|
تاریخ چاپ : |
2024 Nov 23 |
IslamQT.Com |
لینک مشاهده : |
عـنوان : |
زكريا علیه السلام |
زكريا علیه السلام(وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ)[1] (انبياء: 89).ذكر وي در قرآننام زكريا در قرآن 8 بار آمده است، در سورههاي آل عمران، مريم، انعام و انبياء. اما داستان او به صورت مفصل در سوره هاي آل عمران و مريم آمده است. سورهي مريم از ابتداي سوره تا آيهي 15 اختصاص به داستان او دارد. (كهيعص (1) ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا (2) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا)[2] (مريم: 3-1).او به طور قطع از پيغمبران بني اسرائيل و از نسل سليمان پسر داود بوده و نسبهاش به يعقوب موسوم به اسرائيل ميرسد. زكريا جزو پيغمبراني است كه ايمان به آنها به تفصيل واجب است.نسب زكريا uتاريخ نويسان نسب متصل و موثقي براي او ذكر نكردهاند، اما حافظ ابن عساكر در كتاب تاريخش نسبي طويلي براي او ذكر كرده كه مكوّن از 14 پدر است و به سليمان ميرسد كه آن را بصورت موجز در اينجا ميآوريم: «زكريا پسر دان بن مسلم پسر صدوق پسر حشبان... تا به رحبعام پسر سليمان پسر داود» ميرسد.شيخ عبدالوهاب نجار در كتاب قصص الأنبياء ميگويد: زكرياي ديگري غير از پدر يحيي وجود داشته كه داستان او در قرآن نيامده او زكرياي پسر برخيا بوده است و اين زكريا صاحب يكي از كتابهاي قانوني مورد اعتماد نصاري ميباشد. در زمان داريوس، سه قرن قبل از تولد مسيح ميزيسته است. او در فصل سوم كتابش از ولايت عمر پسر خطاب و غلبهي او بر بيتالمقدس كه سوار بر الاغ وارد آن ميشود سخن به ميان آورده است. مسيحيان اين روايت به ظهور مسيح تأويل ميكنند ولي يهود او را به مسيح منتظر يعني مسيح دجال تفسير ميكنند...[3].رسالت وي در چه زماني بوده است؟كمي قبل از ميلاد حضرت مسيح ÷ خداوند متعال حضرت زكريا را به عنوان پيغمبر در ميان بني اسرائيل برانگيخت او بني اسرائيليها را به سوي خداوند دعوت كرد و از خشم و عذاب خدا بيم داد. او در زماني مبعوث گرديد كه فسق و فجور به شدت رواج پيدا كرده منكرات و معاصي به صورت فراوان رواج يافته بود و موج شديدي از بياخلاقي و لااباليگري و طغيان مادي بر بني اسرائيليها حاكم گشته بود. تا آنجا كه خدا و روز آخرت را به كلي فراموش و پادشاهان ستمگر و خونآشام در زمين فساد به راه ميانداختند و مرتكب جرم و جناياتي ميشدند كه بدن از شدت آن به لرزه در مي آمد. احترام انبياء را ميشكستند و قداست دين را بد ميكردند، دين آنها چيزي بود كه شيطان از راه وسوسه بر قلب آنها القا ميكرد. عبادتشان برآوردن خواستههاي شيطاني نفس و تبعيت از هوا و هوس بود. بر انبياء و صالحان مسلط گشته و خون آنها را ميريختند. مجرمترين اين حكام (هيرودس) حاكم فلسطين بود كه دستور قتل يحيي را صادر كرد و سرِ او را در حالي كه خون از آن ميچكيد روي طبقي به نزدش آوردند و اين عمل را در راستاي جلب رضايت و برآوردن معشوقهاش انجام داد چنانكه توضيح خواهيم داد.حضرت زكريا از حكام جبار و طاغوت صفت و قوم بني اسرائيل رنجهاي فراوان ديد و شدايد و سختيهاي فراوان از ناحيهي آنان بر او فرود آمد كه طاقت فرسا بود و بر اثر آن موهاي سرش سفيد گشت، ترسيد بعد از مرگ او بني اسرائيليان در گرداب كفر و گمراهي هلاك شوند، اين بود كه در زمان پيري از خداوند درخواست كرد پسري به او عطا كند تا در امر تبليغ امانت و رسالت خليفهي او باشد و در تحمل اين آلام و شدايد تنها نماند. خداوند ميفرمايد:(وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ (89) فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ )[4] (انبياء: 90-89).