داستان سبا
دانشمندان نسب شناس از جمله محمد بن اسحاق گفته اند : نام سبأ عبدشمس بن يشجب بن يعرب بن قحطان بوده است بعضی گفته اند که او اولین عربی بود که اسیر گرفته به همین دلیل سبأ نامیده شده است به او (الرائش) هم گفته می شده زیرا از مال خود به مردم عطا می کرده است.
این داستان در سوره ی سبأ آیات 15 تا 19 آمده است.
الله سبحانه و تعالی در این سوره فرموده است: ﴿ لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَنْ يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ ذَلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ﴾{برای اهالی سبا در محل سکونتشان نشانه ای(از قدرت خدا) بود دو باغ (عظیم و گسترده) در سمت راست و چپ (شهر یمن با میوه های فراوان، بدیشان گفته شد)از روزی پروردگارتان بخورید و شکر او را به جای آورید شهری است پاک و پاکیزه و (پر برکت و نعمت و آفریدگارتان) پروردگاری است بس آمرزنده امّا آنان (از شکر نعمت) روی گردان شدند (ومغرور رفاه و لذایذ گشتند) بدین سبب ما سیل ویرانگری را به سویشان روان کردیم و باغهای (پر برکت و پرمیوه ) ایشان را به باغهای(بی ارزش) با میوه های تلخ و درختان شوره گز و اندکی درخت سدر مبدل ساختیم.، این(تعویض و تبدیل) چیزی بود که به خاطر کفران نعمت، ایشان را بدان کیفر دادیم مگر ما جز ناسپاس را مجازات می کنیم؟ و بین آنان و شهرهای دیگری که پربرکت و نعمت کرده بودیم شهرکها و روستاهایی ساخته و پرداخته بودیم که(از یکی، دیگری) نمایان بود، و در میان آنها فاصله های مناسب و نزدیک به هم ترتیب داده بودیم ( به گونه ای که امنیت برقرار بود و و نیازی هم به حمل آب و توشه سفر دیده نمیشد توسط انبیا بدیشان پیام دادیم که ) شبها و روزها در امن و امان در آنجا سیر و سفر کنند (واز حق منحرف نشوند و به یاد الطاف خدا باشند و پرستش او را فرا موش ننمایند.)امّا ایشان (مست و مغرور نعمت و قدرت گشتند و همچون بنی اسراییل از خوشیها سیر شدند و) گفتند : پروردگارا فاصله ی (منازل) سفرهای ما را زیاد بفرما ( تا فقیران بی سر و پا نتوانند همچون ما اغنیا سفر کنند) و بدین وسیله به خود ستم کردند ( وما چنان زندگانی ایشان را پریشان کردیم و در هم پیچیدیم که) آنان را سخنانی (بر سر زبانها ) نمودیم و سخت متلاشی شان ساختیم ( و هر کدام را به گوشه ای از جهان پرت مردیم) قطعاً در این سرگذشت، نشانه های عبرت برای همه ی شکیبایان سپاسگذار است}.
