تاریخ چاپ :

2024 Nov 27

IslamQT.Com 

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

يحيي (علیه السلام)

يحيي (علیه السلام)

(يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا (12) وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا )[1] (مريم: 13-12).

ذكر يحيي (علیه السلام) در قرآن

نام يحيي در چهار آيه از سوره‌هاي آل عمران،‌ انعام،‌ مريم و انبياء آمده است. خداوند او را بسيار تمجيد و تعريف كرده و او را بر تقوي، صلاح و استقامت توصيف نموده است (وَحَنَانًا مِنْ لَدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا (13) وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ جَبَّارًا عَصِيًّا )[2] (مريم: 14-13).

خداوند در عمر سي سالگي نبوت را به او ارزاني كرد (وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا )[3] (مريم: 12). و او را سيد و پرهيزكار و به دور از ارتكاب منكرات و شهوات نامشروع قرارداد. (وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ )[4] (آل عمران: 39).

نسب يحيي ÷

يحيي پسر زكريا يا پسر دان پسر مسلم پسر صدوق پسر حشبان... تا اينكه نسبش به سليمان پسر داود إ مي‌رسد او از سبط يهوداي پسر يعقوب مي‌باشد چون بنابر تحقيق انجام شده داود از سبط يهوذا بوده است.

ولادت يحيي ÷

يحيي سه ماه قبل از مولد مسيح عيسي بن مريم به دنيا آمد، يحيي هم عصر مسيح بود و مدت زمان طولاني با وي زيست و در مراحل مختلف دعوت رفيق او بود. يحيي بر تقوا و صلاح و طهارت و پاكي و دور از نعمت و اشراف نشأت پيدا كرد. او در زمان جواني به صحرا و بيابانهاي خشك و بي‌‌آب مي‌رفت و از ملخ قوت و غذا مي‌گرفت و به روزي ساده‌ي كه خداوند به او مي‌داد قناعت مي‌ورزيد. يحيي بسيار به عبادت و خشوع و گريه مي‌افتاد. مجاهد روايت مي‌كند كه طعام و روزي يحيي گياه بود و از ترس خدا چنان به گريه مي‌افتاد اگر پارچه (دستمالي) روي چشمانش مي‌بود آن را پاره مي‌كرد.

ابن عساكر روايت مي‌كند: روزي پدر و مادرش در طلب و تعقيب او از شهر خارج شدند او را نزد درياچه‌اي اردن يافتند به وقت عبادت و ترس از خدا آن چنان شديد گريه مي‌كرد كه پدر و مادر را به گريه انداخت.

خداوند در همان اوان بچه‌گي به او حكمت ارزاني داشته بود به سوي اصول و احكام شريعت روي آورد تا اينكه عالمي متبحر شد و در امور ديني مرجع فتوا واقع شده بود. بعد قبل از اينكه به سن سي سالگي برسد به نبوت و پيغمبري برگزيده شده و خداوند آيه‌ي (يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ )[5] را بر او فرستاد.

از حيثمه روايت شده كه، عيسي پسر مريم و يحيي پسر زكريا پسر خاله‌ي يكديگر بوده‌اند. عيسي لباسي پشمي مي‌پوشيد. اما يحيي لباس وبري (پارچه‌اي دوخته شده از پشم شتر) مي‌پوشيد. هيچكدام صاحب درهم و دينار،‌ و عبد و جاريه نبودند و محلي براي اقامت گزيدن در آن نداشتند، شب در هر جا بر آنها فرود مي‌آمد در آنجا مي‌ماندند. چون خواستند از يكديگر جدا شوند، يحيي خطاب به عيسي فرمود: مرا نصيحت‌كن، گفت: هرگز خشمگين مشو، گفت: نمي‌توانم كه خشمگين نشوم. گفت: پس مالي ذخيره مكن، گفت: شايد بتوانم اين را عملي كنم[6].