ولادت يحيي پسر زكريارسالت زكريا ÷ به سوي بني اسرائيل مقدمه و زمينهساز، قرب ميلاد سيد اكرم و نبي اعظم عيسي پسر مريم عليه وعلي نبينا الصلاة والسلام بود. معلوم است كه حضرت عيسي آخرين پيغمبر بني اسرائيلي است، لذا خداوند او را زير نظر دو پيغمبر بزرگوار زكريا و يحيي مبعوث فرمود. ايشان او را از زمان ولادت تا جواني زير نظر داشتند و از وي نگهداري ميكردند و رسالت آنان مقدمه و اعلام قرب و نزديكي ظهور ملكوت آسمانها بود.زكريا قبل از مبعوث شدن به پيغمبري جهت نجات بني اسرائيل از گمراهي و بدبختي يكي از ربانين بزرگوار بود و در خدمتگذاري به خدمت هيكل شركت داشت. بعد خداوند او را به پيغمبري برگزيد و در ميان بني اسرائيل مبعوث كرد. عمران پدر مريم امام و بزرگ و كاهن اعظم ايشان بود. چون عمران فوت كرد زكريا مسئوليت كفالت مريم را بعهده گرفت. زكريا شوهر خالهي مريم بود. در هنگام نگهداري و محافظت از مريم امور بسيار عجيب و غريب از او ميديد. قرآن كريم گوشهاي از آن براي ما نقل ميكند: (فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ )[5] (آل عمران: 37).چون زكريا در معبد بر او وارد ميشد طعام و روزيهايي نزد او مييافت كه در شهر معمول نبود و نزد ساير مردم وجود نداشت. خداوند او را بوسيله كرامتهاي متعدده اكرام مينهاد كه براي زكريا جاي تعجب بود و با كمال تعجب ميپرسيد (أَنَّى لَكِ هَذَا) مريم جواب ميداد از سوي خدا.چون سن زكريا بالا رفت و موهايش سفيد شد و از فرط پيري سست و ناتوان شده بود همسرش عقيم و نازا بود ليكن چون كرامات خدا براي مريم را ديد در مورد فضل و رحمت خداوند به طمع افتاد و از او طلبيد فرزندي متقي به وي عطا كند كه وارث نبوت و هدايت او براي بني اسرائيل و از جملهي بندگان صالح باشد (هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ )[6] (آل عمران: 38).عمر زكريا در زمان دعاي طلب فرزند، 99 سال و سن همسرش 98 سال بود. طلب و دعاي زكريا تنها ناشي از محبت فرزند نبود بلكه علاوه بر آن آرزو داشت خداوند فرزندي به او عطا كند كه جانشين او در ميان قوم بني اسرائيل باشد و مشكلات دعوت را بجاي پدرش تحمل نمايد. چون ميترسيد بعد از وفات او قوم بني اسرائيل در دست افراد جاهل و فاسد گرفتار شوند و آنان رهبري ايشان را بعهده بگيرند. يا كساني بر آنها مسلط شوند كه براي شعاير ديني احترام و تعظيم قائل نباشند، در نتيجه طوري عمل نمايند كه موافق شرع خدا نباشد اين بود كه با صداي نرم و خفي از خداوند درخواست كرد فرزندي به او عطا كند كه متقي و پرهيزكار باشد. خداوند دعاي او را مستجاب فرمود و فرزندي پرهيزكار به نام يحيي از همسري عقيم، به وي بخشيد، همسري كه در زمان جواني فرزندي به دنيا نياورده بود اما دست تقدير خداوند امور عجيب و غريب ببار ميآورد و خوارق ميآفريند و به نداي مضطر پاسخ مثبت ميدهد. اين آيات سورهي مريم را تلاوت كن.