردند طوري كه كاري را كه انجام نداده بود، خيال مي كرد انجام داده است. تا اينكه روزي بسيار دعا كرد و سپس، فرمود: «آيا مي داني كه خداوند، راه علاج مرا به من نشان داد؟ دو مرد، نزد من آمدند. يكي از آنان بر بالينم وديگري، كنار پاهايم نشست. پس، يكي از آنها به ديگري گفت: درد اين مرد چيست؟ دومي گفت: سحر شده است. پرسيد: چه كسي او را سحر كرده است؟ گفت: لبيد بن اعصم. پرسيد: بوسيلة چه چيزي سحر شده است؟ گفت: بوسيله شانه، پس ماندة الياف كتان و پوست شكوفة خرماي نر. پرسيد: كجا هستند؟ گفت: در چاه ذروان».
راوي مي گويد: آنگاه، نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - بسوي آن (چاه) بيرون رفت. سپس برگشت و به عايشه گفت: «نخل هاي آنجا مانند سرهاي شيطان بود». عايشه پرسيد: آنها را از چاه بيرون آوردي؟ گفت: «خير». مرا كه خداوند، شفا داد ولي بيم آن دارم كه باعث ضرر و زيان مردم شود». سپس آن چاه را با خاك، پر كردند.
بیهقی در «دلائل النبوة» از طریق کلبی از ابوصالح از ابن عباس رضی الله عنه روایت کرده است: چون رسول خدا صلی الله علیه وسلم شب را به صبح رساند عمار بن یاسر را با چند نفر به آنجا فرستاد. آنها بر سر چاه رفتند ناگاه آب چاه را مثل آب حناء یافتند آب چاه را تخلیه کردند و سنگ را برداشتند و کریه را بیرون آورده سوزاندند در بین آن یک کمان بود که یازده گره داشت. پس این دو سوره نازل شد و پیامبر خدا شروع کرد به قراءت این دو سوره هرگاه آیتی را میخواند یک گره را باز میکرد([2]).
هـ - عدد آیات سورۀ فلق
پنج آیه است، و در این مورد اختلافی نیست.
و- محور سورۀ فلق
محور این سوره پناه خواستن و تمسک جستن به پروردگار، از شر هر چیزی، حال چه ظاهر باشد، و چه پنهان، و چه ناشناخته باشد و چه شناخته، و چه کم باشد و چه زیاد ، و چه جزئی باشد و چه کلّی ...
و این درسی بلیغ، و تعلیمی نافع برای حمایت مردم، بعضی شان از بعضی دیگر، به سبب مرضهای نفسانی است، همچنین برای حمایت آنها از شر چیزهای سمی و کشنده، و از شر شب وقتی تاریک می شود، و در آن خوف و ترس بوجود می آید، به خصوص در بیابانها و غارها، که اسم سوره نیز بر این امر (پناه گرفتن به پروردگار) دلالت می دهد.
ز – مناسبات در سورۀ فلق
1- مناسبت بین سورۀ فلق و محور آن
این مناسبت واضح و مشخص است، بگونه ای که به بندگان می آموزد، که خود را به حمایت پروردگارشان پناهنده دهند، و از شر مخلوقاتش به جلالت و عظمت و سلطان وی پناه جویند، از شر شب آن هنگام که تاریک می شود، و وحشت و ترس فرا گیر نفسها می شود، و فجار و اشرار انتشار می یابند، و از شر هر حاسدی یا ساحری، و این سوره یکی از معوذتینی است که رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) خود را بدان دم می کرد، و در حمایت الله قرار می داد.
2- مناسبت در شروع سورۀ فلق
وقتی امر الوهیت در سورۀ قبل از آن (اخلاص) شرح داده شد، در سوره بعد آن شرحی آمده برای چیزهایی که از آن به خداوند پناه برده می شود، از شر چیزهای که در جهان و در بین مخلوقات وجود دارد. و این سوره و سوره بعد از آن، همراه هم و یا نزدیک به هم نازل شده اند، و هر دو در تسمیۀ معوذتین با همدیگر اشتراک دارند، چون هر دو سوره با لفظ (قل اعوذ ) شروع می شوند.
