|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
IslamQT.Com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
نبوت عيسى پسر مریم |
نبوت عيسى پسر مریم مجادلهي عيسي با دانشمندان حضرت عيسي هنگام بازگشت از مصر هفت سال داشت از مصر بازگشت به الخليل رسيد و در شهر ناصره اقامت كرد (شايان ذكر است نصاري منسوب به شهر ناصره ميباشند) حضرت عيسي در ناز و نعمت و حكمت پرورش يافت. چون به عمر دوازده سالگي رسيد با مادرش مريم و يوسف نجار به بيت المقدس رفت تا در آنجا طبق شريعت مكتوب خدا در تورات سجده ببرد، چون نمازش به پايان رسيد او را نيافتند. مادرش با پسرعمويش يوسف نجار در پي وي به بيت المقدس بازگشتند او را نيافتند سرانجام بعد از سه روز او را در هيكل در ميان علماء يافتند كه دربارهي ناموس با آنها به احتجاج مي پرداخت و تمامي مردم را با سؤالها و جوابهاي خود به اعجاب برانگيخته بود و ميگفتند: چگونه اين همه معلومات را بدست آورده در حالي كه تازهرس است و پيش هيچ احدي درس نخوانده است. مادرش چون او را بديد در آغوشش كشيد و گفت: چه كردي سه روز است ما بدنبال تو هستيم؟ جواب داد مگر نميداني كه خدمت خداوند مقدم بر خدمت پدر و مادر است، سپس همراه ايشان به ناصره برگشت[1]. تاريخ از مدت زمان بعد از اين واقعه تا دوران نبوت حضرت عيسي سكوت كرده كه در مدت اين هفده سالگي كجا بوده و به چه چيز اشتغال داشته است. حضرت عيسي ÷ چون به عمر سي سالگي رسيد به نزد يحيي پسر زكريا آمد كه در ميان نصاري به يوحناي معمدان موسوم است او را غسل تعميد[2] داد. سپس جبرئيل (روح القدس) بر او فرود آمد. بعد از اين مدت چهل روز به صحرا رفت و طي اين مدت همواره روزه دار بود. بعد از آن خداوند وحي (كتاب انجيل) را بر او فرستاد و از آن زمان دوران نبوت حضرت عيسي شروع گرديد. در قرآن كيفيت و زمان نزول وحي بر عيسي مشخص نگرديده اما عبارات انجيلهاي در دسترس اتفاق دارند كه شروع نبوت او در عمر سي سالگي بوده است. بعضي از تاريخ نويسان و مفسرين مسلمان نيز بر اين رويه رفتهاند. علماي توحيد ميگويند: پيغمبران غالباً در چهل سالگي به نبوت برگزيده شدهاند اما يكي از ويژگيهاي عيسي اينكه در سنين سي سالگي به نبوت رسيده، چون قبل از رسيدن به چهل سالگي به آسمانها صعود كرد و دليل بر نبوت عيسي اين فرمودهي الهي است: (وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ )[3] (صف: 6). حضرت عيسي در جامعهي يهودي كه انحرافات فراوان در آن رواج كرده بود مردم را به توحيد و دين خدا فراخواند و به سبب تمرد آنها از شريعت موسوي خرافات و اباطيل فراوان در ميان آنها رواج يافته بود. به بيماري قساوت قلب مبتلا شده بودند، در نتيجه شريعت خدا را تحريف كرده، نصوص تورات را به بازي ميگرفتند و از راه راست كاملاً منحرف گشته بودند. حضرت عيسي در ميان ايشان مبعوث گرديد تا آنها را به صراط مستقيم بازگرداند و تحريف و تبديل راه يافته به شريعت را تصحيح كند. حضرت عيسي ÷ به طرز خستگيناپذير اوامر خدا را به آنها تبليغ ميكرد و احكام شريعت جديد را تعليم ميداد كه در آن بعضي از محرمات كه به علت سركشي و طغيان در شريعت موسي ÷ بر آنان حرام گشته بود حلال گرديد. خداوند به زبان سيد مسيح در اين زمينه ميفرمايد: + وَمُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ)[4] (آل عمران: 50). خداوند بر دستان عيسي معجزات خيره كننده و عجيبي (جهت تأييد و تصديق رسالت او) به جاري ساخت كه در بحث معجزاتش به آنها اشاره خواهيم كرد. يهوديان به جاي تصديق و تكريم عيسي ÷ عليه او راه عناد و جفا در پيش گرفتند. او در اثناي دعوت از كاهنان و رؤساي يهود بي مهري و شدايد فراوان ديد و دربارهي مسائل ديني و اصول شريعت حضرت موسي ÷ كه آنها آن را تحريف كرده بودند با ايشان به جدال شديد پرداخت با فريسيون[5] و كتبه[6] و كهنه[7] به جدال و مناظره پرداخت و با دلايل قوي و حجج دامغه آراء ايشان را باطل كرد. حضرت عيسي آشكارا به دعوت پرداخت و با منحرفين به مجادله برخاست و آنها را به سوي خدا و استقامت در دين فرا ميخواند و فساد روش و اعمال رياكارانهي آنها را برملا و آشكار ميكرد، تا كار به جايي رسيد كه توان تحمل او را نيافتند و خواستند هر طور شده از دست او خلاص شوند. بزرگان و احبار يهود گرد