(كهيعص (1) ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا (2) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا (3) قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا (4) وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا (5) يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا (6) يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا (7) قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا (8) قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا )[7] (مريم: 9-1).حضرت زكريا صاحب اين فرزند نيكوكار گرديد كه خداوند در زمان پيري به وي بخشيده بود. آن هم از همسر پيرش «اشياع دختر عمران» خواهر مريم بنت عمران، مولود تازه به دنيا آمده در كنار حمايت پدرش از زندگي بسيار لذت بخش برخوردار بود تا اينكه فتنهي بزرگ برايش پيش آمد و در زمان حيات پدر متقي و باوقارش (زكريا) يحيي قرباني اهواء اهل ضلالت شد و حكام ستمكار او را به قتل رساندند و چنانكه برخي از تاريخ نويسان گفتهاند: پدرش نيز كشته شد و بوسيلهي اره از طوق سر تا نوك پا شكافته شد و در راه جلب رضايت خدايش به درجهي رفيع شهادت رسيد صلوات الله عليه وسلامه.IslamQT.Comاسلام-قرآن و تفسیر============مرجع: کتاب پیغمبری و پیغمبران در قرآن کریم، تألیف شیخ محمد علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده.[1]) و زكريا را (ياد كن) بدانگاه كه پروردگار خود را به فرياد خواند و (گفت): پروردگارا مرا تنها مگذار تو بهترين وارثاني.[2]) كاف. ها. يا. عين. صاد.* (اين) يادي است در هر جهت پروردگارت نسبت به بندهي خود زكريا* در آن هنگام كه پروردگارش را پنهاني ندا داد.[3]) قصص الأنبياء ص 268.[4]) و زكريا را (ياد كن) بدانگاه كه پروردگار خود را به فرياد خواند و (گفت): پروردگارا مرا تنها مگذار تو بهترين وارثاني* ما دعاي او را برآورده ساختيم و يحيي را بدو بخشيديم و همسر او را برايش بايسته كرديم آنان در انجام كارهاي نيك بر يكديگر سرعت ميگرفتند و در حالي كه چيزي ميخواستند يا از چيزي ميترسيدند ما را به فرياد ميخواندند و همواره خاشع و خاضع ميبودند.[5]) خداوند او (مريم) را به طرز نيكويي پذيرفت و به طرز شايستهاي او را رويانيد و زكريا را سرپرست او كرد هر زمان كه زكريا وارد عبادتگاه او ميشد غذايي را در پيش او ميديد (باري) به مريم گفت: اين از كجا براي تو ميآيد؟ گفت: از سوي خدا ميآيد خداوند هر كس كه بخواهد بيحساب و بيشمار روزي ميرساند.[6]) بدان گاه (زكريا) پروردگار خويش را به فرياد خواند گفت: پروردگارا! فرزند شايستهاي از جانب خويش به من عطا فرما بيگمان تو شنوندهي دعايي.[7]) كاف. ها. يا. عين. صاد.* (اين) يادي است از مرحمت پروردگارت نسبت به بندهي خود زكريا* در آن هنگام كه پروردگارش را پنهاني جدا كرده گفت: پروردگارا استخوانهاي من سستي گرفته است و شعلههاي پيري سر مرا فرا گرفته است، پروردگارا من هرگز در دعاهايي كه كردهام محروم و نااميد برنگشتهام* (پروردگارا) من از بستگانم بعد از خود بيمناكم و همسرم نيز او اول نازا بوده است پس از فضل خويش جانشيني را به من ببخش* از من و از آل يعقوب ارث ببرد و او را پروردگارا مورد رضايت گردان* اي زكريا ما تو را به پسري مژده ميدهيم كه نام او يحيي است و پيش از اين كسي را همنام او نكردهايم (زكريا) گفت: پروردگارا چگونه مرا پسري خواهد بود با اينكه همسرم نازا است و من نيز به غايت پيري رسيدهام و افتاده و فرتوت شدهام* فرمود: همين گونه است پروردگار تو گفته است: اين كار براي من تو را كه قبلاً هيچ نبودي هستي بخشيدهام آسان است. |