|
تاریخ چاپ : |
2024 Dec 04 |
IslamQT.Com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
اسباب نزول سورة بقره (آیات 1-27) |
اسباب نزول سورة بقره (آیات 1-27) این سوره مدنی و 286 آیه است 1- فریابی و ابن جریر از مجاهد روایت کرده اند: چهار آیه از اول سورة بقره در مورد مسلمانان و دو آیه در بارة کافران و سیزده آیه در باب منافقان نازل شده است([1]). اسباب نزول آیة 6 – 7: (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ) 2- ابن جریر از طریق ابن اسحاق از محمد بن ابومحمد از عکرمه یا از سعید بن جبیر از ابن عباس (رضی الله عنه) روایت کرده است: آیات (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (6) خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (7)[2]، در بارة یهود مدینه نازل شده است([3]). 3- از ربیع بن انس روایت کرده است: این دو آیه در مورد سران سپاة کفر در غزوة خندق نازل شده است([4]). اسباب نزول آیة 14: ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾[5]. 4- واحدی و ثعلبی از طریق محمد بن مروان([6]) سدیی صغیر از کلبی از ابو صالح از ابن عباس (رضی الله عنه) روایت کرده اند: روزی عبدالله بن ابی و یارانش بیرون آمدند و با اصحاب (رضی الله عنهم) ربرو شدند، عبدالله بن ابی به یاران خود گفت: ببینید چطور این بیخردها را از شما دور میکنم. سپس پیش رفت و دست ابوبکر (رضی الله عنه) را گرفت و گفت: آفرین به صدیق بزرگ مرد بنی تیم و دانشور دین اسلام و همراه رسول خدا در غار ثور و کسی که جان و مال خود را برای رسول خدا فدا کرد. سپس دست عمر (رضی الله عنه) را گرفت و گفت: آفرین بر فاروق مهتر و بزرگ خاندان بنی عدی بن کعب بازوی پرتوان و نیرومند دین خدا و کسی که سر و مالش را فدای رسول خدا کرد. بعد از آن دست شیر خدا علی (رضی الله عنه) را گرفت و گفت: آفرین بر پسر عمو و داماد رسول خدا سرور و پیشوای بنی هاشم بعد از رسول خدا، پس از هم جدا شدند. عبدالله به یاران خود گفت: دیدید چگونه رفتار کردم، هرگاه با آنها رو در رو شدید همین روش را به کار بندید، یارانش او را تحسین و ستایش کردند. مسلمانان نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) آمدند و این موضوع را به اطلاع او رساندند. پس این آیه نازل شد([7]). این روایت واهی است. برای این که سدیی صغیر دروغگو است و همچنان کلبی و ابوصالح نیز روایتشان ضعیف است. اسباب نزول آیة 19 – 20: (أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ )[8]. 5- ابن جریر از طریق سدیی کبیر از ابو مالک و ابو صالح از ابن عباس و از مره از ابن مسعود و عدهای از اصحاب (رضی الله عنهم) روایت کرده است: دو نفر از منافقان مدینه از نزد رسول خدا فرار کردند و رهسپار دیار مشرکان شدند. در میان راه به بارانی که خدا (جل جلاله) غرش وحشتزای رعد و برق و صاعقة آن را یادآور شده است دچار گردیدند. آن دو با وقوع رعد و برق از ترس مرگ سرانگشتان خود را در گوشهایشان فرو میکردند تا مبادا صدای وحشتانگیز صاعقه، موجبات مرگ آنها را فراهم سازد و هرگاه برق میدرخشید به روشنی آن راه میرفتند و چون درخشش برق ناپدید میپشد پیش پای خود را نمیدیدند و متوقف میشدند. در آن لحظات جانکاه و دشوار گفتند: اگر این شب هولناک را به سلامت صبح میکردیم. سحرگاه نزد محمد (صلی الله علیه وسلم) بازگشته دستان خود را در دستش میگذاشتیم و با او بیعت میکردیم. سپس حضور رسول الله آمدند و مسلمان شدند و به اسلام پایبندی خوبی نشان دادند. خدای متعال حالت این دو منافق فراری را برای منافقان مدینه مثل آورده است: (يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ) «آنها از بیم مرگ انگشتان خود را در گوشهایشان میگذاشتند تا از صدای صاعقه محفوظ بمانند» هرگاه منافقان در مجلس رسول الله (صلی الله علیه وسلم) حاضر میشدند، از بیم سخنان او و از این که در بارة آنها وحی نازل گردد و از راز آنها پرده بردارد و در نتیجه تباه و هلاک گردند، انگشتان خویش را در گوشهایشان