يحيي زاهدانه مي‌زيست و بيشتر اوقات از مردم عزلت مي‌كرد. با حيوانات صحرايي انس و الفت مي‌گرفت و از برگ درختان تغذيه مي‌كرد. بر آب رودخانه‌ها و جويبارها مي‌آمد. گاهي اوقات از گوشت ملخ استفاده مي‌كرد و مي‌فرمود: چه كسي از تو متنعم‌تر است اي يحيي؟!

دعوت يحيي ÷

حضرت يحيي قوم بني اسرائيل را به سوي خدا دعوت مي‌كرد و آنها را به نزديكي ملكوت آسمانها مژده مي‌داد، دعوتش با حكمت و موعظه حسنه همراه بود. امام احمد از رسول خدا نقل مي‌كند كه فرمود: «خداوند يحيي پسر زكريا را به پنج چيز امر فرمود تا خود به آنها عمل كند و به بني اسرائيل اعلام نمايد به آنها عمل كنند، نزديك بود در مورد عمل به آنها از خود سستي نشان دهد. عيسي خطاب به او فرمود: شما مأمور به پنج چيز شده‌اي كه هم خود بدان عمل كني و هم بني اسرائيل را به سوي آن فرا بخواني يا به انجام آنها برخيز يا من اقدام به انجام آنها مي‌نمايم. گفت: اي برادر مي ترسم اگر در انجام آن بر من پيش بگيري مورد عذاب واقع شوم يا در زمين فرو روم. بعد بني اسرائيليان را در مسجد بيت‌المقدس جمع كرد تا مسجد مملو از جماعت گرديد. آنگاه درجاي بلندي قرار گرفت و حمد و ثناي خدا را بر زبان آورد و گفت: خداوند مرا به پنج چيز امر كرده كه هم خود بدان عمل نمايم و هم شما را فرا خوانم كه به آنها عمل نماييد.

1) خداوند را عبادت كنيد و براي او شريك و انباز قرار ندهيد. مثلاً اگر يكي از شما بنده‌اي از مال خالص خويش خريداري كند، بعد آن عبد غله‌ي خود را به كس ديگري بدهد، آيا هيچ كسي از شما دوست دارد كه بنده‌اش چنين باشد؟! خداوند شما را آفريده و روزي داده است. او را عبادت كنيد و برايش شريك قرار ندهيد.

2) شما را به اداي نماز فرا مي‌خوانم. خداوند رويش به سوي بنده است. مادام كه به وقت نماز به اين سو آن سو التفات نكند پس وقتي كه نماز خوانديد به اطراف نظر نكنيد.

3) شما را به روزه گرفتن امر مي‌كنم زيرا نمونه‌ي روزه‌دار همچو كسي است كه مُشكي در پارچه‌اي همراه دارد و همگان بوي آن را مي‌يابند. بوي دهان روزه دار نزد خداوند از مُشك بهتر است.

4) شما را به دادن صدقه فرا مي‌خوانم نمونه‌ي مزد صدقه دهنده چون كسي است كه دشمن او را اسير كرده و دست خود را به دور گردن او حلقه زده و او را آورده‌اند كه گردش بزنند بعد مي‌گويد: آيا رضايت مي‌دهيد بجاي نفس خويش به شما فديه بدهم خلاصه به يكي يك آنها فديه مي‌دهد تا از خونش درگذرند و خود را رها مي‌كند.

5) خداوند عز وجل را به ياد داشته باشيد. نمونه‌ي كسي كه به ياد خدا باشد چون كسي است كه دشمن در طلب و تعقيب او است او قلعه‌اي مي‌يابد و بدان پناه مي‌برد و بهترين پناهگاه از دست وسوسه‌ي شيطان ذكر خدا است[7].

