• مقدمۀ کتاب فی ظلال القرآن

    مقدمۀ کتاب فی ظلال القرآن

    زندگی در سایه قرآن نـعمتی است‌. نـعمتی که ارج و ارزشش را نمی‌شناسد جزکسی ‌که آن را خود چشیده باشد. نعمتی است ‌که بر عمر می‌افزایـد و پـاکیزه و مبارکش می‌گرداند.

    ستایش خدای راکه بر من بنده ناچیز مـنت نـهاد تـا روزگاری در سایه قرآن بيارامم و مزه نعمتی را بچشم که در زندگی هرگز نچشیده بودم. در ایـن مدت از حلاوت نعمتی برخوردار بودم‌که عمر را افزون‌کند و آن را مبارک و منزه دارد.

    می‌دیدم‌که پروردگار سبحان‌، به وسـیله ایـن قرآن چگونه با من بنده‌ کوچک و ناچیز به سخن می‌پردازد. راستی برای انسـان چه بـزرگداشـتی بالاتر از ایـن بزرگداشت آسمانی و بزرگ است‌؟ این قرآن تـا چه اندازه عمر را افزون‌کند؟ پروردگار انسان چه مقام و منزلت بزرگ به وسیله ایـن قرآن به انسـان عطاء فرموده است‌؟

    در سایه قرآن‌، مدت روزگاری آرمیده بودم و از آن اوج به جهالتی می‌نگریستم‌که در پـهنه زمـین موج می‌زد. می‌دیدم‌که ساکنان آن به چه چیزهای بی‌ارزش و نـاچیزی عشق می‌ورزند و در راه آن بکوشش می‌پردازند.

    می‌دیدم این جاهلان‌، شیفته و دلباخته معلوماتی هستند که به شناخت و اندیشه واهی و تلاشهای پوچ‌کودکان می‌مانست‌. چون مرد بزرگسالی بودم که به کارهای بیهوده اطفال بنگرد و تکاپوی ایشان را زیر نظر داشته باشد و به‌گفتارگنگ آنان‌که تازه زبان گرفته‌انـد و حروف را عوضی ادا می‌نمایندگوش فرا داده باشد ... در شگفت بودم‌که مردم را چه خبر است‌؟ چرا در لجنزار سیاه و باتلاق وباخیز فرو رفته و اقامت گزیده‌اند و برای نجات خود به ندای آسمانی و عظیمی گوش فرا نمی‌دهندکه ایشان را فرا می‌خواند، ندائی‌که عمر را افزون و مبارک و پاک می‌گرداند؟

    در سایه قرآن‌، مدتی با این انـدیشه بزرگ‌کامل و شاملی‌که وجود را ارزش می‌دهد و آن را پاک و منزه می‌گرداند و همه جهان و از جمله انسـان را تکامل می‌دهد و به سوی هدف نهائی بالا می‏برد آشنا گشتم‌. این اندیشه بزرگ را وقتی‌که با اندیشه‌های‌کوتاه‌بین و نادانی‌که بشریت در آن دست و پا می‌زد و در شرق و غرب و شمال و جنوب با آن می‌زیست مقایسه می‌کردم‌، از خود می‌پرسیدم‌: چگونه انسانیت در ایـن باتلاق گندیده وگودال تاریک می‌زید، در حالی‌که در کنار او، این چراگاه و چمنزار دلربا و آبشخور زلال و باصفا و مکان بس بلند و نورتابان و رخشان است‌؟
    در سایه قرآن‌، می‌دیدم که میان انسان‌، همانگو‌نه که خدایش خواسته‌، و میان این جهانی که پـروردگارش آفریده‌، همنوائی و هماهنگی استوار و زیبائی برقرار است‌. وقتی‌که با دقت بیشتر نگاه می‌کردم‌، می‌دیدم‌که فساد و تباهی و جنگ و آشوبی‌که بشریت در منجلاب آن غوطه‌ور است به علت انحراف از قوانین جهانی‌، و برخورد تعالیم فاسد وبدکرداری است‌که دیگران بر او دیکته‌کرده با سرشتی‌که او را خدایش بر آن سرشته است‌. به خود می‌گفتم‌: کدام اهریمن پست و نابکاری است‌که او را بدین راه انداخته است و به سوی چنین دوزخی کشانده است‌؟

    فسوسا و دریغا بندگان را !!!

    در سایه قرآن می‌دیدم‌،‌که وجود چه از نظر مـاهیت و حقیقت درونی و چه از لحاظ اندازه زوایـا و جوانب بیرونی، بسیار بزرگتر از آن است‌که مشاهده می‌گردد. چه وجود عبارت است از دنیای پیدا و دنیای ناپیدا نه اینکه تنها دنیای پیدا. خیر بلکه دنیا و آخرت‌، نه دیگر فقط این دنیا و بس. نشو و نمای انسانیت هم در طول این روزگاران دراز بوده و مـیان دره‌های ان لمـیده است‌. مرگ هم آخرین نقطه ایـن‌کوچ نـیست‌، بلکه اقامتگاهی در مسیرکاروان است‌. آنچه را هـم‌که انسان در این‌کره خاکی بدست می‌آورد، همه نصیب او را تشکيل نمی‌دهد، بلکه تنها بخشی از آن است‌. مقدار جزائی را هم که در این دنـیا از دست می‌دهد، کاملا دریافت می‌دارد. چه در آنجا ظلم و ستم‌، وکم وکاست‌، و ضائع‌گشتن و هدر رفتنی نیست‌. از سوی دیگر، این منزل‌کاروانی راکه روی این ستاره زمین طی می‌کند، کوچکي است‌که به همراه جهان زنده مانوسی‌، و دنیای یار و مهربانی، آن را می‌پیماید. دنیائی است جاندار،‌که می‌شنود و پاسخ می‌گوید. به سوی آفریننده یکتائی میگرایدکه روح شخص مؤمن با خشوع وفروتنی به سویش گرایش دارد:

    (وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ) .

    آنچه در آسمانها و زمين است‌، خواه ناخواه‌، خدای را سجد‌ه کند، هـمچنين سایه‌های آنــها بامداد‌ان و شامگاهان د‌ر مقابلش به سجده افتد‌. (رعد/١٥)
    )تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ).