3- مناسبت بین افتتاحیۀ سورۀ فلق و خاتمۀ آن
استعاذه از شر تاریکی شب، و سحر، و حاسدان، بعد از استعاذه از شر آنچه خلق شده است(من شر ما خلق)، دال بر این است که شر سه مورد ذکر شده شدیدتر است، و با حسد خاتمه یافته تا دانسته شود که حسد شر آنهاست، و حسد اولین گناه در آسمان است که ابلیس بوسیلۀ آن سرپیچی خداوند نمود، و در زمین از قابیل روی داد.
در این سوره می بینیم که بعضی از چیزهای که پناه از آن گرفته شده، معرفه، و بعضی دیگر نکره ذکر شده، مثلا کلمه (النفاثات) معرفه آمده، چون هر افسون و جادو در آن شر است، ولی (غاسق) نکره آمده، چون هر غاسقی (تاریکی) در آن شر نیست، بلکه در بعضی از تاریکی ها شر وجود دارد، و همچنین حسد نیز نکره ذکر شده، چه بسا بعضی از حسدها پسندیده است، مانند حسد در خیرات، همان گونه که در حدیث آمده است.
4- مناسبت بین افتتاحیۀ سورۀ فلق، و خاتمۀ ما قبل آن
وقتی خداوند امر الوهیت را در سورۀ اخلاص، برای تنزیه خودش از آنچه لایق ذات و صفات وی نیست، بیان نمود، سپس در سورۀ فلق و سورۀ بعد از آن - معوذتان- به بیان آن چیزی می پردازد که از آن به خداوند پناه گرفته می شود ، از شر هر چیزی که در عالم وجود دارد؛ و این سوره با استعاذه از شر مخلوقات شروع شده، و بعد تاریکی شب، و ساحران، و حاسدان.
سورۀ اخلاص کمال و صفات خداوند را به ما می شناساند، و بعد از آن معوذتان می آید، و ما را امر می کند تا از هر چیزی که در امر دنیا و دین باید از آن بر حذر باشیم به خداوند عزوجل پناه بجوییم، پس رابطۀ بین معوذتین و ماقبل آن دو (اخلاص)واضح و مشخص است.
5- مناسبت بین مقاطع سورۀ فلق و محور سوره
این آیات به نبی صلی الله علیه وسلم کلماتی را تعلیم می دهد، تا بوسیلۀ آن به خداوند پناه جوید، از شر مخلوقات شریر و اوقاتی که احتمال وقوع شر در آن زیاد است، و حالتهای که افعال شر در پشت آن مخفی می شود، و محور سوره نیز پناه بردن به خداوند از شر این مخلوقات است. و در روایتهای صحیح آمده که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) با قراءت این سوره و سورۀ ناس خود را به پناه خداوند می سپردند، و اصحابش را نیز بدان امر می نمودند، و تعویذ به این دو سوره از سنت مسلمین گشته است.
6- مناسبت بین مقاطع سورۀ فلق، بعضی ها با بعضی دیگر
این سوره دلالت می دهد که خداوند خالق همۀ مخلوقات است، و نبی اش (صلی الله علیه وسلم) را امر کرد، تا از جمیع شرها به او پناه جوید، و گفت: (من شر ما خلق)، و حسد را خاتمۀ سوره قرار داد، تا هشداری بر خطر و کثرت ضرر حسد باشد، و حاسد دشمن خداوند است.
7- مناسبت بین افتتاحیۀ سورۀ فلق و افتتاحیۀ سورۀ قبل از آن
وقتی امر الوهیت در سورۀ قبل از آن (اخلاص) شرح داده شد، در سوره بعد آن شرحی آمده برای چیزهایی که از آن به خداوند پناه برده می شود، از شر چیزهای که در جهان و در بین مخلوقات وجود دارد. و این سوره و سوره بعد از آن، همراه هم و یا نزدیک به هم نازل شده اند، و هر دو در تسمیۀ معوذتین با همدیگر اشتراک دارند، چون هر دو سوره با لفظ (قل اعوذ ) شروع می شوند.