معناي تعميد نزد اهل كتاب

يحيي نزد علماي نصاري (يوحنا) نام دارد و ملقب به معمدان است. زيرا مسئوليت غسل تعميد معروف ميان نصاري را به عهده داشت. تعميد عبارت از غسل دادن به آب به قصد توبه از خطايا است،‌ يحيي در منطقه اردن ظهور كرد و مردم را به توبه فرا مي‌خواند. مردم بيت المقدس و دهات نزديك اردن به سوي او آمدند آنها را در رودخانه‌ غسل مي‌داد و از نزديك شدن ظهور ملكوت آسمانها بيم مي‌داد. حضرت يحيي، عيساي مسيح را در رودخانه‌ي اردن غسل تعميد داد و براي او دعاي بركت نمود. و اين امر در حالي رخ داد كه عيسي سي سال عمر داشت يهوديان از او پرسيدند: آيا او عيسي مسيح است؟ گفت: نه. گفتند: آيا او پيغمبر است؟ گفت: نه. گفتند: اگر او مسيح و پيغمبر نيست چرا او را تعميد دادي؟ گفت: من صداي بلندي هستم كه از صحرا برآمده‌ام راه (حركت به سوي) پروردگار را آماده و هموار كنيد و آن را بصورت مستقيم در پيش بگيريد[8].

چرا يحيي(علیه السلام) كشته شد؟

تاريخ نويسان در بيان سبب كشته شدن يحيي پسر زكريا، اسباب فراوان ذكر كرده‌اند. مشهورترين اين اسباب سببي است كه ابن كثير روايت كرده و شيخ نجار در كتابش قصص الأنبياء آن را چنين آورده است:

«حاكم فلسطين (هيردوس) مردي شرير و فاسق بود برادرزاده‌اي به نام «هيروديا» داشت كه سرآمد جمال و زيبارويي بود. هيرودس قصد نمود با او ازدواج كند دختر و مادرش نيز با اين ازدواج موافق و متمايل بودند چون يحيي اطلاع پيدا كرد با قصد آنان به مخالفت برخاست، چون اين نوع ازدواج در شريعت اهل كتاب حرام بود چنانكه در شريعت اسلام نيز حرام است.

مادر دختر عليه يحيي كينه به دل گرفت و حيله‌اي براه انداخت كه او را به كشتن دهد. هيرودياي دخترش را به شدت آرايش و زينت داد و لباسهاي فاخرانه به تن او كرد بعد او را به قصر هيرودس آورد. دختر شروع به رقص كرد و احساس و مشاعر او را از او ربود. گفت: هر چه مي‌خواهي از من طلب كن! دختر (چنانكه مادرش به او ياد داده بود) گفت: سرِ يحيي پسر زكريا را روي اين طبق مي‌خواهم خواسته‌ي او را لبيك گفت و دستور داد سر او را بياورند. يحيي را در حالي كه مشغول خواندن نماز بود،‌ كشتند و سر او را چون سر گوسفند از تن جدا كردند سپس سر خون‌آلود او را روي طبق نهاده و نزد او آوردند[9].

اين داستان نشان مي‌دهد كه حكام و سران بني اسرائيل تا چه حد ستمگر و خون‌آشام بوده‌اند. تا آنجا كه به خود جرأت مي‌دادند پيغمبران خدا را به قتل برسانند و در راستاي نيل به شهوات افسارگسيخته‌ي خويش خون بي‌گناهان را بر زمين بريزند و خون و حرمت مردم را به بازي بگيرند و شريعت آسماني را از قداست بيندازند. اين امر اصلاً‌ جاي تعجب نيست، چون بني اسرائيل بود كه سنت كشتن انبياء را به ميان انسانها آوردند و اين عمل جنايتكارانه به شعار و رمز طغيان آنها مبدل گشت،‌ آنها زكريا و يحيي را به قتل رساندند و عليه عيسي توطئه‌چيني كردند و كسان بسيار ديگر از انبياء كه به ناحق خونشان بر زمين ريخته شد و قرباني توطئه‌ها يهوديان شدند. قرآن كريم از جرم و جنايت يهوديان اين چنين خبر مي‌دهد.

(وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ )[10] (مائده: 64).

(أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ )[11] (بقره: 87).

(قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ )[12] (بقره: 91).

(وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ )[13] (آل عمران: 12).