    آسمانهای هفتگانه و زمين و آنچه د‌رآنـها است به تسبيح و تـقدیس پـروردگار مشـغولند، اصلا چيزی وجود ندارد که (‌به زبان حال یا قال‌» به حمد و ستایش او مشغول نباشند. (‌اسراء/٤٤)
    چنین تفکر شامل وکامل و درست وگسترده‌ای درباره وجود، چه آرامشی، چه سعه صدری‌، چه انس و الفتی‌، چه اطمینانی‌، در دل انسان ایجاد می‌نماید و چه آبی بر آتش درونش می‌ریزد؟ در سایه قرآن‌، انسان را آن اندازه بزرگوار می‌دیدم که با مقیاسهای‌گذشته و آیندة بشر قابل محاسبه و بیان نیست‌. او با نفخه‌ای ربانی انسان است‌.

    (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ).

    آنگاه که او را آراسته و پيراسته نمود‌م و از روح متعلق به خود د‌ر او د‌ميد‌م‌، برایش سجده تعظيم کنید. (‌حجر/٢٩)

    او با این نفخه‌، جانشین خدا در زمین است‌:

    (إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأرْضِ خَلِيفَةً).

    آنگاه کـه پروردگارت بـه فرشتگان گفت‌: د‌ر زمـین جانشـیی قر‌ار می‌دهم .... (‌بقره/30)
    و هر آنچه در زمین است همه از بهر او سرگشته و فرمانبردار:

    (‌ وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ)‌.

    آنچه از نعمـهای الهی د‌ر آسمانها و زمين است همه را مسخرشما کرديم. (جاثیه/١٣)
    با برخورداری انسـان از ایـن همه ارزشـمندی و بزرگواری و علوّ مقام است که خداوند رابطه‌ای راکه آدمیزاد باید بر آن‌گرد آید، رابطه‌ای قرار داده است که از نفخه‌ي با عظمت ربّانی مدد یافته باشد، این رابطه هم رابطه‌ي عقیده‌ي به خدا است‌. چه عقیده‌ي مؤمن‌، مـیهن او است‌، قبیله‌ي او است‌، اهل و خانواده‌ي او است‌... از این جا است‌که انسان باید برگرد عقیده جمع شود نه برگرد چیزهائی از قبیل‌گیاه و چراگاه وگله و آغل ...که چهارپایان بر آن جمع آیند ...

    مؤمن دارای اصل و نسب ریشه‌داری است‌که ریشـه در روزگاران دارد. او فردی از آن موکب وکاروان بزرگوار و عظیمی است‌که قافله سـالارانش نوح‌، ابراهیم، اسماعیل‌، اسحاق‌، یـعقوب‌، یـوسف‌، موسی‌، عیسی‌، و محمد صَلّي اللهُ عَلَيهِ و اله می‌باشد...

    (وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ).

    اين د‌ین شما (‌ازنظر عقائد و اصول شرائع‌)، د‌یـن واحدی است و همگان ملت يگانه‌انـد، ومن پروردگار شمایم‌، پس از من بترسيد و خود را از عذابـم د‌ر امـان داريد.

    این موکب وکاروان بزرگ از قدیم الایِِّام پـیوسته به سیر خود ادامه داده است‌، و در سرزمینهای مختلف میان ملتهای متعدد - چنانکه در سایة قرآن هویدا است - با موقعیتهای همسان‌، و سختیها وگرفتاریهای مشابه، و آزمون‌ها و آزمایشهای همانندی مواجه و رو در رو گشته است‌. با گمراهی‌، کوردلی‌، سرکشی‌، شـهوت پرستی‌، اذیت و آزار، ظلم و ستم‌، بیم و تهدید و از هم پاشیدن و پراکنده ساختن ... مقابل و رویارو شده است‌، ولی از میدان در نرفته و با گامهای استوار و خاطری آرام‌، به راه خود ادامه داده است و به یاری خدا و امید به پروردگار، به پیش تاخته‌، و هر آن در انتظار وعده‌ي راستین و مؤكّد خداوندی بوده است‌:

    (وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ: لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا. فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الأرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ).

    کافران به پیامبران خود می‌گفتند: یا شما را از سرزمین خود بیرون می‌رانیم یا باید به دیـن قوم و قبیله‌ي خود برگردید و بـر بـاور آنـان بـاشید. خداونـدشان پـیام فـرستاد کــه‌: سـتمکاران را نـابود مـی‌سازیم و شـما پپامبران و مؤمنان را به جای ایشان‌، در زمین سکونت می‌دهیم‌. این جایگزینی نـیز از آنِ کسـانی است کـه از عظمت مـن بـترسند و از بـیم مـن در هـراس بـاشند و خویشتن را از کارهای ناشایست بدور دارند. (‌ابراهیم/١٣،١٤)

    موقعیت‌، آزمون‌، تهدید، یقین‌، و وعده‌ي واحدی است برای ایـن موکب وکاروان عظیم و بزرگوار ... و سرانجام واحدی است که مسلمانان در پـایان گشت و گذار، انتظار آن را می‌کشند و برای رسیدن بدان اذیت و آزار و تهدید و بیم را به جان می‌خرند ...*

    در سایه‌ي قرآن آموختم‌که در این جهان بیکران، تصادفِ کور وكر و جهشِ ناگهانی‌، فاقد اعتبار است‌:

    (إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ)...

    ما هر چيزي را به اندازه و مقتضاي حكمت آفريديم. (قمر/49)

    (وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا).

    هر چیزی را آفریده است و اندازه‌گیری دقیقی در آن بکار برده است‌. (فرقان/2)

    هرکاری حکمتی دارد. ولی حکمت ژرف پـنهان ازدیده‌ها، چه بسا برای نگاه سطحي وکوتاه انسانی هویدا نگردد:

    (فَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا).

    چه بسا چیزی را ناپسند بدانید، اما خداوند خیر زیادی در آن نهفته باشد. (نساء/19)

    (وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

    چه بسا چیزی را ناخوش بدارید، و خیر و صلاح شـما در آن نهفته باشد، و چه بسا چیزی را دوست بدارید، و شر و بلای شـما در آن بـاشد، زیـرا خدا هـمه چیز را می‌داند و شما نمی‌دانید. (بقره/216)

    اسبابی که توده‌ي مردم بدانها عادت گرفته و آشـنایند، گاهی نتیجه بـخش خواهند بود وگاهی نتیجه‌ای نمی‌دهند. مقدماتی را که مردم حتمی می‌دانند، گاهی نتائجشان به دنبالشان بيايد و گاه نيايد. اين بدان خاطر است كه اسباب و مقدمات، آن چیزهائی نیستندکه آثار و نتائج را پدید می‌آورند؛ بلکه ایجادکننده همان اراده‌ي مطلقي است كه آثار و نتائج را مي‌آفرينند، همانگونه كه خود اسباب و مقدّمات را آفريده است.

    (لا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا).