دانشمندان نسب شناس از جمله محمد بن اسحاق گفته اند : نام سبأ عبدشمس بن يشجب بن يعرب بن قحطان بوده است بعضی گفته اند که او اولین عربی بود که اسیر گرفته به همین دلیل سبأ نامیده شده است به او (الرائش) هم گفته می شده زیرا از مال خود به مردم عطا می کرده است.سهیلی گفته: می گویند او اولین کسی است که تاج گذاری نموده است همچنین بعضی آورده اند که او مؤمن بوده و شعری در بشارت به بعثت جناب رسول الله صلی الله علیه وسلم داشته است که قسمتی از آن شعر در زیر آمده است:
ســيملك بعدنــا ملكــا عظيمـا نبــي لا يرخــص فـي الحـرام
(بعد از ما پیامبری خواهد آمد که اجازه ارتکاب حرام نخواهد و داد فرمانروایی عظیمی پیدا می کند)
ويملــك بعــده منهــم ملــوك يدينـــون العبـــاد بغــير ذام
(و پس از او فرمانروایانی خواهد آمد که بر مردم حکومت بی عیب و نقصی خواهند نمود)
ويملــك بعـدهم منـا مـا ملـوك يصــير الملــك فينــا باقتسـام
(که پس از آنان نیز پادشاهانی از ما می آیند که حکومت را در بین ما(اعراب) تقسیم و تکه تکه خواهند نمود )
ويملــك بعــد قحطــان نبــي تقـــي جبينــه خــير الأنــام
(و بعد از قحطان ،پیامبری تقوا پیشه مبعوث خواهد شد که بهترین فرد بشر است)
يســمى أحــمدا يــا ليـت أنـي أعمـــر بعــد مبعثــه بعــام
( نام او أحمد است و ای کاش (حد اقل) یک سال بعد از رسیدن او به نبوت زنده می ماندم)
فـــأعضده وأحــبوه بنصــري بكـــل مدجـــج وبكـــل رام
( و مددکار و یاور او می شدم وبا تمام قدرت و توان خود او را نصرت می نمودم)
متــى يظهــر فكونـوا ناصريـه ومــن يلقــاه يبلغــه ســلامي
(هر زمان که او ظهور کند ، یار و مددکارش شوید و هر که او را می بیند سلامم را به او برساند)
این شعر را ابن دحیه در کتابش " التنوير في مولد البشير النذير " آورده است.
امام احمدبن حنبل رحمه الله تعالی فرموده:( حدثنا أبو عبد الرحمن حدثنا ابن لهيعة عن عبد الله بن هبيرة السبائي عن عبد الرحمن بن وعلة سمعت عبد الله بن العباس يقول : إن رجلا سأل النبي صلى الله عليه وسلم عن سبأ ما هو ؟ أرجل أم امرأة أم أرض ؟ قال : بل هو رجل ،، ولد عشرة فسكن اليمن منهم ستة وبالشام منهم أربعة ، فأما اليمانيون فمذحج وكندة والأزد والأشعريون وأنمار وحمير وأما الشامية فلخم وجذام وعاملة وغسان ، وقد ذكرنا في التفسير أن فروة بن مسيك الغطيفي هو السائل عن ذلك كما استقصينا طرق هذا الحديث وألفاظهن هناك ولله الحمد).( مردی از پیامبرخدا صلی الله علیه وسلم در باره ی سبأ سؤال کرد(وگفت که آیا) نام مردی است یا زنی یا سرزمینی است؟ حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: همانا او مردی است که ده قبیله از او به وجود آمدند و شش قبیله از فرزندانش در یمن ساکن شدند و چهارقبیله نیز در شام هستند فرزندان او که ساکن یمن شدند عبارت بودند از مذحج ، کنده، أزد، اشعریون ، أنمار و حمیر و چهار قبیله ی شامی از فرزندان او لخم ، جذام، عامله و غسان بودند، ما در (بحث تفسیر) بیان کردیم که فردی که این سؤال را از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسیده فروة بن مسيك الغطيفي بوده است که در آنجا درباره ی طرق و الفاظ این حدیث (به دقت و تفصیل) بحث نموده ایم و لله الحمد.
مقصود این است که سبأ شامل تمام این قبایل می شود که پادشاهان تبابعه در سرزمین یمن نیز از بین آنها بوده اند که یکی از آنان همان تبّع است که پادشاهان آنان تاج هایی داشتند که هنگام حکومت بر سر می نهاده اند همان کاری که خسروان ایران انجام می دادند .
اعراب هر پادشاهی را که بر یمن و الشحر و حضرموت حکومت می کرد تُبّع می گفتند ، همچنین پادشاهان شام را قیصر ، هرکه را بر سرزمین فارس حکومت می کرد کسری، پادشاهان مصر را فرعون، پادشاه حبشه را نجاشی و پادشاهان هند را بطلیموس می نامیدند.که ازجمله کسانی که از حمیر بودند و بر سرزمین یمن حکمرانی می کردند، ملکه بلقیس بوده است ، که داستان او را با حضرت سلیمان علیه السلام ذکر شده است .
