تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

IslamQT.Com 

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

تفسير موضوعي سورۀ ناس

تفسير موضوعي سورۀ ناس

بسم الله الرحمن الرحيم

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (1) مَلِكِ النَّاسِ (2) إِلَهِ النَّاسِ (3) مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (4) الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (5) مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ (6).

 

اولا: مقدمۀ سوره

الف- اسمهاي سوره

1- اسمهاي توفيقي

*اين سوره به اسم سورۀ «الناس» در مصحفها و کتب تفسیر ثبت شده است، وجه تسمیه نیز بدان خاطر است که درافتتاحیه این سوره " قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ" کلمۀ «الناس» آمده، و همچنین خود این کلمه پنج بار تکرار شده است.

*این سوره به سورۀ " قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ" نیز شناخته شده است، و امام بخاری نیز در کتاب صحیحش این عنوان را برای اين سوره انتخاب کرده است.

* سورۀ «معوذتین» همراه با سورۀ فلق یک دیگر از اسمهای این سوره است، که ابن عطیه در تفسیرش، و امام ترمذی در کتاب جامعش آن را به این نام آورده اند.

2- اسمهای اجتهادی سوره

سوره «مشقشقتین» و «مقشقشتین»همراه با سورۀ فلق، از اسمهای اجتهادی این سوره می باشند.

ب- فضائل سوره

* حضرت عائشه (رضی الله عنها) می فرمایند ، هر شب پیامبر صلی الله علیه وسلّم هنگامی که به رختخوابشان تشریف می برد، دو کف دست خود را جمع می کرد و سه بار( قُلْ هُوَ الله أَحَد) و (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق ) و ( قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس) را خوانده، در دستش دم می کرد، و سپس تا جایی که می توانست از بدن خود را با دستانش مسح میفرمود. و این کار را ابتدا از سر وصورت و قسمت جلوی بدنش آغاز می کرد و سه بار این عمل را تکرار می فرمود.

* حضرت عایشه رضي الله عنها از پیامبر صلی الله علیه وسلّم روایت کرده اند که وقتی دردی در بدن خود احساس می کرد، معوذات را می خواند و بر خود دم (دمیدن به گونه ی که مقدار کمی از آب دهان همراه آن باشد) می فرمودند و هنگامی که درد او بالا می گرفت من آن سوره ها را بر ایشان می خواندم و برای برکت با دستانشان بر بدنشان مسح می کردم.

*پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: آیا نمی دانی آیاتی امشب نازل شده اند که نظیر آنها را هرگز کسی ندیده است؟ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس.

ج – مرحلۀ نزول سوره

این سوره مکی است به اعتقاد کسانی که سورۀ فلق را مکی می دانند، و مدنی است به اعتقاد کسانی که سورۀ فلق را مدنی می نامند؛ و صحیح آن است که این دو پشت سرهم نازل شده اند، اختلاف در هر یک از آنها سبب اختلاف در دیگری می شود.

آنهایی که نزول این سوره را در مکه می دانند، آن را بیست و یکمین سوره نازل شده در مکه می دانند، که بعد از فلق و قبل از سورۀ اخلاص نازل گشته است.

د – اسباب نزول سوره

عايشه رضي الله عنها مي گويد: نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - را سحر كردند طوريكه كاري را كه انجام نداده بود، خيال مي كرد انجام داده است. تا اينكه روزي بسيار دعا كرد و سپس، فرمود: «آيا مي داني كه خداوند، راه علاج مرا به من نشان داد؟ دو مرد، نزد من آمدند. يكي از آنان بر بالينم وديگري، كنار پاهايم نشست. پس، يكي از آنها به ديگري گفت: درد اين مرد چيست؟ دومي گفت: سحر شده است. پرسيد: چه كسي او را سحر كرده است؟ گفت: لبيد بن اعصم. پرسيد: بوسيلة چه چيزي سحر شده است؟ گفت: بوسيله شانه، پس ماندة الياف كتان و پوست شكوفة خرماي نر. پرسيد: كجا هستند؟ گفت: در چاه ذروان».