    تو نـمی‌دانـی‌، شـاید خداونـد بـعد از آن‌، کـار دیگری کند. (‌طلاق/1)

    (وَمَا تَشَاءُونَ إِلا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ).

    شـما چیزی را نـمی‌توانـید بـخواهـید، مگـر آنگاه کـه پروردگار بخواهد. (‌انسان/30)

    اما شخص مومن باید از اسباب و وسـائل موجود استفاده‌کند، زیرا برای بکارگیری و سود جستن از آنها فرمان داده شده است‌. تنها خدا است‌که آثار و نـتائج آنها را مقدر می‌دارد و جلوه‌گر می‌سازد. اطمینان به رحمت خدا و دادگری و حکمت و دانش او، یگانه پناهگاهی است‌که محل امن و امان است‌، و تنها جائی است‌که دل در آن آرام‌گیرد و از وسوسه و دلهره بدور باشد:

    (الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ)

    اهریمن شما را از فقر و تنگدستی می‌ترساند و از انجام دادن کردار نیکو بدور می‌دارد و به انجام دادن کارهای گناه آلود برمی‌انگیزد ولی خداوند به شما وعده‌ي مغفرت و برکت خود دهد، و او دارای رحمت و نعمت فراوان‌، و دانای به امور است‌.(بقره/‌٢)

    به دنبال آن در سایه‌ي قرآن با خاطر آسوده و انـدرون آرام و دل روشن به زندگی ادامه می‌دادم و دست خدا را در هرکاری و هر امری مشاهده می‌نمودم و درکنف حمایت پروردگاری و زیر رعایت خداونـدگاری بسر می‌بردم ... و صفات موجبه‌ي ذات اقدس و فاعلیت و سازندگی آنها را درمییافتم‌.

    (أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ)

    بدان هنگام که شخص درمانده کمک می‌طلبد چه کسی جـز خدا مـی‌توانـد پاسخگوی او بـاشد و نـیازش را برآورده کند و بلا را از سرش بدور دارد؟(نمل/62)

    (وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ)

    او بر همه‌ي بندگان خود چیره است و هـر آنـچه کند از روی حکمت است و دانش او محیط بر هـمه‌ي مـخلوقات آشکار و پنهان می‌باشد.(انعام/١٨)

    (وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ)

    خدا نیرومند است و بر اجرای هر آنچه بخواهـد تـوانـا است‌، اما بیشتر مردم خفایای حکمت و لطف تـدبیرش را نمي‌دانند.(يوسف/21)

    (وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ)

    بدانید که خداوند میان شخص و دل او حائل گردد و بر دل انسان مسلط است‌. (‌انفال/24)

    (لِمَا يُرِيدُ)

    خداوند برای انجام هر آنچه بخواهد، کـوشا و چـابک است‌. (هود/107)

    (وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ)

    هر که از خدا بترسد و اوامـر و نـواهـی او را مـراعـات دارد، او را از هر تنگنائی نجات بخشد و از راههائی بدو روزی رساند که‌آنها را به حسـاب نیاورده و درنظر نداشته است‌. و هر که به خدا پشت بندد، خدا او را کافی است‌. خداونـد بـر کار خود چیره بـوده و خواست خویش را به مرحله‌ي اجرا درآورد.(‌طلاق/٣و2)

    (مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا)

    هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه پروردگار بر او فرمان میراند و زمام اختیارش در دست قدرت او است‌. (هود/56)

    (أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ)

    آیا خداوند برای بنده‌ي خود محمّد کافی نیست‌؟ شگفتا، كفار تـو را نــه از خـدا بـلکه از خـدایـان دروغین می‌ترسانتد. (زمر/36)

    (وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ)

    خدا هر که را خوار دارد، کسی نمی‌توانـد او را گرامی نماید. (حج/١٨)

    (وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ)

    خدا هر که را سرگشته و گمراه سازد، راهنما و رهبری نخواهد یافت‌. (‌رعد/33)

    همچنین آموختم‌که دست خدا درکار است‌، لیکن از راه ویژه‌ي خویش بکار می‌پردازد. ما حق نداریـم از خدا بخواهیم امور را با شتاب هر چه بیشتر انـجام دهد و نتائج آنها را به ما بنمایاند. همچنین حق دخالت در کارهای خداوند را نداریم و نباید برای پروردگار نقشه بکشیم و ارائه طریق نمائیم‌، زیرا - چـنانکه در سایه‌ي قرآن نمایان می‌گردد - شریعت الهی وضع شده است تا در هر محیط و هر مرحله‌ای از مراحل رشد انسـانی و در هر یک از حالات روانی مردمان‌که از یک پیکر و نژادند،‌کارگر باشد و دخالت نماید. قوانین خدائی برای این انسانی‌که روی این‌کره‌ي خاکی زندگی می‌نماید وضع‌گشته است و در آن ارج سرشت انسان و ارزش نـیروها و اسـتعدادهـا و قدرت و ضعف و حالات گوناگونی‌که بر او عارض می‌گردد، از نظر بدور نمانده است و معتبر شمرده شده است‌.