آمدند و در مورد مسيح به مشاوره پرداختنند و گفتند: ميترسيم دين ما را به فساد بكشاند و مردم از او تبعيت كنند. رئيس كاهنان گفت: اگر يك نفر كشته شود بهتر است از اينكه ملتي به كلي نابود گردد. لذا بر قتل او به توافق رسيدند. نزد بيلاطس بنطي كه از طرف حاكم روم به نام قيصر بر يهوديان حكمراني ميكرد عليه او شكايت كردند و براي تحريك او گفتند: عيسي ميخواهد حكومت كنوني را سرنگون كند و خود پادشاه يهود شود. او را تشويق و تحريك نمودند تا راضي شد جهت رهايي از او، او را بوسيلهي صليب اعدام كند. حضرت عيسي متوجه نقشهي آنان شد در نتيجه خود را مخفي كرد. گفتهاند: سوار بر الاغي راهي اورشليم گرديد. يارانش با نياتي خالص از او را استقبال كردند. گفت: گروهي از شما كه با من ميخورند و ميآشامند مرا تسليم خواهند كرد. سپس به توصيه و نصيحت يارانش پرداخت و گفت: «زمان اينكه انسان به سوي پدرش بازگردد فرارسيده من به جايي ميروم كه شما توان آمدن به آنجا را نداريد وصيت مرا در گوش بداريد و فراموش نكنيد بعد از من «فاراقليط»[8] او بعنوان پيغمبر در ميان شما خواهد بود هرگاه «فاراقليط» با روح حقگويي و راستگويي پيش شما آمد، او بر من گواهي ميدهد و بخاطر اين مطلب را به شما يادآور ميكنم؛ اگر زمان ظهورش فرا رسيد او را به ياد بياوريد. من او را براي شما تعريف كردم. من به سوي كسي كه مرا فرستاده باز ميگردم. هرگاه روح حق به نزد شما آمد شما را به سوي حق هدايت ميكند و شما را به امور بسيار خبر ميدهد و مرا ستايش مينمايد و بدين زوديها من از شما پنهان خواهم شد. سپس مسيح ÷ چشمش را به آسمان دوخت و گفت: ساعت موعود فرا رسيد، (خدايا!) من در روي زمين تو را تمجيد كردم و كاري را كه به من سپرده بودي، به اتمام رساندم. حضرت عيسي بعد از اين كلمات با شاگردانش به مكاني برگشت كه در آنجا اجتماع ميكردند. در ميان شاگردانش فردي خائن به نام (يهوذا اسخريوطي) وجود داشت. او يكي از حواريون منافق بود كه حضرت مسيح در كلام پيشين به او اشاره كرد (بعضي از شما با من روي يك سفره ميخورند و ميآشامند سپس مرا تسليم دشمن ميكنند) اين مرد به مكان اختفاي مسيح آشنا بود. چون مأموران را ديد كه در جستجوي عيسي هستند، تا او را بكشند، در مقابل پولي ناچيز (سي درهم) محل اختفاي عيسي و يارانش را به آنها نشان داد. چون به آنجا رسيدند، خداوند آن مرد خائن را به شكل عيسي درآورد او را گرفتند و اعدام كردند و حضرت عيسي به آسمانها رفعت داده شد. (وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا) [9] (نساء: 157). عمر عيسي به هنگامي كه خداوند او را به سوي خود رفعت داد، 33 سال بود در نتيجه زمان دعوت او در ميان بني اسرائيل سه سال بوده است، چون در عمر سي سالگي مبعوث گرديد. اسلام-قرآن و تفسیر ============ مرجع: کتاب پیغمبری و پیغمبران در قرآن کریم، تألیف شیخ محمد علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده.
[1]) به نقل از انجيل متي و برنابا. [2]) غسل تعميد در ميان مسيحيان غسلي است به منظور توبه از گناه انجام ميگيرد. [3]) و خاطر نشان ساز زماني را كه عيسي پسر مريم گفت: اي بني اسرائيل من فرستادهي خدا به سوي شما بوده و توراتي را كه پيش از من آمده است تصديق ميكنم و به پيغمبري كه بعد از من ميآيد و نام او احمد است مژده ميدهم اما هنگامي كه آن حضرت همراه با معجزات روشن (و دلايل مقنن) به پيش ايشان آمد گفتند: اين جادوي آشكاري است. [4]) و (من پيغمبرم كه) تصديق كننده آن چيزي هستم كه پيش از من از تورات بوده است و (آمدهام) تا پارهاي از چيزهايي را كه بر شما حرام شده است برايتان حلال كنم و نشانهاي را برايتان آوردهام بنابراين از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد. [5]) فريسيون: زاهدان بودند كه خود را براي عبادت اختصاص داده بودند. [6]) كتبه: نويسندگان شريعت و تورات بودند. [7]) كهنه: خادمان هيكل و معبد بودند. [8]) فاراقليط: همان پيغمبري است كه مسيح به آن بشارت داده است مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ [9]) نه او را كشتند نه بدار آويختند و ليكن بر آنان مشتبه شد و كساني كه درباره او اختلاف پيدا كردند راجع بدو در شك و گمانند و آگاهي بدان ندارند و آنها به گمان سخن ميگويند و يقيناً او را نشكتهاند. |