راوي مي گويد: آنگاه، نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - بسوي آن (چاه) بيرون رفت. سپس برگشت و به عايشه گفت: «نخل هاي آنجا مانند سرهاي شيطان بود». عايشه پرسيد: آنها را از چاه بيرون آوردي؟ گفت: «خير». مرا كه خداوند، شفا داد ولي بيم آن دارم كه باعث ضرر و زيان مردم شود». سپس آن چاه را با خاك، پر كردند.

بیهقی در «دلائل النبوة» از طریق کلبی از ابوصالح از ابن عباس رضی الله عنه روایت کرده است: چون رسول خدا صلی الله علیه وسلم شب را به صبح رساند عمار بن یاسر را با چند نفر به آنجا فرستاد. آن‌ها بر سر چاه رفتند ناگاه آب چاه را مثل آب حناء یافتند آب چاه را تخلیه کردند و سنگ را برداشتند و کریه را بیرون آورده سوزاندند در بین آن یک کمان بود که یازده گره داشت. پس این دو سوره نازل شد و پیامبر خدا شروع کرد به قراءت این دو سوره هرگاه آیتی را می‌خواند یک گره را باز می‌کرد([1]).

هـ - عدد آیات سورۀ ناس

در شمارش مکی و شامی هفت آیات است، و در شمارش دیگران شش آیات. اختلاف آن در آیۀ {الوسواس}، که در شمارش مکی و شامی آن را یک آیه محسوب نمودند، ولی دیگران آن را یک آیه جداگانه به حساب نیاوردند.

محور سورۀ ناس

 تمسک جستن به اله حق از شر خلق باطن، و اسم سوره نیز دلالت بر آن می دهد، برای اینکه انسان طبعش بر شر است، و بیشتر شرش با مکر و نیرنگ است.

ز – مناسبات در سورۀ ناس

1- مناسبت بین سورۀ ناس و محورش

این سوره از سه صفات از صفات رب العالمین سخن می گوید: ربوبیت و ملک (فرمانروایی) و الوهیت، پس او رب هر چیز و فرمانروای و اله آن می باشد، همۀ اشیاء مخلوقی برای او هستند و مملوک و عبید او به حساب می آیند، پس به پناه گیرنده امر شده تا به کسی که دارای این صفات است از شر شیطان وسوسه گر پناه جوید؛ و هیچ بشری نیست مگر اینکه شیطانی در کنار او وجود دارد که فواحش را برای او تزیین می کند، و برای فساد و تباهی کوتاهی نمی کند، مگر معصومی که خداوند به او عصمت داده است.

2- مناسبت در افتتاحیه سورۀ ناس

سورۀ ناس دومین معوذتین، و در ترتیب آخرین سورۀ مصحف شریف است، که در آن پناه خواستن به پروردگار مردم از شر دشمنان متجلی می شود؛ ابلیس و شیاطین انس و جن به انواع وسوسه و گمراهی مردم را می فریبند.

3- مناسبت بین افتتاحیۀ سوره ناس و خاتمه اش

علی رغم اینکه انسان با عقل و فکر قدرت تمیز، و سنجش امور را دارد، ولی باز هم ضعف، هواء، هوس، شیاطین انس و جن بر او غلبه می کنند؛ پس لابد بایستی برای نجات از این شر و شرور به پروردگارش پناه ببرد، و بر ایمان و صلۀ خویش بر پروردگارش اتکاء کند؛ و الله رب العزه از فضلش و رحمتش راه استعاذه را به ما آموخته است.

4- مناسبت بین افتتاحیه سوره ناس و خاتمۀ ما قبلش

الله تعالی در سورۀ (فلق) دستور به استعاذه از شر مخلوقات، و تاریکی شب، و سحر و حاسدان داده، سپس در سورۀ ناس دستور به استعاذه از شر شیاطین انس و جن نموده است، به همین جهت این سوره و سورۀ قبلش را معوذتین نامیدند، و جایز است به سورۀ اخلاص نیز این نام اطلاق گردد، و هر سه را معوذات بنامیم.