    پروردگار نسبت به این موجودکه انسان است بدگمان نمی‌شود تا موقعیت و وظیفه‌ي او را در زمـین نـاچیز انگارد یا در شکلی از اشکال زندگیش - خواه در حالت انفرادی و خواه به عنوان اندامی از پـیکره‌ي اجتماع - ارزش او را به حساب نیاورد. همچنین خداوند به دنبال خیال روان نمی‌گردد تا در حالت بیخبری، این موجود را بالاتر از منزلتی‌که دارد جای دهد و یـا بیشتر از طاقت و وظیفه‌اش از اوکار تکلیف بخواهـد؛ بلکه سرشت انسانی خدادادی او را کاملا مـراعات داشته است‌، سرشتی‌که روز نخست او را بر آن سرشته و به همراه آن به این دنیا گسـیل نـموده است‌... در هر دو حالت انـفرادی و اجتماعی‌، ارکان فطرت و اصول سرشت او آنقدر سطحی و ساده نـیست تـا با وضع قانونی پیدا آید و با اشاره‌ي قلمی درهم نوردیده شود... انسان همین پدیده است با داشـتن همین سـرشت و آرزوها و خواسـتها، و نـیروها و اسـتعدادها، آئـین پـروردگاری دسـتش را می‌گیرد تـا او را به سوی بلندترین درجه‌ي کمالی‌که بر حسب سرشت و وظیفه‌اش برایش معین‌گشته است‌، بالا ببرد. پـیکر و سـرشت و قوام حیات او را در راه‌کمالی‌که رو به سوی خدا دارد، محترم می‌شمرد و چون آئین خدائی برای روزگاری دراز - مدتی که تنها آفریدگار این انسان و نازل‌کننده‌ي این قرآن‌، بدان آشنا است - وضع شده است‌، بنابراین برای تحقق هدفهای بلند و ارجمندش در مسیری‌که راه به سوی خدا دارد، نه شتابی شده است و نه انحرانی بوده است‌. در برابرش زمانی بس دور و دراز است‌که نه عمرکسی حد و مرزش را دریابد، و نه آرزوها و خواست‌های شخص فانی -‌که می‌ترسد مرگ او را از رسیدن به پایان بی‌انتهایش باز دارد - چرخ زمان را به سرعت اندازد همانگونه‌که طرفداران مذاهب و مکاتب زمینی دچار این دلهره و شتابند و قوانین مربوط به مکتب خویش را تنها برای یک نسل بکار می‌گیرند و در پی سود آنـی وزودگذرند، و چون حوصله و شکیبائی برداشتن گامهای آرام و منظم را نـدارنـد از همگامی با سرشت هماهنگ دوری می‌گزینند و در این راه کج و نااستواری‌که می‌پیمایند،‌کشت وکشتارها بپا می‌شود و خونها روان می‌گردد و ارزشهای معنوی در هـم مـی‌ریزد وکـارها دسـتخوش اضـطراب و دچـار اغتشاش می‌شود، سرانجام خودشان نیز در هم شکسته می‌شوند و مکاتب ساختگیشان‌، زیر پُتک فطرت‌که مکاتب انحرافی بر آن تکیه ندارد، له و لورد می‌گردد.
    اما اسلام آهسته و آرام با سرشت همگام می‌شود،‌گاه آن را از اینجا می‌راند وگاه از آنجا بازمی‌دارد، و چون از راه راست‌، به‌کنار رود، آن را رهنمودگردد و به صـراط مسـتقیمش آورد، ولی آن را نـیست و نابود نمی‌کند و درهمش نمی‌شکند، بلکه با آن شکـیبائی مـی‌نماید و همانند شـخص خردمند و بیدار دل و درستکاری‌که پیشاپیش راه و نقشه‌ي هدف خویش را تـهیه دیـده باشد، با او بردباری نشان می‌دهد و رهنمونش می‌نماید... اسلام می‌داند آنچه در این دوره کامل و تمام نشود، در دوره‌ي دوم یا سوم یا دهم یا صدم و یا هزارم ... اتمام پذیرد، زیرا روزگار دراز و هدف نیز روشن است‌، و راه رسیدن به هدف مهم و بزرگ هم طولانی می‏باشد، همانگونه‌که درخت تنومند می‌روید و ریشه‌های خود را در دل خاک می‌دواند و شاخه‌هایش سر سبز و انبوه وگشن می‌شود، اسلام نیز می‌روید و آهسته و آرام قد می‌کشد و ساده به پیش می‌رود و با خاطر آسوده‌، سربلند می‌کند و گردن می‌افرازد، سرانجام نیز همان می‌شودکه خواست خدا باشد ...گاهی‌کشت و زرع با وزش طوفانهائی زیر لایه‌ای از شن پنهان می‌گردد وگاه هم‌کرم خوردگی پیدا می‌کند، و چه بسا تشـنگی‌کشت را نـیم سوخته می‌نماید، و زمانی نیز سیلاب‏ها آن را به زیر می‌گیرد، اماکشاورز بینا و دورنگر می‌دانـدکه کشت مـاندگار است و سرانجام سر از لای توده‌ها بیرون می‌آورد و در دراز مدت بر همه‌ي این آفات چیره می‌شود، لذا نه شتاب زده می‌شود و نه پریشانی و دلهره به خود راه می‌دهد. بلکه برای به ثمر رساندن و بهره‌گیری از آن‌، جز از وسائل طبيعی و فطری آهسته و آرام‌، و همگام و هماهنگ و بخشایشگر و مهربان، استفاده نمی‌کند ... و این همان سنت الهی است‌که در شریان هـمۀ‌کائنات جاری و ساری است‌.

    (وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلا).

    قانون خدائی‌، دگرگونی ندارد. (احزاب/62،فاطر/43،فتح/23)

    حق در آئین خدائی و در ساختمان وجود، چیز اصـیلی است‌. و آن نه یک جهش آنی و زودگذر، و نه یک تصادف غیر منتظره و بی‏جهت است‌. بلکه پـروردگار متعال حق است و بس، و از ذات بـزرگوارشـان هر موجودی پیرایه‌ي وجود به تن می‌کند:

    (ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).

    این بدان سبب است که تنها خداوند، پروردگار حقیقی است و بلند مرتبه و بزرگوار می‌باشد و خدایان دیگر باطلند. (لقمان/30)

    خداوند این جهان را بر اساس حق آفریده است و با آن باطل و پوچ آمیخته نمی‌گردد:

    (مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلا بِالْحَقِّ).

    آن را جز بر اساس حق و از روی حکمت نیافریده است. (يونس/5)

    (رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَكَ).

    پروردگارا این کائنات را پوچ و بی‌سود نیافریده‌ای‌، تو از هر عيب ونقصی‌پاک و منزهی‌. (‌ال عمران/١١٩)

    (وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ).

    حق اگر پـیرو آرزوهـا و خواسـتهای ایشـان شـود، آسمانها و زمین و آنچه در آنها است تباه گردد. (‌مومنون/ا٧)

    حق بناچار باید آشکار و نمایان‌گردد و پیروز و چیره شود، و باطل باید مغلوب‌گردد و شکست خورده از میدان بدر رود ... اگر ظاهر امر جز این باشد، سرانجام چنین خواهد شد وپیروزی حق حتمی است‌:

    (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ).

    حق را به جان باطل اندازیم‌، بر آن پیروز شود و باطل از میدان بدر رود. (‌انبياء/18)

    خیر و صلاح و نیکوكاری نـیز چون حق اصـیلند، و همانند ‌زمین‌ پایدارند:

    (أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الأرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ).

