تاریخ چاپ :

2024 Nov 21

IslamQT.Com 

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

ولادت حضرت مسيح (علیه السلام)

ولادت حضرت مسيح (علیه السلام)

مشهور است كه حضرت مسيح در بيت‌لحم متولد گرديد، و مريم چون فرار كرد و از سرنوشت پسرش ترسيد فوراً او را به بيت المقدس برگردانيد. قرآن كريم داستان تولد او را در سوره‌ي مريم به وضوح بيان كرده است. خلاصه آن چنين است: چون ايام حاملگي او در بيت‌لحم پايان يافت و دوران وضع حمل فرا رسيد به تنه‌ي درخت خرماي خشكيده‌اي پناه برد و از شدت درد، تنه‌ي آن درخت را در بغل گرفت و عيسي را به دنيا آورد. به هنگام وضع حمل به خاطر شدت آلام و احساس غربتي كه داشت و به جهت آن كه به هنگام ديدن فرزندش با انكار و اتهام قومش مواجه مي‌شود، گفت: (يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا)[1] (مريم: 23). مريم از جنبه‌ي ديني آرزوي مردن را كرد، زيرا ترسيد كه از ناحيه‌ي قومش انگشت اتهام و سوءظن به سويش دراز شود و ناسزا و فحش و بد و بي‌راه بشنود...

بدين ترتيب مريم باكره‌ي عذراء را تكان داد، فرزند خود را بدنيا آورد و درخت خشك شده خرما را تكان داد آنگاه خرماي تازه و چيده شده، بر مريم يكي يكي پايين افتادند. مريم از آن خرماها خورد و از چشمه‌اي كه خداوند بخاطر او در آنجا جاري كرد، آشاميد.

خداوند متعال به پاس دينداري مريم و احترام فرزندش اين نعمتها را بر او باراند.

تولد حضرت عيسي مسيح (علیه السلام)  در روز سه‌شنبه 24 ماه دسامبر يعني حدوداً چيزي بالغ بر ششصد (600) قبل از تولد حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم) بوده است. حضرت مريم فرزند كوچك و نوزاد خود را برداشت و در حالي كه او را در بغل داشت،‌ او را پيش قومش آورد. چون او را ديدند از اين حادثه به دهشت افتادند و نسبت به مريم مظنون شدند چگونه اين فرزند را به دنيا آورده در صورتي كه تا به حال ازدواج نكرده؟ دهشت آنان از اين بابت فزوني مي‌گرفت كه مريم از خانواده‌ي باشرف پاكدامن و باعفت بود. پدرش عمران از بزرگان و اشراف بود. بلكه رئيس علماي زمان بود. خانواده‌ي ايشان مركز فضل و شهامت و دينداري بود. پس چگونه امكان دارد كه مريم مرتكب اين عمل خبيث شده باشد؟ در اينجا مريم سكوت اختيار كرد و به طرف فرزند كوچكش اشاره كرد تا با آنها به سخن بپردازد، سؤالات آنها را پاسخ دهد و اتهامات آنها را جواب گويد؟ زيرا براي اثبات بي‌گناهي و پاكي او هيچ دليلي بهتر از سخن نوزاد وجود نداشت. خداوند زبان عيسي را بگشود و به افتراهاي آنان پاسخ داد: (فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا (23) فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (24) وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا (25) فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا (26) فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا (27) يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا (28) فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا (29) قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا (30) وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا (31) وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا (32) وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا)[2] (مريم: 33- 22).

زندگي حضرت عيسي

چون هشت روز از عمر او بگذشت مادرش او را با خود به نزد هيكل برد در آنجا ختنه گرديد و او را به دستور جبرئيل (يسوع) عيسي نام نهاد. ختنه سنت انبياء و جزو خصال فطري است و در شريعت تمامي پيامبران از دوران ابراهيم (علیه السلام)  متداول و سنت بوده است. در انجيل برنا با مطلبي كه بر ختنه شدن عيسي دلالت دارد: «چون به عمر هشت روزي رسيد طبق شريعت پروردگار (چنانكه در كتاب موسي مكتوب است) (مريم و يوسف) آن كودك را برداشتند فرزند را برداشت و با خود به هيكل بردند تا ختنه‌اش كنند او را ختنه كردند و يسوع نامش نهادند چنانكه قبل از آنكه شكم مريم به او باردار شود، از سوي ملايكه به اين نام نامگذاري شده بود.