در حادثه‌ي كشتن نا به حق يحيي تعداد كثيري از علماء اين عمل شنيع حاكم را بر او خرده گرفتند از جمله زكريا پدر يحيي. بعضي از مؤرخين مي‌گويند: زكريا نيز بعد از كشته شدن پسرش يحيي بوسيله‌ي ارّه دو نيمه گرديد و كشته شد.

سعيد پسر مسيب روايت مي‌كند چون بختنصر وارد شام شد خون يحيي در غليان و خروش بود. پرسيد: چرا چنين است خبر چگونگي كشته شدن وي را به او دادند، دستور داد هفتاد هزار نفر در مقابل خون وي كشتند تا اينكه سرانجام از غليان باز ايستاد. و سرنوشت يحيي با اين وضعيت رقت بار در اينجا  به پايان رسيد.

حافظ ابن عساكر از زيد پسر واقد روايت مي‌كند: «هنگامي كه مي‌خواستند مسجد دمشق را بسازند، سر حضرت يحيي را مشاهده كردم كه از ميان يكي از اركان قبله‌اي كه در طرف محراب است، بيرون آمد موها و پوستش به حال خود بدون تغييري باقي مانده بود، و در روايتي آمده است: گويا همين ساعت فوت كرده است».

گويم: اين سخن غريب و عجيب نيست چون در حديث شريف آمده است كه رسول خدا فرموده: «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَى الأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجْسَادَ الأَنْبِيَاءِ» (روايت از ابوداود). «خداوند خوردن و متلاشي كردن جسد پيغمبران را بر اين زمين حرام كرده است». شاگردان يحيي پس از كشته شدن وي، جسدش را برداشتند و دفن كردند. بعد به نزد عيسي آمدند و خبر كشته شدن يحيي را به او دادند آنگاه او بسيار محزون و اندوهناك گرديد. بعد دعوت خود را آشكار نمود و موعظه‌كنان به ميان مردم رفت. كسان بسياري از وي تبعيت نمودند تا اينكه يهوديان جهت كشتن وي، در پي توطئه‌چيني و نقشه‌كشي برآمدند. ولي خداوند او را به سوي آسمان بالا برد و او را از شر و كيد آنها نجات داد. چنانكه قبلاً توضيح داده شد.

IslamQT.Com 

 اسلام-قرآن و تفسیر

============

مرجع: کتاب پیغمبری و  پیغمبران در قرآن کریم، تألیف شیخ محمد علی صابونی، مترجم: محمد ملازاده.

 

 


 



[1]) اي يحيي! كتاب را با قوت برگير ما در كودكي بدو بينش داديم و از فضل خود بدو مهر و محبت فراوان داديم و بركت و پاكي نصيبش كرديم و او پرهيزگار و متقي بود.

[2]) و از فضل خود بدو مهر و محبت فراوان داديم و بركت و پاكي نصيبش كرديم و او پرهيزكار و متقي بود. و در حقّ پدر و مادرش نيكوكار بود و گردنكش [و] نافرمان نبود.

[3]) و ما در كودكي بدو بينش داديم.

[4]) و پيشوا و بركنار از هوسهاي سركش و پيغمبري از صالحان خواهد بود.

[5]) اي يحيي! كتاب را به قوت بگير.

[6]) البداية والنهاية جلد 2 ص 52.

[7]) رواه الإمام احمد.

[8]) كتاب العقيدة الإسلامية ص 216.

[9]) قصص الأنبياء ص 369.

[10]) آنان به خاطر ايجاد فساد در زمين مي‌كوشيدند و خداوند مفسدان و تبه‌كاران را دوست نمي‌دارد.

[11]) آيا هر زمان پيغمبري برخلاف ميل و آرزوي نفس شما چيزي را آورد گردن افراختيد (و به اين هم بسنده نكرديد) بلكه عده‌اي را تكذيب نموديد و دروغگو خوانديد و جمعي را كشتيد.

[12]) بگو: اگر مؤمنيد پس چرا پيامبران خدا را بيش از اين مي كشتيد.

[13]) و پيامبران را به ناحق مي‌كشته‌اند.