این مردمان در ناز و نعمت بسیار زیاد و ارزاق و مزارع و باغهای میوه ی فراوان قرار داشتند و در عین حال برصراط مستقیم و راه و روش درست بودند امّا هنگامی که این نعمت الهی(هدایت و راه مستقیم) را با (گمراهی) عوض کردند ، قوم خویش را مستحق دوزخ و بدبختی نمودند.
محمّد بن اسحاق به نقل از وهب بن منبه رحمهم االله تعالی می گوید:که الله تعالی سیزده پیامبر به سوی آنان فرستاد، که سدیّ چنین پنداشته که خداوند دوازده هزار پیغامبر به سویشان فرستاده. والله اعلم
مقصود این است که این قوم زمانی که از راه هدایت به سوی گمراهی منحرف شدند و خورشید را به جای الله سجده کردند که مقارن با زمان پادشاهی ملکه بلقیس و قبل از او بود و این عادت در بین آنان جاری بود تا اینکه خداوند سیل عرم را بر ایشان فرستاد حق تعالی می فرماید: ﴿ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ ذَلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ﴾ .
یعنی: ما تنها کسانی را که به ما کفر ورزند و پیام آوران ما را تکذیب و خلاف امر ما رفتار کرده حدود ما را رعایت نکنند چنین سخت کیفر میدهیم سپس الله تعالی می فرماید: فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ(( وما چنان زندگانی ایشان را پریشان کردیم و در هم پیچیدیم که) آنان را سخنانی (بر سر زبانها ) نمودیم و سخت متلاشی شان ساختیم ( و هر کدام را به گوشه ای از جهان پرت مردیم) قطعاً در این سرگذشت، نشانه های عبرت برای همه ی شکیبایان سپاسگذار است) و چنان شد که هنگامی که این قوم مال خود را از دست دادند و شهر و دیارشان ویرانه گشت، ناچار به کوچ و انتقال از آنجا شدند، سپس در شهرهای دوردست متفرق شدند و می بینیم که شاخه های سبأ اینجا و آنجا پراکنده شده اند طوری که بعضی از طایفه های آنها خزاعه در حجاز، که وارد عشایر مکه شدند و ماجرای آنان چنین است که در پی خواهد آمد، بعضی از آنان تا امروز هم در مدینه ی منوره وجود دارند و اولین کسانی بودند که در آنجا ساکن شدند که بعدها سه قبیله از یهودیان نیز به آنان پیوستند که عبارت بودند از بنو قينقاع ،بنو قريظة وبنو النضير که با اوس و خزرج هم پیمان شده پیش آنان ماندند که سرگذشت آنان را نیز بیان خواهیم کرد، یک گروه از آنان(سبأ) نیز وارد شام شدند که بعدها مسیحی شدند که عبارت بودند از قبایل: وهم غسان وعاملة وبهراء ولخم وجذام وتنوخ وتغلب وغيرهم که در مبحث فتوح الشام در زمان حضرات شیخین(ابوبکر و عمر)(رضی الله عنهما) از آنان سخن خواهیم گفت.