8- مناسبت بين سورۀ فلق و سورۀ بعد از آن
وقتی سورۀ فلق برای استعاذه از شر هر آنچه خلق شده، نازل شد؛ یعنی: از همۀ ضررهای بدنی و غیر آن که عام هستند برای انسان، یعنی همه ی شرهای موجود در تمام مکان و زمان، سپس در با ذکر چند شر مانند فاسق و ساحر و حاسد، تخصیص یافته است، و استعاذه در آن به شکل عام برای مصائب خارجی است که به ظلم شخص دیگر بر می گردد، و معایب داخلی که به ظلم نفس بر می گردد، و لکن استعاذه در مصائب واضح تر است.
و با حسد خاتمه یافته است، چون حسد با ضررترین مصائب است، و دشمنی اصلی بین انسان و جن از روی حسادت بود. سوره ناس متضمن استعاذه از شر خاص است، و آن هم وسواس است، و خاص تر از مطلق حاسد است، و به معایب داخلی نفوس بشری که اصل همۀ آنها وسوسه است، بر می گردد، و آن نیز سبب همۀ گناهان و معاصی است، و وسوسه نیز اگر از جن باشد، امکانیت آن بیشتر، و ضرر آن نیز بیشتر است.
به عبارت دیگر سورۀ ناس نمونۀ دیگر از شرارات ها که همان وسوسه در سینه های مردم باشد، را بیان می کند، تا آن از این شرارت نیز به خداوند پناه برده شود، چرا اگر خود را از وسوسه شیاطین نجات ندهیم، و پناهندۀ الله نسازیم، مرتکب گناهان و جرائم زیادی خواهیم شد.
ثانیا: تفسیر اجمالی سوره
صاحب تفسیر فی ظلال در تفسیر اجمالی این سوره می گوید: این سوره و سوره ای که بعد از آن قرار دارد، رهنمود و رهنمونی از سوی یزدان سبحان نخست برای پیغمبرش صلّی الله علیه وآله وسلّم و بعد از او برای همگی مؤمنان است. رهنمود و رهنمون به این که به کنف حمایت او ، و به پناهگاه او ، پناه ببرند از هر چیز خوفناکی ، چه پنهان باشد و چه آشکار ، و چه ناشناخته باشد و چه شناخته، و چه کم باشد و چه زیاد ، و چه جزئی باشد و چه کلّی... انگار یزدان سبحان محلّ حفاظت و حمایت خود را برایشان باز می گرداند، و پناه پناهگاه خود را برای ایشان فراخ می نماید ، و بدیشان با مودّت و محبّت و عطوفت و مهربانی می فرماید : بیائید اینجا . بیائید به محلّ حفاظت و حمایت. بیائید به محلّ امن و امان خودتان ، محلّی که در آن ایمن می گردید و آرامش می یابید. بیائید چه من بهتر می دانم که شما ضعیف هستید ، و شما دشمنانی دارید ، و پیرامون شما ترسها و هراسها است. در حالی که اینجا ، بلی اینجا امن و امان و آرامش و اطمینان و سلامت است...
بدین خاطر، هر دو سوره با این رهنمود و رهنمون میآغازد:
(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ) (١)
بگو: پناه میبرم به خداوندگار سپیدهدم.
(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ) (١)
بگو: پناهمیبرم به پروردگار مردمان.