    خداوند از ابرهای آسمان‌، آب فرو می‌باراند و درّه‌ها و رودخانه‌ها هر یک بـه اندازه‌ي گنجایش خویش بـرای رویش گیاهان و بهره‌وری درختان از آب آن در خود می‌گنجانند و روی ایـن سـیلابها، کـفهای زیــاد و بی‌سودی قرار می‏گیرد، همچنین است آنـچه از طـلا و نـقره و غیره جـهت تهیه‌ي زیـنت آلات روی آتش ذوب مـی‌نمایند، کـفهائی هـمانند کـفهای آب بـرمی‌آورد- پروردگار برای حق و باطل چنین مثالی زند - اما کفها، بی‌سود و بیهوده باشد و هر چه زودتـر از مـیان رود، ولی آنچه برای مردم نافع است در زمین ماندگار است‌، خداوند این چنین مثالی زند. (عقائد باطل، همسان کف و خس و خاشاک روی آب و بالای فلزات است که هر چه زودتر از میان رود، ولی ادیان حقیقی آسـمانی، چون آب و طلا و نقره سودمند و ماندگار میباشد. (رعد/١٧)

    (أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الأرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ).

    بنگر خداوند چگونه مثلی زده است، گفتار نیک و سخن حق (ایمان - لا اله الا اللهُ ....) هـمانند درخت خـوبی است که اصل آن ریشه در زمین دارد و استوار باشد و شاخ و برگ آن سر به آسمان کشیده باشد و هـر آن و هر زمان (یا در فصل معیّن) با اجازه‌ي خداوندیش، تر و تازه بوده میوه بـدهد و فـائده بـرساند. و سـخن بـد و گفتار ناهنـجار (کفر و شرک)، همانند درخت بـدی است که رگ و ریشه‌ي آن از زمین کنده شده باشد و (در دست گردبادها و عوامل طبیعی) آرام و قرار نداشـته بـاشد. خـداونـد کسـانی را که ایـمان آورده بـاشند بـا بـاور استواری که دارند از تـزلزلهای فکری و گرفتاریهای دنیوی و اخروی نجات میدهد، و ستمکاران را سر در گم و سرگشته مینماید، خداوند هر آنچه را بخواهد به انجام میرساند و عملی میسازد. (ابراهيم/24-27)

    آیا چنين اندیشهای چه یقين و اطـمينانی را بوجود میآورد؟ چه آرامش و سكوني به دل میدهد؟ چه ایمان و باوری نسبت به حق و خير و صلاح ایجاد میسازد؟... و این واقعيّت كوچک چه نيرو و تسلّطی را در ضمير ايجاد وچه قوّت قلبی به انسان خواهد داد؟ زیر سایه‌ي قرآن، از این مرحله‌ي زندگی گذشته و پای به مرحله‌ي یقيـن صادقانه و باورقاطعانه گذاشتم ... و مطمئن گشتم که هيچگونه اصـلاحی برای ساكنان ایـن زمين و هيچ آسایشی نصيب این بشریّت نـمیگردد و ترقی و تعالی و برکت و طهارت و همگامی و هماهنگي با قوانین جهان و فطرت حیات ... حاصل نمیشود مگر با برگشت به سوی خدا.

    برگشت به سوی خدا - چنانکه از قرآن پیدا است - یک شکل و یک راه بیشتر ندارد، تنها یک راه نه بیش از آن، و آن برگشت دادن همه‌ي امور زندگی.به آئین خدائی و منهج الهی استکه مقررات آن را خداوند در کتاب خود قرآن مجید برای بشریت روشنکرده است . . .

    و اینکه بشریت در زندگی خود، تنها اینکتاب را حکم قرار دهد، و در امور خویش داوری را فقط به پیشگاه آن ببرد. در غیر این صورت، جز فساد در زمین و بدبختی مردم و اقامت در لجنزار سـیاه تـیره روزی و متابعت جهالت، نخواهد بود و به جای خداپـرستی آرزوپرستی رواج خواهد داشت:

    (فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنَ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).

    چنانکه دعوت تو را نپذیرفتند، بدان که ایشـان بـدنبال خـواسـتها و آرزوهـای خـود مـیروند، چه کسـی سرگشتهتر و گمراهتر از کسی است که پیروی از هوی و هوس کند و بـه راهـی رود که خدا او را بـدان سـو رهنمونی نکرده باشد؟ تردیدی نیست خداونـد گروه ستمکاران را توفیق نمیدهد و هدایت نمینماید.(قصص/50)

    داوری بردن به آئین پروردگاری، که درکتابش قرآن قوانین آن ذکر شده است، نه سنت است و نه مستحبّ و نه محل انتخاب وگزینش. بلکه پیروی از قانون ایـن آئین، ایمان است و پیروی نکردن از آن بیایمانی:

    (وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ...).

    چون خدا و پیامبرش فرمانی صادر کنند، هـیچ مـرد و زن مسلمانی اختیار گزینش و پیروی از امر دیگری جز آن را ندارد.(احزاب/36)

    (ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِيعَةٍ مِنَ الأمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ).

    سپس تو را بر راه روشنی از کار و بار دین قرار دادیم‌. تو از آن آئین خدائی دستور بگیر و از آن مسـیر الهـی راه برو و از خواستها و آرزوهای کسانی کـه نـادانـند پیروی مکـن‌. ایشـان در پیشگاه خـدا کـاری بـرای تـو نمی‌توانند بکـنند و عذابـی را از تـو بـدور نـمی‌دارند. ستمکاران‌، گروهی یـاوران گروه دیگرند، و خدا هـم یاور پرهیزکاران است‌. (‌جاثيه/18،19)

    پس‌کار جدّی است ... کار اساسی عقیده است ... کار مربوط به خوشبختی یا بدبختی ایـن بشریت مطرح است ...

    این بشریت - ‌که ساخته‌ي خدا است - قفل‌های فطرتـش جز باکلیدهای ساخت خدا باز نمی‌شود، و بیماریهایش بهبودی نمییابد و دردهايش آرام نـمی‌گیرد مگر با دوائـی که از دست خدای بزرگوار دریـافت دارد. پروردگارکلیدهای گشایش هر در بسته‌ای و دوای هر نوع بیماری را تنها در ییروی از آئین خداونـدی به ودیعت نهاده است‌:

    (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ....).

    چیزهائی از آیات قرآن فرو فرستیم که وسیله‌ي بهبودی (‌و نجات از درد و بـیماری شک و تـردید و کـفر و سرگشتگی‌) است‌، و برای مـومنان رحمت بـه ارمـغان می‌آورد. (اسر‌اء/82)

    (إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ....).

    این قرآن مردم را به راهی رهنمون گردد که از هـر راه دیگری راست‌تر و درست‌تر (‌برای رسیدن به سـعادت حقیقی در دنیا و آخرت‌) است‌. (اسر‌اء/9)

    امـا ایـن بشریت نـمی‌خواهدکه قفل را به پـیش سازنده‌اش و بیمار را به پیش خالقش ببرد، درباره‌ي امور نفسانی وکارهای انسـانی و خوشبختی و بدختی خویش‌، نمی‌خواهد همان راهی را پـیش‌گیردکه در مورد امور دستگاهها و ابزارآلات مـادی ناچیز و بی‌ارزش که در نیازمندیهای روزانه‌ي کوچکش مورد استفاده قرار می‌دهد، ییش‌گرفته است و بدان عادت یافته است‌.