محمد بن اسحاق می گوید: حدثني أبو عبيدة قال : قال الأعشى بن قيس بن ثعلبة وهو ميمون بن قيس
ابوعبیده از اعشی بن قیس بن ثعلبه که همان میمون بن قیس است برایم روایت کرده که چنین سروده است:
وفـــي ذاك للمؤتســى أســوة ( در آن پندی برای پند گیران است)
ومــأرم عفــي عليهــا العـرم ( در باغ های زیبایی که نابودی بر آن حاکم شد)
رخـــام بنتــه لهــم حــمير ( سدی از سنگ مر مر که حمیر برایشان بنا نهاده بود)
إذا جـــاء مــواره لــم يــرم ( هنگامی که مواج میشد، ساکن نمی گشت)
فـــأروى الـــزرع وأعنانهــا (کشت زارها و بستانهای آن سرزمین را سیراب می کرد)
عــلى ســعة مــاءهم إذ قسـم ( و آبشان چنان زیاد و پر برکت بود)
فصـــاروا أيــادي لا يقــدرون ( که به وضعیتی چنان فلاکت بار رسیدند که نمی توانستند )
عـلى شـرب طفـل إذا مـا فطـم( حتی نوزادی را که از شیر می گرفتند سیراب کنند)
همچنین محمد بن اسحاق در کتاب "السیره" گفته است که : اولین کسی که قبل از سیل عرم از یمن خارج شده، عمرو بن عامر اللخمی بوده است که لخم نیز همان فرزند بن الحارث بن مرة بن أدد بن زيد بن هميسع بن عمرو بن عريب بن يشجب بن زيد بن كهلان بن سبأ می باشد، همچنین ابن هشام و ابن اسحاق گفته اند که او لخم بن عدي بن عمرو بن سبأ بوده است و سبب بیرون رفتن او از سرزمین یمن طبق آنچه ابوزید انصاری برایم نقل کرده است این بوده که موشی را دیده است که در حال سوراخ کردن سدّ مأرب بوده است سدی که آب را پشت خود نگه می داشته و آن را به هر جای سرزمین خود که می خواستند انتقال می داده اند.
او دانست که با این وضع دیگر سد پایدار نخواهد ماند، از این رو تصمیم گرفت از یمن به جایی دیگر نقل مکان کند سپس دست به ترفندی زد و به کوچکترین فرزند خود دستور داد که وقتی که عصبانی شدم و تو را سیلی زدم، تو نیز بلند شو و مرا سیلی بزن، او نیز چنین کرد سپس عمرو گفت: هرگز در سرزمینی که در آن کوچکترین فرزندم روی من دست بلند کرده باشد، نخواهم ماند، سپس دارایی های خود را برای فروش عرضه کرد، اشراف یمنی گفتند: از فرصت عصبانیت عمرو استفاده کنید و اموالش را بخرید، و این کار انجام شد، سرانجام او با فرزندان و نوه هایش از یمن نقل مکان کرد و بعد از او قبیله ی ازد نیز گفتند: ما از عمرو بن عامر جدا نمی شویم کاری خلاف او انجام نمی دهیم سپس انان نیز اموال خود را فروخته و با او خارج شدند، تا در سر راه خود از این شهر به آن شهر به شهر های عکّ رسیدند و عکّ با آنان به سختی درگیر شدند که در همین باره عبّاس بن مرداس گفته است:
" وعـك بـن عدنـان الـذين تلعبـوا
بغسـان حـتى طـردوا كـل مطرد" " و عک بن عدنان همان قومی هستند که با غسان مبارزه کردند و آنان را به شدّت بیرون راندند"
وی می گوید: آنان از آن سرزمین کوچ کردند و در جاهای مختلف پراکنده شدند که آل جفنة بن عمرو بن عامر در شام ، أوس و خزرج در یثرب ، خزاعه در مرّ قبیله ی أزد سرات در السراة و أزد عمّان در عمّان ساکن شدند.سپس خداوند آن سیل را بر سدّ فرستاد و آن را نابود فرمود که آیات فوق دربراه آن نازل گردیده است از سدّی هم مشابه همین قول روایت شده استدر روایتی نیز از محمّد بن اسحاق آمده است که عمرو بن عامر کاهن بوده بعضی نیز گفته که زنش طريفة بنت الخير الحميرية کاهنه بوده است که پیشگویی کرده که نابودی سرزمین آنها نزدیک است که گویا موشی را که بر سدّ مسلط شده بود نیز شاهدی بر مدعای خود دانسته اند در نتیجه همان کارهایی کردند که گفتیم والله اعلم.
این داستان به طور مفصل از عکرمه به روایت ابن ابی حاتم ذکر شده است.
IslamQT.Com
اسلام – قرأن و تفسیر
===========
ترجمه: عبیدالله
منبع:پایگاه اینترنتی (القصة فی القرآن الکریم)
|