در بارۀ داستان نزول این سوره، و داستان شهرت و بر سر زبانها بودن آن، چندین روایت نقل گردیده است که همۀ آنها با این سایه روشن، سازگار و همساز است. سایه روشنی که آن را خوشایند و دلپسند یافتهایم، و از آثار روایت شده هم برمیآید که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم هم کاملاً این سایه روشن را خوشایند و دلپسند یافته است و ژرف بدان نگریسته است و زیبا و دلربایش دیده است:
از عقبه پسر عامر رضی الله عنه روایت شده است که گفته است:
پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:
(ألم تر آيات أنزلت هذه الليلة لم ير مثلهن قط ? قل:أعوذ برب الفلق وقل:أعوذ برب الناس ) . (رواه مسلم)
«آیا ندیدهای امشب آیههائی نازل گردیده است که همگون آنها هرگز دیده نشده است؟ بگو: پناه می برم به خداوندگار سپیدهدم . . . و بگو: پناه میبرم به پروردگار مردمان...)
از جابر رضی الله عنه روایت است که گفته است: پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم به من فـرمود:
(اقرأ يا جابر ).
ای جابر بخوان.
گفتم: چه چیز را بخوانم پدر و مادرم فدایت باد؟ فرمود:
(اقرأ:قل أعوذ برب الفلق . وقل أعوذ برب الناس).
بخوان: بگو: پناه میبرم به پروردگار سپیدهدم . . . و بگو: پناه میبرم بـه پروردگار مردمان ...
از ذر پسر حبیش روایت شده است که گفته است: از ابیّ بن کعب رضی الله عنه در بارۀ مُعَوّذتَین پرسیدم و گفتم: ای ابومنذر دوستت ابن مسعود چنین و چنان میگوید - ابن مسود معوّذتین را در قرآن خود نمینوشت. بعدها نظریّۀ جماعت مردمان را پذیرفت و آن دو را در قرآن خود ثبت و ضبط کرد - ذر پسر حبیش گفت: از پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در بارۀ آنها پرسیدم. فرمود:
(قيل لي:قل . فقلت ).
«به من گفته شد: بگو. من هم گفتم«.
ما هم همان چیزی را می گوئیم که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرموده است.
همۀ این آثار اشاره بدان سایه روشنهای مهربانانۀ دوست داشتنی دارند . . .
اینجا در این سوره یزدان سبحان خود را با صفتی یاد میکند که با آن میتوان از شرّ آنچه در این سوره ذکر شده است پناه گرفت:
(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ) (١)
بگو: پناه میبرم به پروردگار سپیدهدم.
یکی از معانی «فلق« صبح است. معنی دیگری از معانی آن آفرینش کلّ کائنات است. اشاره به هر آن چیزی است که وجود و حیات آن میشکافت و پدیدار میآید. همان گونه که در سورۀ انعام فرموده است:
(إن الله فالق الحب والنوى يخرج الحي من الميت ومخرج الميت من الحي).
خدا است که دانه و هسته را میشکافد (و گیاه و درخت از آنها میرویاند. همو است که) زنـده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون میآورد (از قبیل آفریدن انسان از خاک، و تولید شیر از حیوان). (انعام/95)
همچنین فرموده است:
(فالق الإصباح وجعل الليل سكنا والشمس والقمر حسبانا).
او است که صبح (سیمین را از شب قیرین) پـدیدار ساخته است (تا زندگان برای کسب معاش به تلاش ایستند) و شب را مایۀ آرامش (و آسایش جسم و جان،) و خورشید و ماه را وسیلۀ حساب کرده است. (انعام/96)
چه مراد از (فلق) صبح باشد، و انسان پناه به پروردگار صبحی ببرد که در پرتو نور و روشنائی از شرّ و بلای هر چیز پیچیدۀ پنهان ایمن میسازد، و چه هدف آفرینش هستی باشد، و انسان پناه به پروردگار آفرینش هستی ببرد از شرّ و بلای آفریدگان او، معنی همآوا و همنوا با چیزی است که بعد از آن میآید:
(مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ) (٢)
از شرّ هر آنچه خداوند آفریده است.