    چه بشریت می‌داند که برای بازسازی و راه‌انـدازی فلان دستگاه‌، باید از مهندس‌کارخانه‌ای دعوت به عمل آورد كه دستگاه را ساخته است‌، ولی ایـن روش و قاعده را بر خود انسان منطبق نمی‌سازد، تا انسان را به کارخانه‌ای برگرداندکه از آن بیرون آمده است و جز از پروردگار زیبانگاری دستور نگیرد و فرمان نپذیردکه این دسـتگاه شگفت‌انگـیز را به وجود آورده است‌، دستگاه شگفت و بزرگ و ارزشمند و سر و ساماندار و ریزه‌کار پیکره‌ي انسان‌، دسـتگاهی‌که راه درون شو و بیرون شو آن را نمی‌داند جز آنکه او را آفریده و پرورده است‌:

    (إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ أَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ...).

    خداوند به راز خلقت مردمان و ضربان قلب آنان آشـنا است‌. مگر می‌شود کسی که آنـان را آفریده است‌، بـه حال ایشان آشنا نباشد، در حالی که خداونـد بسـیار دقیق و آگاه است‌؟. (‌ملک/١٣،٤‌ا)

    بدبختی بشریت‌گمراه از همین جا بوده است‌. بشریت بیچاره و سرگردانی‌که روی ترقی و تعالی و هدایت و راحت و سعادت را نخواهد دید مگر آنگاه‌که سرشت انسان را به سازنده‌ي بزرگوارش برگرداند، همانگونه که یک دستگاه نـاچیز و بی‌ارزش را به پـیش سازنده‌ي کوچکش برمی‌گرداند.

    برکنار داشتن اسلام از مقام پیشوائی و امر رهبری بشریّت، بلاشک واقعه‌ي خوفناکی در تاریخ بشریّت بوده است و بلای‌کمرشکنی در زنـدگی انسـان محسوب گشته است‌، بلائی‌که بشریت همانند آن را هرگز به خود نديده است‌...

    اسلام امر رهبری را وقتی بدست‌گرفت‌که زمین دچار تباهی شده بود و زندگی‌گندیده و رهبریها فاسد شده‌، و بشریت بدبختی‏‏ها از دست ایـن رهبریهای مـتعفّن چشیده بود، و:

    (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ).

    فساد و تباهی بسبب کـار ناشایست مـردم در دریـا و خشکی پیدا گشته است‌. (روم/ا٤)

    اسلام با این قرآن و با اندیشه‌ي نوی که قرآن به ارمغان آورده بود، و با آئینی‌که از این اندیشه یـاری جسـته بود، زمام رهبری را بدست رفت‌. این‌کار تولّد تازه‌ای برای انسان بود، تولّدی‌که در حقیقت بسی بزرگتر و برتر از تولّدی بودکه با آن به زنـدگی‌گام نـهاده و سرآغاز حیات او بوده است‌. این قرآن اندیشه‌ي نوی از وجود و زندگی و ارزشـها و نظامها برای بشـریت پدیدار کرد، همانگو‌نه که واقعیت اجتماعی مـنحصر
    بفردی را بدو دادکه پیش از اینکه قرآن آن را ایجاد نماید، حتی تصور آن هم برایش مشکل بود. بلی، پاکی و زیبائی‌، بزرگي و تعالی‌، ‌گستردگی و سادگی‌، حقگوئی و حقجوئی‌، هماهنگی و همگامی‌، همه‌ي اینها بگو‌نه‌ای به حقیقت پیوست‌که اگر اراده‌ي خدا نبودکه در زیر سایه‌ي قرآن و طریقه و آئین آن بوقوع پیوندد، بر دل بشریّت نمی‌گذشت‌.

    سپس این بلای خردکننده وکمرشکن یعنی‌کنار زدن اسلام از امر رهبری، بوقوع پیوست‌. پـیشوائـی را از دست اسلام بدرکردند تا جهالت بار دیگر در شکلی از اشکال‌گوناگون‌که دارد بر بشریّت فرمانروائی‌کند. این شکل‌، اندیشه‌ي مادیگرائی بودکه بشریت امروزه بدان سرگرم و شادمان است همانگونه ‌که ‌کودکان از داشتن لبـاسهای تـازه و رنگارنگ و عروسکها و اسـباب بازیهای جوراجور، ذوق زده و خوشحال می‌گردند.

    در دنـیا، دسته‌ای ازگـمراه‌کنندگان مکّار و دشـمن بشریّت هستندکه آئین الهی را درکفّه‌ای‌، و نوآوریهای انسان در جهان ماده را درکفه‌ي دیگری قرار می‌دهند، آنگاه به بشریّت خواهندگفت‌: برگزین! یکی از این دو راه را برگزین‌: یا راه خدا را در زندگی پیشه‌گیر و ا‌زهر آنچه ساخته و پرداخته دست انسان در عالم ماده است دوری گزین‌، یا از ثمره‌ي دانش و شناخت انسان بهره‌ور شو و از راه خدا بدور باش‌. این عمل‌، فریب كثیف بس مزوّرانه و دغل بازی پست ماهرانه است‌. چـه اصـلا ً طرح مساله بدینگونه نیست ... آئین خدائـی هـرگز دشمن اخترا‌عـات و ا كتشافات و نـوآوریهای انسـان نمی‌باشد. بلكه مروج ا‌ین نوآوریها و رهنمون آنها در مسیر صحيح و درست است‌. تا انسان بتواند در مقام خلیفه گری وظیفه خویش را به نحو احسـن روی كره زمین به انجام رساند، آن مقامی را كه خدا بدو سپرده و برانجام آن توانائیش داده است‌. از نیروهای مستور و پنهان نیز آن اندازه بدو عطاء فرموده است كه بتواند به وظیفه وا‌جب خود اقدا‌م ورزد. از قوانین و سنن جهانی نیز آن مقدار بـه زیـر فرمانش كشیده است و در اختیارش گذاشته است كه او را در راه انجام این واجب يار و مددكار باشد.