4- مناسبت بین مقاطع سورۀ ناس و محورش

این سوره نبی اکرم (صلی الله علیه وسلم) را ارشاد می نماید تا به پروردگارش پناه ببرد از شر وسوسه گری که سعی در افساد عمل پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و افساد در ارشاد مردم می نماید، و در نفسهای مردم روی گردانی از دعوت نبی (صلی الله علیه و سلم) را القاء می نماید. و در این امر اشاره ی است به اینکه الله تعالی پناه دهنده او از آن وسوسه گر خواهد بود، پس او را از وسوسۀ وسوسه گر معصوم ساخت، و دعوتش را در بین مردم عمومیت بخشید؛ و مسلمانان نیز بدین صورت از شر وسوسه گر خود را به پروردگارشان می سپارنند، و این تعوذ ایشان بر حسب مراتبشان در قرب و نزدیکی به رب العزه است.

6- مناسبت بین مقاطع سورۀ ناس بعضی ها با بعضی دیگر

در این سوره لفظ "الناس" چندین بار تکرار شده، حتی سوره به این اسم مشهور گشته است، خداوند که رب همۀ مخلوقات است، به خاطر تشریف مردم بین مخلوقاتش، خود را "رب الناس" بیان می دارد، تا با این خصوصیت تشریف و تعظیم آنها را ذکر کند؛ و چون استعاذه نیز برای جلالت ایشان است، پس ایشان را به این امر آگاه نمود که اوست مردم را پناه می دهد، پس بسویش پناه جویید.

7- مناسبت بین افتتاحیۀ سورۀ ناس و افتتاحیه سورۀ قبلش (فلق)

امام رازی (رحمه الله) لطیفه ی در این دو مناسبت ذکر نموده است، و می گوید: مستعاذ به در سورۀ اول (فلق) دارای یک صفت است، و آن هم (رب الفلق) است، و مستعاذ منه سه نوع از آفتها هستند، و آن هم غاسق و نفاثات و حاسد.

اما در این سوره، مستعاذ به دارای صفات سه گانه، رب و ملک و اله می باشد، و مستعاذ منه یک آفت است، و آن هم وسوسه می باشد.

و فرق بین دو تا موضع آن است که ثناء  و سپاس می بایستی به قدر مطلوب مقدر شود، پس مطلوب در سورۀ اول سلامت نفس و بدن است، و مطلوب در سورۀ دوم سلامت دین است، و این هشداری است بر اینکه مضرت دین اگر چه کم باشد باز نیز بزرکتر از مضرتهای دنیوی است و اگر چه بزرگ باشد.

8- مناسبت بین سورۀ ناس و آخرین سوره بودن

الله تعالی کتاب عزیزش را با این سورۀ شریفه ختم کرده، و با سورۀ فاتحه شروع فرموده، تا بین حُسن شروع و حُسن خاتمه جمع نموده باشد، و این نهایت زیبایی و جمال است، تا اینکه بنده از بدایت امر تا نهایتش به الله استعانت جوید، و به او پناه ببرد.

ابن جزی می گوید: اگر سؤال شود چرا قرآن با معوذتین ختم شده، و حکمت آن چیست؟

جواب از سه وجه است:

اول: شیخ ما استاذ ابو جعفر گفت: وقتی قرآن از بزرگترین نعمت بر بندگانش است، و نعمت احتمال حسد در آن وجود دارد، پس با استعاذه بالله خاتمه یافته، تا شر حسد خاموش گردد.