یعنی از شرّ آفریدگانش چه کلّی و چه جزئی. آفریدگان یزدان شرّها و بلاهائی دارند در حالتهائی که یکـی با دیگری تماس و پیوند پیدا میکند. همچنین خوبیها و نیکیهائی دارند در حالتهای دیگری که یدا میکنند. پناه بردن به خدا در اینجا از شرّها و بلاهای آنها است تا خوبیها و نیکیهای آنها بماند و بس. خداوندی که آنها را آفریده است میتواند آنها را به راهی رهنمود و رهنمون کند، و حالتهای آنها را به گونهای دگرگون گرداند و در مسیری بچرخاند که خوبیها و نیکیهای آنها پدیدار و نمودار آید نه شرّها و بلاهای آنها.
وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (٣)
و از شرّ شب بدان گاه که کاملاً فرامیرسد (و جهان را به زیر تاریکی خود میگیرد).
«غاسق« در لغت به معنی جهنده و دمنده است. «وقب« هم به معنی گودی و گودالی در کوه است که آب از آنجا پائین میآید. در اینجا بیشتر به معنی شب و آنچه در آن است میباشد. شبی که فرامیرسد و جهان را زیر بال و پر خود میگیرد. شب بدین هنگام خود به خود هراسناک و ترسآور است. گذشته از این، شب به دل و درون انسان میاندازد که چه بسا چیز پنهانی در رسد و حادثۀ ناگهانی درگیرد، از هر قسم و از هر نوعی که به تصوّر درنمیآید. از قبیل: جانور درّندهای که میتازد. دزد بیشرم و رسوائی که بیباکانه خود را به خانهها میاندازد، دشمن حیلهگری که دستیابی و دسترسی پیدا میکند. حشرۀ نیشزننده و زهرآگینی که مـیخزد و میآید. وسوسهها و غمها و اندوهها و ناراحتیهائی که در شب سرمیرسند یا به دلها و درونها میخزند، و ذهن و شعور و عقل و هوش را میبرند.
شیطانی که تاریکی بدو کمک میکند که به تلاش ایستد و وسوسهها به دل اندازد. از شهوت و هوا و هوسی که در تنهائی و در تاریکی بیدار و برانگیخته بگردد. از هر چیز پیدا و ناپیدائی که میجنبد و حرکت میکند و یورش میآورد . . . در شب بدان گاه که فرامیرسد و جهان را فرامـیگیرد و تاریک تاریک میگردد.
(وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ) (٤)
و از شرّ کسانی که در گرهها میدمند (و با نیرنگسازی و حقّهبازی خود، ارادهها، ایمانها، عقیدهها، محبّتها، و پیوندها را سست مینمایند و فساد و تباهی میکنند).
«نفّاثات«: دمندگان در گره ها . . . مراد زنان جادوگری است که با نیرنگبازی، حواس و اعصاب را گول میزنند، و به دلها و درونها وسوسهها میاندازند، و ذهن و شعور را تحت تأثیر قرار میدهند. آنان چیزهائی همچون رشته یا عمامه را چند بار گره میزنند و بدانها فوت میکنند و میدمند، همان گونه که در آداب و رسوم جادوگری و وسوسهانگیزی، مرسوم و معمول است.
جادو سرشت اشیاء را تغییر نمیدهد، و حقیقت تازهای را در چیزها به وجود نمیآورد. ولی جادو به حواسّ و ذهن و شعور انسان - آن گونه که جادوگر میخواهد - چیزهائی را تلقین میکند و به خیال او میاندازد. جادو این گونه است، همچنان که قرآن مجید در داستان موسی علیه السّلام آن را به تصویر میزند و در سورۀ طه میفرماید:
(قالوا:يا موسى إما أن تلقي وإما أن نكون أول من ألقى . قال:بل ألقوا . فإذا حبالهم وعصيهم يخيل إليه من سحرهم أنها تسعى . فأوجس في نفسه خيفة موسى . قلنا:لا تخف إنك أنت الأعلى . وألق ما في يمينك تلقف ما صنعوا إن ما صنعوا كيد ساحر ولا يفلح الساحر حيث أتى . . .).