    خداوند میان آفـرینش انسـان و آ‌فـرینش ایـن جـهان هماهنگی برقرار كرده ا‌ست تـا بـر زندگی و كار و نوآ وری توا‌نا شود. اختراع و نوآوریهایش نیز پرستش‌، و عبادت خدا بشـمار می‌آید و وسـیله‌ای از وسايل سپاسگزاری بر نعمت‏های خدائی مـحسوب مـی‌گردد و نشانه تقید به رعایت شرط پیمان خلافت است که بـه موجب آن باید در چهارچوبی كار كند و حركت نماید كه خدا را خشنود سازد و رضایت او را فراهم آ‌ورد.
    آنان كه آئین الهی و راه خدائی را در كفه‌ای‌، و نوآوریهای انسان در جـهان مـاده را در كفه دیگری مي‌گذارند، حقیقتاً بدخواه و بداندیشند. هرگاه بشریت خسته و كوفته و گمرا‌ه و سرگشته‌، از راهی كه پـیش گرفته و از سرگردانی و ویلانی‌، بیزار و گریزان گردد و بخواهد به ندا‌ی ساربان دلسوز و رهبر مشفق‌، گوش فرا دهد و خود را از مهلكه بدر كند و در كنف حمایت خدا‌وندگا‌ر بغنود، بر او تاخت مي‌آورند و او را مي‌تارانند.

    از این سو، دسته‌ي دومی هم هسـتندکه خیر خواه و نیکاندیشند اما خرد دوراندیش و فراگیر و همه جا نگر ندارند و دارای درک و فهم عمیق نیستند. اکتشافات و اختراعات انسانها در زمینه‌ي نیروها و قوانـین طبیعی، اینان را مات و مبهوت نموده است و پـیروزیهای انسانها در جهان ماده، ایشان را واله و شیداکرده است، این شیفتگي و سرگشتگي كه دل از دستشان بدر برده است و آنان را سراپا محو تماشای خود نموده است، در آئینه‌ي اندیشه و شعور آنان چنین وانمودکرده استکه میان نیروهای طبیعي و ارزشهای ایمانی جدائی افکنده شود و تاثیر واقعی این ارزشهای ایمانیکه در خود جهان و اساس زنـدگانی انکارناپذیر است، نـادیده انگاشته شود و قوای طبیعی و قوای ایمانی از هم مجزا گردند!

    اینگروه برای قوانین طبیعی خط سیری قرار میدهند و برای ارزشهای ایمانی، مسیر جداگانهای قائلند، و معتقدندکه قوانین طبیعی بدون متاثر شدن از ارزشهای ایمانی به خط سیر خود ادامه میدهند و مثمر ثمر خواهند بود، خواه مردم ایمان داشته باشند و خواه ایمان نداشته باشند، خواه آئین خدائی را در ییشگیرند یا از آن دوریگزینند، خواه از قوانین الهی دستورگیرند و راه شریعت در پیش، خواه از قانونهای ساخته‌ي انسانها پیروی نمایند و به فرمان خواستها و آرزوهای خود لبیک گویند!

    این طرز تفکر،گمانی بیش نیست. چه این کار جدائی افکندن میان دو نوع قانون خدائی است که در اصل هیچیک از آن دو از همگسـیخته نیست. ارزشـهای ایمانی همانند سایر قوانین طبیعی، بخشی از قوانین و سُنن خدا در جـهان بوده وکاملآ همسانند و رابطه استواری ميان آنها برقرار است و نتائج آنها مرتبط و متداخل می‏باشد. اصلآ در اندیشه و احسـاس شخص مؤمن مجوزی نمیتوان یافتکه بر طبق آن بتوان میان این دو جدائی انداخت.

    این همان اندیشه‌ي راست و درستی استکه چون در زیر سایه‌ي قرآن بغنوی، قرآن آن را در نفس ایجادکند و بدان ارمغان دارد. چنین اندیشهای به وجود میآورد آنگاه که سخن میراند از اهلکتاب و پیروانکتابهای آسمانی در روزگارانکهن، و از دوری کردن آنـان از دستورهای آنکتابها و سرانجام و نتیجه‌ي این انحرافها:

    (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالإنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لأكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ).

    اگر اهل کتاب (اعم از یهود و نصارا) ایـمان مـیآوردند (به اسلام و پیامبر اسلام) و پرهیزگاری مینمودند و از گناهان اجتناب میورزیدند، بدکرداریها و گناهانشان را محو مـیکردیم و نـادیده می‏گرفتیم و آنـان را وارد بهشت پر نعمت میکردیم. اگر ایشان قوانین تـورات و انجیل و آنچه بر ایشان از جـانب خدایشـان فرستاده شده است (قرآن)، پا برجا میداشتند، پروردگار روزی آنان را توسعه میداد و از بالا و پائین بر ایشان نـعمت میبارید وازآن بهرهورمیشدند. (مائده/65،66)

    قرآن اینگونه اندیشهای را ایجاد میکند آنگاه که از وعده‌ي نوح به قومش سخن میراند:

    (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا).

    و (به قوم خود) گفتم: از پروردگار خویش آمـرزش بخواهید و او پـیوسته آمـرزنده بـوده است، تـا بـاران رحمت و نعمت بیکران را از آسمان بر سرتان ریـزان و باران کند و با اعطاء دارائـی و فرزندان (کـه دو زیـنت دنیویند) یاریتان دهد و دستگیریتان نـماید، و بـاغها و رودخانهها نصیبتان گرداند. (نوح/10،12)

    قرآن این اندیشه را ایجاد مـیکند آنگاهکه درباره واقعیت نفسانی مردم و واقعیت خارجی آنانکه خدا بدیشان روا میدارد سخن می‏گوید و میان این واقعیت درونی و بیرونی ارتباط برقرار میسازد:

    (اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ).

    خـداونـد آنـچه را که بـه دسـته‌ای روا داشـته بـاشد، دگرگون نـمی‌سازد، مکـر آنگاه که رفتار خویش را دگرگون سازند. (رعد/١١)

    ایمان به خدا، پرستش پیوسته و دائمی او، پـا بر جا داشتن شریعت و آئین الهی‌، همه‌ي اینها اجراء قوانـین خداوندی است‌، قوانینی‌که در زندگی دارای تاثیر فعال مثبت بوده و از همان منبعی سرچشمه می‌گیرندکه همه‌ي قوانین دیگر جهان‌که آثار واقعیتشان را باحس و تجربه مشـاهده می‌نمائیم‌، سرچشـمه‌گرفته‌انـد و بیرون تراویده‌اند.