دوم: با معوذتین خاتمه یافته، برای اینکه رسول الله (صلی الله علیه وسلم) در بارۀ آن دو فرمودند: آیاتی بر من نازل شده، که هرگز کسی مثل آن ندیده است، و در مورد فاتحة الکتاب می فرماید: (مثل آن در تورات و نه در انجیل و نه در فرقان نازل نشده است)؛ پس افتتاح قرآن با سوره ی بوده که مثل آن نازل نشده، خاتمه اش نیز با سوره هایی بوده که مثل آن دیده نشده است؛ تا بین حُسن افتتاح و اختتام جمع کرده شود، آیا نمی بینی که نامه ها و قصیده ها و دیگر سخنها، در شروع و ختام آن به زیبای اش نگاه کرده می شود.

سوم: به قاری قرآن امر شده تا قرائتش را با پناه جویی به الله از دست شیطان رانده شده شروع کند، و با معوذتین خاتمه یافته تا استعاذه به الله از اول قراءت تا آخرین چیزی که از قرآن می خواند حاصل شود، بدینوسیله استعاذه بر دو طرف ابتداء و انتهاء حاصل شده است،  و قاری قرآن از اول امرش تا نهایت آن با حفظ الله که به آن پناه جسته محفوظ گشته است.

ثانیا: تفسیر اجمالی سوره

صاحب تفسیر فی ظلال در تفسیر اجمالی این سوره می گوید: در اين سوره به پروردگار مردمان پناه برده مي شود، آن کسي که مالک و حاکم مردمان است . چيزي که از او پناه گرفته مي شود شرّ وسوسه گري است که واپس مي رود و واپس مي کشد. وسوسه گري است که در سينه هاي مردمان به وسوسه مي پردازد، در سينه هاي مردماني از جنّيها و انسانها.

پناه بردن به پروردگار مالک و حاکم و معبود، صفاتي از يزدان سبحان را در خود گرد مي آورد و پيش چشم مي دارد که شرّ را به طور عامّ و شرّ وسوسه گري را که واپس مي رود به طور خاصّ ، دفع و دور مي گرداند. « ربّ »: به معني پرورش دهنده و راهنما و سرپرست و پاسدار است . « ملک »: به معني مالک حاکم متصرّف است . « إله »: به معني والاي چيره - غالب است . . . در اين صفات ، حمايت و حفاظت از شرّي است که به سينه ها مي خزد . . . سينه ها هم نمي دانند چگونه به دفع آن بکوشند، چون شرّ نهان و پنهان است .

خداوند پروردگار هر چيزي ، و مالک و حاکم هر چيزي ، و معبود هر چيزي است . و ليکن ذکر کردن مردمان به طور خاصّ در اينجا ايشان را بر آن مي دارد احساس قربت و نزديکي کنند در جايگاهي که جايگاه پناه بردن و حمايت طلبيدن است .

خداوند در پرتو مهر و محبّت خود پيغمبرش صلّي الله عليه وآله وسلّم را و امّت او را رهنمود و رهنمون مي سازد که بدو پناه ببرند و در جوار او خويشتن را در امن و امان دارند . معاني اين صفا ت را به نظر آورند و با آنها از شرّي خود را حفظ کنند که پنهان و نهان مي خزد، و آنان نمي توانند به دفع آن بکوشند و آن را از خود به دور دارند مگر با کمک و ياري پروردگار مالک و حاکم و معبود. اين شرّ ايشان را فرامي گيرد از راهـي و به گونه اي که به خود نمي آيند و متوجّه نمي گردند، و حساب و کتاب آن را نمي کنند و پيش چشم نمي دارند. وسوسه : صداي پنهان و نهان است . خنُوس که مصدر « خَنّاس « است به معني پنهان شدن و برگشتن است . « خنّاس « کسي است که سرشت او چنان است که بسيار پنهان مي شود و بسيار برمي گردد و بازمي گردد.

نصّ قرآني نخستين صفتي که بيان مي دارد عبارت است از:

(الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ) (4)

وسوسه گري که واپس مي رود ( اگر براي چيره شدن بر او، از خدا کمک بخواهي و خويشتن را در پناهش داري ) .