(جادوگران ) گفتند: ای موسی! آیا تو اوّل (هنرنمائی خود را میکنی و عصای خود را) میاندازی، یا ما اوّل (دست به کار شویـم و اسباب و ادوات جادوی خویش را) بیندازیم (و کار تو را یکسره سازیم؟ موسی) گفت: شما اوّل (شروع کـنید و آنچه دارید جلو) بیندازید. (آنان طنابها و عصاهای خود را انداختند. موسی) چنان به نظرش رسید که بر اثر جادوی ایشان، به ناگاه طنابها و عصاهای آنان (مار شدهاند و میخزند و) تند راه مـیروند. در این هنگام موسی در درون خود، احساس اندکی هراس کرد. گفتیم: مترس! حتماً تو برتری (و بر آنـان چیره میشوی و کارهای باطلشان را شکست خواهی داد). و چیزی را که در دست راست داری بیفکن تا همۀ ساختههای (مزوّرانه و شعبدهبازیهای مکّارانۀ) ایشان را به سرعت ببلعد. چرا که کـارهائی را که کردهاند، نیرنگ جادوگر است، و جادوگر هر کجا برود پیروز نمیشود ... . (طه/65-69)
بدین منوال و بر این روال مشاهده مـیگردد که ریسمانها و عصاهایشان عملاً و واقعاً مار نگشته است.
بلکه به خیال مردمان - و موسی که با ایشان همراه بوده
است - چنین رسیده است که ریسمانها و عصاها
میجنبند و به حرکت درمیآیند، بدان اندازه و آن گونه
که به دل و درون موسی ترس و هراس انداخت. سپس
خدا او را از ترس و هراس نجات میدهد و آرام میگیرد و ثابت قدم میگردد. وقتی هم عصای موسی عملاً و واقعاً به مار تبدیل میگردد و ریسمانها و عصاهای ایشان را میبلعد و قورت میدهد، ریسمانها و عصاهائی که جادو شدهاند و به ظاهر مار گردیدهاند. سرشت جادو این گونه است و ما باید در این حدّ و مرز آن را بپذیریم و تسلیم آن بشویم و بس. جادو با این چنین سرشتی در مردمان تأثیر میگذارد، و در آنان احساسها و خیالهائی پدید میآورد که جادوگر پیام میدهد و آن را برمیانگیزد . . . احساسها و خیالهائی که مردمان را به ترس و هراس میاندازد، و ایشان را به راهی میدارد و میبرد که جادوگر آن را میخواهد. بدین اندازه اکتفاء مـیکنیم و بیش از این در بارۀ سرشت جادو و در گرهها دمیدن سخن نمیگوئیم . . . این هـم شرّ و بلا است و باید از آن خود را در پناه خدا انداخت و بدو پناه جست، و در کنف حمایت و حفاظت او جای گرفت و آرمید.
(وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ) (٥)
و از شرّ حسود بدان گاه که حسد میورزد.
حسادت یک انفعال روانی در برابر نعمتی است که خدا به برخی از بندگان خود داده است، و خواسته میشود آن نعمت از میان برود. حال، شخص حسود این انفعال روانی را دنبال کند با سعی و تلاش خود برای از میان بردن آن نعمت، به سبب کینهتوزی و خشم و کینی که نسبت به صاحب نعمت دارد، یا به انفعال روانی بسنده کند. زیرا در این صورت احتمال دارد شرّ و بلائی به دنبال این انفعال روانی قرار گیرد.