میگذاشتند. چنانچه آن دو منافق فراری، انگشتان خود را از بیم مرگ بر گوشهایشان گذاشتند. (كُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ) «هرگاه برق پیرامون آنها را روشن میکرد در پرتو آن چند گامی میرفتند» و هرگاه دارایی و ثروت منافقان رو به فزونی مینهاد و صاحب فرزندان متعدد میشدند و فتح و پیروزی چشمگیر نصیبشان میگردید و غنایم فراوان به دست میآوردند به راه اسلام قدم مینهادند و میگفتند: بدون تردید دین محمد (صلی الله علیه وسلم) حق است و در این راه استقامت و پایداری نشان میدادند، چنانچه آن دو منافق حین پرتو افشانی برق راه میرفتند. ( وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُوا) «و چون تاریکی بر آنها مستولی میگشت متوقف میشدند» و هرگاه دارایی و فرزندان منافقان تباه و هلاک میشد و دچار مصیبتی میگشتند، میگفتند: سبب همة این بدبختیها دین محمد است، پس مرتد میشدند و از اسلام برمیگشتند. چنانچه آن دو منافق وقتی که برق ندرخشید و فضا تاریک شد([9]) از رفتن بازماندند([10]). اسباب نزول آیة 26 – 27: (إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ). 6- ابن جریر از سُدِّی با اسانیدش روایت کرده است: هنگامی که خدا (جل جلاله) این دو مثل را بر منافقان زد، ( مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا) بقره: 17 و (أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ...) بقره: 19 منافقان گفتند: خدا بسیار برتر و بزرگوارتر است از آن که این مثلها را بیاورد. آنگاه خدا (إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ (26) الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ)[11] را نازل کرد([12]). 7- واحدی از طریق عبدالغنی بن سعید ثقفی از موسی بن عبدالرحمن از ابن جریج از عطاء از ابن عباس (رضي الله عنه) روایت کرده است: چون خدا [عیوب] بتهای مشرکان را بیان کرد و گفت: (وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ (حج:73)) «و اگر مگس چیزی را از آنها بگیرد نمیتوانند آن را از مگس پس بگیرند هم طالب و هم مطلوب هردو ناتوانند» (حج: 73). و بدی بتها را متذکر شد و گفت: آنها مثل خانة عنکبوت [سست و بیاساس] هستند. مشرکان گفتند: دیدی، خدا در قرآنی که به محمد نازل کرد مگس و عنکبوت را هم یادآور شد آیا با این مثلها چه میکند؟ پس این آیه نازل شد([13]). (عبدالغنی در حقیقت واهی است). 8- عبدالرزاق در تفسیر خود از معمر از قتاده نقل میکند: چون خدا مگس و عنکبوت را به عنوان مثال ذکر فرمود، مشرکان گفتند: عنکبوت و مگس چه اهمیتی دارند که یادآوری میشوند. پس خدا این آیه را نازل کرد([14]). 9- ابن ابوحاتم از حسن روایت کرده است: چون (يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ) (حج: 73) نازل شد، مشرکان گفتند: این مثلها و نظایر آنها چگونه در کتاب آسمانی آورده میشوند. پس خدا (جل جلاله) آیة ( إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ....) را نازل کرد([15]). به عقیدة سیوطی اسناد قول اول اصح است و با آنچه در اول سوره آمده مناسب بیشتر دارد که با وصف مدنی بودن آیه ذکر مشرکان مناسب و سازگار نیست. و میافزاید حدیثی که ما از حسن و قتاده آوردیم، واحدی نیز از آن دو به لفظ یهود گفت روایت کرده است، مناسبتر است([16]). [حسن و قتاده میگویند: هنگامی که خدا مگس و عنکبوت را در قرآن ذکر کرد و برای مشرکین مثال آورد. یهودیان خندیدند و گفتند: این سخنان به کلام خدا شبیه نیست. پس خدا این آیه را نازل کرد]([17]). IslamQT.Com اسلام-قرآن و تفسیر ============ برگرفته شده از کتاب: لباب النقول فی أسباب النزول، تألیف: جلال الدین السیوطی، ترجمۀ: عبدالکریم ارشد