    بعضی مواقع‌، امور ظاهر فریبی ما راگول می‌زنند تـا مساله‌ي جدائی و دوگانگی میان سنتهای جهانی را باور داریم‌، مثلآ وقتی‌که می‏بینیم چـنگ زدن بـه قـوانـین طبیعی با وجود پـیروی نکردن از ارزشـهای ایـمانی نتیجه‌بخش و منتهی به پیروزی می‌گردند، دچار چنین وسوسه‌ای خواهیم شد. نـتائج ایـن افـتراق و جدائـی اندازی چه بسا در آغاز امر ظاهر نشود، ولی سرانجام پیداگردد. این امر عیناً برای اجتماع اسلامی بوقوع پیوسته وگریبانگیر آن شده است‌. زیـرا خط صعود اسلام‌، از نقطه‌ي تقاطلع قوانین طبیعی با ارزشهای ایمانی و بهره‌گیری از آن در زندگانی‌، شروع شد. و خط سقوط اسلام از نقطه‌ي انفصال این دو آغازگشت‌، و هر اندازه زاویه‌ي این افتراق‌، گشاده‌ترگردید، سقوط اسلام بیشتر و شیب آن تندتر شد تا آنجاکه نسبت به هردوی قوانین طـبیعی و ارزشـهای ایـمانی سـهل‌انگاری و بی‌توجهی نشان داد، و در نتیجه به پست‌تـرین نـقطه رسید و بر حضیض مذلت نشست‌...

    در سوی دیگر، امروزه تمدن مادی قرارگرفته است‌،‌که به پـرنده‌ای مـی‌ماندکه با یک بال پـر قـدرت و نیرومندی به پرواز درآمده باشد و بال دیگرش شکسته باشد، به همان انـدازه که در نوآوریهای مـادی اوج می‌گیرد و بالا می‌رود، از لحاظ ارزشـهای معنوی و انسانی‌، تنزل می‌کند و پائین می‌افتد.

    مردم به اند‌ازه‌ای از ایـن بابت دچار پـریشانی و سرگردانی و بیماریهای روانـی و دردهای اعصاب شده‌اندکه خردمندان از دست آن به فریاد آمده‌انـد و یک زبان داد می‌زنند. تنها راه چاره و درمان يگانه، راه یافتن به آئین خدائـی و چنگ زدن به دستورهای آسمانی است‌.

    آئین خدا و شریعت الله که برای سعادت مردم گذارده شده است‌، بخشی از قانون همگانی حاکم بر جـهان است‌. اجراء این دین‌، بلاشک اثر مثبتی در ایجاد رابطه و هماهنگی کار مردم وكار جهان دارد ... چه دین جز میوه‌ي ایمان نیست و نمی‌تواند جدا از تنه‌ي بزرگ خود پا بر جا بماند، زیرا دین وضع‌گشته است تـا در جامعه‌ي مسلمانان به مرحله‌ي اجراء درآید و در سـاختن اجتماع اسلامی سهیم باشد. دین نیز با اندیشه‌ي گسترده‌ای که آئین اسلام نسبت به جهان بزرگ و جهان انسان دارد، به تکامل خود رسیده است و با استمداد از آنچه‌که این اندیشه‌ي سترگ از قبیل‌: تقوای درونی‌، پاکی احسـاس‌، کوشش و اهتمام فراوان‌، رفعت اخلاق‌، راسـتی و درستی در رفتار وکردار ... بیانگر آن است‌، به رشـد کافی وکمال وافی خود رسیده است‌. بدین مـنوال‌، تکامل و هماهنگی میان‌کلیه‌ي قوانین خدائـی ظاهر و هویدا می‌گردد، خواه قوانینی که آنها را قوانین طبيعی می‌نامیم‌، و خواه قوانینی که آنها را ارزشهای ایـمانی نام می‌دهیم ... چه هر یک گوشه‌ای از قوانین خدائی بوده‌که این جهان را در برگرفته‌اند.

    انسان هم نیروئی از نیروهای جـهان است‌، وکردار و خواست و پرستش وکوشش او نیز نیروهائی هستندکه دارای اثر مثبتی در پهنه‌ي این جهان پهناورند و با قانون دربرگیرنده‌ي هستی در ارتباط می‏باشند و همگی با هماهنگی‌کامل به‌کار اشتغال دارند، و چون با همدیگر گرد آیند و همگام شوند، کاملآ نتیجه می‌دهند و سودمند می‌افتند. ولی اگر از هم جداگردند و با یکدیگر همگام نشوند، نتائجشان تباهی‌گیرد و آشفتگي بر آنها حاکم‌گردد و همه‌ي حیات با آن به تباهی رود و بدبختی و بد بیاری میان مردم انتشار یابد وگریبانگیر ایشان شود:

    (ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ).

    ایـن بـدان سـبب است کـه پروردگار نـعمتی را که بـه دسـته‌ای عـطا کرده بـاشد آن را بـاز نمی‏گیرد و دگرگونش نمی‌سازد مكر آنکه کردار و رفتار خویش را تغییر دهند. (انفال/53)

    لذا میان‌ کردار و درک انسان و میان وقوع حوادث جهان‌،‌ که بنابه قانون ‌گسترده و همه‌جاگیر خدائی رخ می‌دهند، پيوند استواری برقرار است‌. هیچ انسـانی از گسیختگي این پیوند سخن نمی‌گوید و مردم را برای اخلال این هماهنگی فرا نمی‌خواند و آنان را از قوانین خدائی روان در پیکر جهان بدور نمی‌دارد، مگر آن کس‌که دشمن بشریت باشد و بخواهد او را از هدایت و رهنمونی خدائی برماند و بتاراند. بر بشریت لازم است که چنین‌ کسی را از خود براند و از سر راهی‌که به سوی پروردگار بزرگو‌ارش در پیش ‌گرفته است‌، به دور دارد ...

    اینها بخشی از خاطرات و انفعالاتی است‌که به هنگام زیستن در زیر سایه‌ي قرآن بر دل گذشته است‌. امید است خداوند به وسیله‌ي آنها به مردم بهره رساند و آنان را به سوی خودرهبری فرمايد.

    (وَمَا تَشَاءُونَ إِلا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ).

    جز آنچه را که خواست خدا باشد، نمی‌توانید خواستار باشید و بدان برسید. (‌انسان/30، تکوير/٢٩)

    IslamQT.Com 

     اسلام-قرآن و تفسیر

    ============

    برگرفته شده از: مقدمۀ سید قطب در کتاب "فی ظلال القرآن"

     

    مترجم: دکتر خرم دل

     


    بازگشت به ابتدا

    بازگشت به نتايج قبل

     

    چاپ مقاله

     
    » بازدید امروز: 386
    » بازدید دیروز: 1771
    » افراد آنلاین: 4
    » بازدید کل: 43317