ما مجبوریم که از شدّت و حدّت نفی کردن چیزی بکاهیم که با آن آشنا نیستیم. در گسترۀ این هستی رازها و اسراری است، و در روان انسان، و در دستگاههای بدن انسان، رازها و اسراری است که ما از آنها بیخبریم، و تا به امروز از آن رازها و اسرار سر در نیاوردهایم و علّت وقوع آنها را نمیدانیم . . . برای مثال: تلپاتی یا تماس از راه دور. در این کار ارتباطها میان اشخاص دور از همدیگر صورت میپذیرد، ارتباطهائی که شکّ و تردیدی در وقوع آنها نیست، چون اخبار در این زمینه متواتر، و آزمونهای مثبت زیادی در آن انجام گرفته است. هنوز که هنوز است علّت و سبب وقوع تلپاتی با معلوماتی که در دست است روشن نگردیده است و ناشناخته مانده است. هیپنوتیزم یا خواب مغناطیسی نیز این چنین است. هیپنوتیزم امروزه به طور مکرّر صورت میگیرد، و راز سرپوشیدهای است و چگونگی آن نامعلوم است . . . جدای از تلپاتی و هیپنوتیزم، رازهای زیادی در جهان و رازهـای بسیاری در نفس انسان و در دستگاههای وجود بشر ناگشوده مانده است . . . هر گاه حسود حسادت ورزد، و انفعال روانی معیّنی را متوجّه شخص مورد حسادت نماید، نمیتوان این متوجّه ساختن را نفی کرد، به بهانۀ این که علم و دانش و ادوات امتحان ما به راز این تأثیر و چگونگی آن دسترسی پیدا نمینماید و راز آن را کشف نمیکند. چه ما در این میدان جز مقدار اندکی نمیفهمیم و نمیدانیم، و این مقدار اندک هم اغلب تصادفی کشف و برملا میگردد، و بعد از آن به عنوان یک حقیقت واقعی پذیرفته میگردد.
در اینجا شرّ و بلائی است و باید از آن به یزدان پناه برد و پناه جست، و خویشتن را به جوار حمایت و عنایت او انداخت . . .
خدا با مرحمت و لطفی که دارد پیغمبر خود صلّی الله علیه وآله وسلّم را و بعد از او امّت او را رهنمود و رهنمون به پناه بردن بدو از دست این شرّها و بلاها میفرماید. قطعی و حتمی است اگر مردمان برابر رهنمود و رهنمون یزدان بدو پناه ببرند، بدیشان پناه میدهد، و آنـان را بـه طور کلّی و جزئی از این شرّها و بلاها میرهاند و در پناه خود میدارد.
بخاری با سندی که دارد، از عائشه - رضی الله عنها - روایت کرده است که گفته است. «پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هر شب وقتی که به رختخواب خود میرفت، کف دستهایش را کنار همدیگر میآورد، سپس دو سورۀ: (قل هوالله احد. . . ) و (قل:اعوذ برب الفلق . . . ) را میخواند و به کف دستهایش فوت میکرد و میدمید. آن گاه تا آنجا که میتوانست دستهایش را بر بدنش میکشید و میمالید. نخست سر، سپس رخسار، آن گاه قسمت پیشین بدنش را دست میکشید و مسح میکرد . . . این کار را سه بار انجام میداد». اصحاب سنن این فرموده را این چنین روایت کردهاند . . .
درسها و عبرتهايي از سورۀ فلق
* هیچ مانعی نیست از اینکه سورۀ فلق و بعد از آن برای استعاذۀ رسول الله (صلی الله علیه وسلم) نازل شده باشد، و حدیث سحر نیز صحیح است، و هیچ منافاتی با با نص قرآنی ندارد، و تأثیر آن بر نبی (صلی الله علیه وسلم) فقط در بعضی از امورات دنیا بود، و شبیه سردرد خفیفی بود، و این همان معنای تخیل در حدیث است، و خیالات در بیداری مانند خواب است، و بر عقلانیتش طرف تأثیر نمی گذاشت، همان گونه در اموراتی که مربوط به وحی و رسالت بود، تأثیر گذار نبود، برای اینکه خداوند تعالی او را از هر بدیی یا اختلاط فکری یا اضطراب عصبی معصوم ساخته است، و می فرماید: (والله یعصمک من الناس) (مائده:67) «خداوند تو را از گزند مردم مصون می دارد».