[1]- عبدالرحمن بن احمد همدانی در «تفسیر مجاهد» 1 / 69، طبری 278 – 280 و واحدی در «اسباب نزول» 24 روایت کرده اند. [2]- ترجمه: «به راستى آنان كه كفر ورزيدند يكسان است بر آنان كه به آنان بيم دهى يا به آنان بيم ندهى، ايمان نمىآورند. خداوند بر دلهايشان و بر گوشهايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پردهاى است و عذابى سهمگين [در پيش] دارند». [3]- طبری 296 به اسناد ضعیف روایت کرده، به خاطر این که محمد بن ابو محمد مجهول و تنها ابن اسحاق از وی روایت میکند. [4]- این حدیث را طبری 298 روایت کرده است. [5] - ترجمه: «و هنگامى كه با مؤمنان ديدار كنند، گويند: ايمان آوردهايم. و چون با شيطانهايشان تنها شوند، گويند: ما با شماييم. ما فقط [آنان/ مؤمنان را] به ريشخند مىگيريم». [6]- در نسخههای چاپی «واو» زیاد شده که خطای آشکار است چون محمد بن مروان همین سدیی صغیر است. [7]- باطل است هیچ اصلی ندارد. واحدی 26 به همین اسناد روایت کرده که مصنوع است، زیرا محمد بن مروان متروک و متهم به کذب است و همچنان کلبی که نامش محمد بن سائب و ابوصالح که نامش باذام است نیز واهی هستند. این سلسله نزد علمای حدیث معروف به کذب است و علمای تفسیر از آن اعراض دارند. [8]- ترجمه: «يا [داستانشان] مانند [گرفتاران در] بارانى سخت [باريده] از آسمان است كه در آن تاريكيها و رعد و برق باشد. از [هول] صاعقهها براى حذر از مرگ انگشتانشان را در گوشهايشان مىنهند. و خداوند به كافران احاطه دارد». [9]- طبری 452 از موسی بن هارون و او از عمرو و او از اسباط شنیده و او از سدی که از ابومالک از ابوصالح از ابن عباس و از مره از ابن مسعود و از عدهای دیگر ذکر کرده، روایت کرده است. این اسناد ضعیف است چون در بارة عمرو بن حماد چیزهای گفته اند اما مقبول است، اسباط پسر نصر همدانی است عدهای او را ثقه میدانند و عدهای ضعیف، همچنان سدی که نامش اسماعیل بن عبدالرحمن است. تصریح نکرده که از ابومالک شنیده یا خیر و ابوصالح ضعیف است. این خبر به جز از طریق سُدی به اسناد دیگر نیامده است با این که سدی او را به ابن عباس و ابن مسعود و عدهای از صحابه نسبت داده، در این صورت باید مشهور میبود و به چندین اسناد روایت میشد، وقتی که چنین نیست ترجیح داده میشود که ضعیف است. طبری هم به ضعف این اشاره میکند و میگوید: «اگر صحیح میبود که من صحیح نمیدانمش چون به این اسناد مشکوکم...» [10]- در متن اصلی «قال ذانک المنافقان» آمده و در تفسیر طبری 1/ 154 «قام ذانک المنافقان» است موافق طبری ترجمه شد. [11]- ترجمه: «به راستى خداوند را از آنكه به پشهاى يا بالاتر [و فروتر] از آن مثل زند، شرم نمىآيد. امّا مؤمنان مىدانند آن [مثل] كه از جانب پروردگارشان است حقّ است. ولى كافران مىگويند: خداوند به [آوردن] اين مثل چه مىخواسته است. [خداوند] با آن بسيارى را بيراه مىگذارد و با آن بسيارى را به راه مىآورد و با آن جز بدكاران را بيراه نمىگذارد.كسانى كه پيمان خدا را پس از بستنش مىشكنند و آنچه را كه خدا به پيوستنش فرمان داده است، مىگسلند و در زمين فساد مىكنند، اينانند كه زيانكارند». [12]- طبری 554 به اسناد ضعیفی که گذشت از موسی بن هارون روایت کرده است، دیگر ضرورت به تشریح نیست، واحدی 28 از ابوصالح از ابن عباس روایت کرده و از ابن مسعود و دیگران نام نبرده است، معلوم است که کلبی تفسیر را از ابوصالح روایت میکند. [13]- این حدیث را عبدالغنی در تفسیر خود چنانچه در «دُر المنثور» 1 / 88 است آورده و از طریق او واحدی 30 روایت کرده اسنادش جداً ضعیف است به خاطر موسی بن عبدالرحمن ثقفی که متهم به دروغگویی است. ذهبی در «میزان الاعتدال» 4 / 211 گفته است: «موسی بن عبدالرحمان ثقه نیست، زیرا ابن حبان میگوید: دجال است کتابی را در تفسیر وضع کرده به ابن جریج از عطاء از ابن عباس نسبت داده است، ابن عدی گفته است: چیزهای باطل را بیان داشته است» به نظر محقق همین موسی بن عبدالرحمن علت حدیث است، اما عبدالغنی تنها ضعیف است و بس. به «میزان الاعتدال» 2 / 642 نگاه کنید. [14]- عبدالرزاق در «تفسیر قرآن» 27 از معمر و از طریق او طبری 558 روایت کرده است. [15]- در «دُر المنثور» 1 / 88 به ابن ابوحاتم نسبت داده است. [16]- «اسباب نزول» واحدی 29. [17]- اسباب نزول آیات، واحدی نیشابوری، ناشر مؤسسة حلبی، قاهره، ص 14. |