عيسي در حمايت مادرش در تپه‌اي بلند كه براي آنها (از هر لحاظ) آرام‌بخش و مطمئن بود و در كنار آن چشمه‌اي قرار داشت،‌ به دور از بيت‌لحم نشأت و رشد يافت. چنانكه خداوند مي‌فرمايد: (وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ)[3] (مؤمنون: 50).

هيرودس قصد كشتن عيسي مي‌كند

در زمان تولد عيسي (علیه السلام) حاكم ظالمي بنام هيرودس به دستور (قيصر اوغسطس) بر منطقه حكمراني مي‌كرد. از طريق كاهنان به گوش او رسيده بود كه نوزادي تولد يافته داراي شأن و مقام بزرگي خواهد بود و بر تمامي يهوديان حكمراني خواهد كرد. دستور داد هر پسري كه در بيت لحم بدنيا آمده، كشته شود اين مطلب فقط در انجيل متي و برنابا آمده است ساير انجيل‌ها آن را ذكر نكرده‌اند. يوسف نجار در خواب ديد كه به او دستور دادند از ترس هيرودس عيسي و مادرش را بردارد و به مصر ببرد. فوراً اقدام كرد و‌ آنها را با خود به مصر برد و تا زمان هلاكت هيرودس در آنجا ماند و چون هيرودس هلاك شد،  يوسف در خواب ديد كه به او دستور دادند بچه را برداشته با مادرش به مملكت خود برگرداند. چون آنهايي كه قصد كشتن او را داشتند هلاك شده‌اند[4]. آنگاه يوسف آنها را بازگرداند.

IslamQT.Com 

 اسلام-قرآن و تفسیر

============

مرجع: کتاب پیغمبری و  پیغمبران در قرآن کریم، تألیف شیخ محمد علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده.

 



[1]) (مريم) گفت: كاش پيش از اين مرده بودم و چيز ناقابل فراموش شده بودم.

[2]) بدو باردار شد و با جنين در مكان دوردستي گوشه گرفت درد زايمان او را به كنار تنه خرمايي كشاند گفت: كاش پيش از اين مرده بودم و چيزي ناقابل و فراموش شده‌اي بودم* (جبرئيل) از پايين او وي را صدا زد* غمگين مباش پروردگارت پايين تو چشمه‌اي پديد آورده است* تنه خرما را بجنبان و بتكان تا خرمايي نورسيده دست چيني بر تو فرو بارد* پس بخور و بياشام و چشم را روشن دار و هرگاه كسي را ديدي بگو كه: من براي خداي مهربان روزه نذر كرده‌ام و به همين دليل امروز با انساني سخن نمي‌گويم. مريم او را در آغوش گرفت و پيش اقوام و خويشان خود برد آنان گفتند: اي مريم عجب كار زشتي كرده‌اي* اي خواهر هارون نه پدر تو مرد بدي بود و نه مادرت زني بدكاري* مريم اشاره بدو كرد، گفتند: ما چگونه با كودكي كه در گهواره است سخن بگوييم؟ گفت: من بنده‌ي خدايم بر من كتاب را خواهد فرستاد و مرا پيغمبر خواهد كرد* و مرا در هر كجا كه باشم شخص پربركت و سودمندي مي‌نمايد و مرا به نماز خواندن و زكات دادن تا وقتي كه زنده باشم سفارش مي‌فرمايد* و (مرا) به نيكي و نيك رفتاري در حق مادرم و مرا زورگو و بدكار نمي‌سازد* و سلام (خدا) بر من است آن روز كه متولد شده‌ام و آن روز كه مي‌ميرم و آن روز كه زنده و برانگيخته مي‌شوم.

[3]) ما پسر مريم و مادرش را نشانه‌اي (بر قدرت خود) كرديم و آن دو را به تپه‌اي پناهنده كرديم كه آرامش و امنيت و آب جاري داشت.

[4]) به قصص الأنبياء مراجعه شود.