و عمل و کار او را مشخّص مي کند و پيش چشم مي دارد:

(الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ) (5)

وسوسه گري است که در سينه هاي مردمان به وسوسه مي پردازد ( و ايشان را به سوي زشتي و گناه و ترک خوبيها و واجبات مي خواند) .

آن گاه ماهيّت او را معيّن و مشخّص مي نمايد:

( مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ) (6)

از جنّيها و انسانها.

اين ترتيب در حسّ و شعور بيداري و هوشياري برمي انگيزد و انسان را آگاه و هوشيار مي گرداند تا حقيقت وسوسه گري شناخته شود که واپس مي رود. اين بيدارباش و هوشيارباش بعد از صفتي مي آيد که از او در آغاز سخن ، ذکر گرديده است . همچنين اين ترتيب بدان منظور است راه و شيوه اي ساخته و روشن گردد که شرّ او بدان تحقّق مي پذيرد و پياده مي گردد تا براي دفع آن يا پائيدن آن آمادگي پيدا شود.

پس انسان وقتي که پس از اين تشويق و ترغيب و هوشيارباش و بيدارباش مي داند که وسوسه گري که واپس مي رود در سينه هاي مردمان نهاني و پنهاني به وسوسه مي پردازد، و او جنّ است و نهان است ، و يا او از جنس مردمان است ، مردماني که بسان دسيسه بازي جنّيان در سينه هاي آدميان به دسيسه بازي مي پردازند، و بسان وسوسۀ شياطين به وسوسه کردن دست مي يازند . . . وقتي که نفس انسان متوجّه اين گرديد، خودش را آماده براي دفاع مي سازد، در حالي که از کمينگاه و محلّ ورود و راه و روش وسوسه گران اطّلاع پيدا کرده است!

نمي دانيم وسوسه کردن جنّيان چگونه انجام مي گيرد و به اتمام مي رسد. و ليکن آثار وسوسه جنّيان را در واقعيّت نفسها و در واقعيّت زندگي مي يابيم ، و مي دانيم پيکار ميان آدم و ابليس از قديم بوده است ، و اهريمن آن جنگ را از ديرباز اعلان کرده است ، جنگي که از نهاد شرّ موجود در وجودش برخاسته است ، و از تکبّر و حسادت و کينه توزي او در حقّ انسان بردميده است و برجوشيده است ! براي اين پيکار از خدا کسب اجازه کرده است و فرمان آن را خواسته است . يزدان سبحان هم براي حکمتي که خودش مصلحت مي داند به اهريمن همچون اجازه اي را داده است . امّا در اين پيکار، يزدان انسان را بدون اسلحه رها نکرده است . بلکه سپري از ايمان براي او ترتيب داده است ، و از ياد و ذکر خدا. توشه اي برايش مهيّا نموده است ، و از پناه بردن و خود را به جوار قادر متعال انداختن اسلحه اي برايش ساخته است . . . هر گاه انسان از سپر و توشه و اسلح? خود غافل گردد در اين صورت او است که سرزنش مي گردد و لومه مي شود.

از ابن عبّاس - رضي الله عنهما - روايت شده است که گفته است : پيغمبر خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرموده است :

(الشيطان جاثم على قلب ابن آدم فإذا ذكر الله تعالى خنس , وإذا غفل وسوس).

اهريمن بالاي دل آدميزاد چمباتمه زده است . هر گاه آدميزاد به ذکر خداوند بزرگوار بپردازد اهريمن واپس مي رود و به ترک او مي گويد. و هر گاه آدميزاد از خدا غافل گردد به وسوسه مي پردازد» .

ما انسانها از وسوسه هاي آدميزادگان چيزهاي زيادي سراغ داريم . چيزهائي را سراغ داريم که از وسوسۀ شياطين شديدتر و بدتر است !