* خداوند تبارک و تعالی در این سوره استعاذه را از اصناف سه گانه برای ما رهنمود شده است:
نخست: شب وقتی که تاریکی آن فراگیر شد، و در آن هنگام خزندگان و درندگان از لانه خود خارج می شوند، و فاسقان و فاجران و غیره، شرارت خود را شروع می کنند.
دوم: زنان جادوگری که در گره ها می دمند، و سحر و افسون و جادوی خود را می گسترانند.
سوم: حاسدی که به دیگری حسد می ورزد، و تمنای زوال نعمت حسد ورزیده شده را دارد، و این در شریعت مذموم است، اما مسابقه و غبطه برای به دست آوردن نعمت، مباح است، به شرطی که آرزوی زوال آن از دیگری را نداشته باشد. همان گونه که در حدیث صحیح از ابن مسعود (رضی الله عنه) نقل شده، که رسول الله (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «لا حَسَدَ إِلا فِي اثْنَتَيْنِ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً فَسُلِّطَ عَلَى هَلَكَتِهِ فِي الْحَقِّ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فَهُوَ يَقْضِي بِهَا وَيُعَلِّمُهَا». (رواه البخاری)
« غبطه جايز نيست مگر در دو مورد. يكي، شخصي كه خداوند به او مال و ثروت داده و به او همت بخشيده است تا آن را در راه خدا خرج كند. دوم، كسي كه خداوند به او علم و معارف شرعي عنايت فرموده و او از علم خود، ديگران را بهره مند مي سازد و با عدالت، قضاوت مي كند».
* تحریم حسد به شکل قطعی، و حسد بیماریی است، که فرزند آدم (قابیل) با قتل برادرش ، و برادران یوسف با مکرشان بر یوسف، آن را حمل نمودند، دانشمندان اسلامی می گویند: شخص حاسد نمی تواند ضرر برساند مگر با سخن گفتنش در آن مورد، و یا با عملکردش.
و حسد اولین گناهی است که بوسیلۀ ابلیس نافرمانی خدا برده شد، و اولین گناه در زمین است که قابیل بوسیلۀ آن مرتکب قتل برادرش شد، اما تأثیر همۀ اینها از سحر و حسد و چیزهای دیگر به اذن و ارادۀ خداوند متعال است، همانگونه که خودش می فرماید: (وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ) (بقره:102) «نميتوانستند بهوسيله آن بدون فرمان خدا به احدي زيان برسانند» هرچند سحر در حد خود داراي تأثير است، ولي فقط بر كسي تأثير زيانبخش ميگذارد كه خداوند به تأثير آن در وي فرمان دادهباشد.
* بیشتر علما استفاده از تعویذ یا رقیه، در چارچوب شرع جایز دانسته اند، و نهی از تعویذهایی است، که مجهول و و از نظر معنایی نامفهوم بوده است؛ در این مورد احادیث زیادی ذکر شده، که در این مقاله نیز در قسمت اسباب و فضائل سوره بعضی از آنها ذکر شده است، مانند حدیث عائشه - رضی الله عنها - كه روایت کرده است که «پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هر شب وقتی که به رختخواب خود میرفت، کف دستهایش را کنار همدیگر میآورد، سپس دو سورۀ: (قل هوالله احد. . . ) و (قل:اعوذ برب الفلق . . . ) را میخواند و به کف دستهایش فوت میکرد و میدمید. آن گاه تا آنجا که میتوانست دستهایش را بر بدنش میکشید و میمالید. نخست سر، سپس رخسار، آن گاه قسمت پیشین بدنش را دست میکشید و مسح میکرد . . . این کار را سه بار انجام میداد».
IslamQT.Com
اسلام-قرآن و تفسیر
============
مرجع: التفسیر الموضوعی لسور القرآن الکریم، إعداد: نخبة من علماء التفسیر وعلوم القرآن، بإشراف: الدکتور مصطفی مسلم.
|