رفيق بدي که به دسيسۀ شرّ مي پردازد و آن را به دل رفيق خود و به عقل رفيق خود مي اندازد، از راهي که و به گونه اي که حساب آن را نمي کند، و از راهي که و به گونه اي که آن را نمي پايد و مواظب آن نمي گردد، چون او را رفيق امين مي داند! و سخن چيني که سخن را مي آرايد، و آن را مي برد و مي آورد، تا چنين جلوه گر مي آيد که سخن او حقّ آشکاري است و هيچ گونه شکّ و ترديدي در آن نمي ماند . . . فروشندۀ شهواتي که از راه هاي غريزه وارد مي شود و به گول زدن مي پردازد، و چيزي او را نمي راند و به دفع آن نمي کوشد مگر بيداري دل و مدد خدا . . . ده ها وسوسه گري که واپس مي روند و دامها را مي گسترند و آنها را مي پوشانند و پنهان مي گردانند، و با آنها از راه هاي نهان دلها به دلها داخل مي شوند، راه هاي نهاني که مي شناسند و سراغ دارند، يا آنها را جستجو مي نمايند و پيدا مي کنند . . . همچون آدميزادگاني از جنّيها شرورتر و بدترند و نهاني تر از آنان به دلها راه پيدا مي کنند!

انسان از دفع وسوسۀ نهان ناتوان است . بدين خاطر خداوند انسان را به توشه و سپر و اسلحه اش در اين پيکار هراس انگيز رهنمود و رهنمون مي فرمايد!

نگرش ديگري در ميان است ، نگرشي که داراي محتوا و معناي والائي در موصوف کردن وسوسه گر با صفت « خنّاس « يعني واپس رونده است . . . اين صفت از يک سو بر نهان شدن و پنهان گرديدن وسوسه گر دلالت دارد. وسوسه گر نهان مي شود و پنهان مي گردد تا فرصت دست مي دهد. آن وقت آهسته آهسته حرکت مي کند و به وسوسه کردن مي پردازد. ولي از ديگر سو پيام ضعف خود را به کسي مي دهد که بيدار مي شود و به نيرنگ او پی مي برد، و راه هاي نفوذي سينۀ خود را مي بندد. وسوسه گر - چه از جنّيها باشد و چه از انسانها - وقتي که با او مبارزه و مقابله شود واپس مي کشد، و از آنجا که آمده است برمي گردد، و سر به گريبان مي نهد و مخفي مي گردد و پنهان و نهان مي شود. يا بدانگونه درمي آيد که پيغمبر بزرگوار صلّي الله عليه وآله وسلّم در مثال دقيق خود آن را به تصوير کشيده است :

(فإذا ذكر الله تعالى خنس , وإذا غفل وسوس ).

« هر گاه آدميزاد به ذکر خداوند بزرگوار بپردازد اهريمن واپس مي رود و ترک او مي گويد، و هر گاه آدميزاد از خدا غافل گردد به وسوسه مي پردازد» .

اين نگرش ، دل را در روياروئي و مبارزه با وسوسه گر تقويت مي کند و قوّت مي بخشد. چه او وسوسه گر است و در برابر توشه و ساز و برگ پيکار مؤمن ، بس ضعيف است .

امّا از ناحيۀ ديگري پيکار طولاني است و هرگز به نهايت نمي رسد. زيرا وسوسه گر پيوسته چمباتمه زننده و واپس رونده است و در کمين غفلت مي نشيند. يک بار بيدار و هوشيار ماندن و بودن انسان را از پندار و هوشيار ماندنها و بودنها بي نياز نمي گرداند . . .  جنگ تا روز قيامت گاهي به نفع اين و گاهي به نفع آن بر دوام است . همان گونه که قرآن مجيد در موارد مختلفي آن را به تصوير کشيده است . از جمله اين تصوير شگفت و شگرف در سورۀ اسراء است :

(وإذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم ، فسجدوا إلا إبليس ، قال : أأسجد لمن خلقت طينا ؟ قال : أرأيتك هذا الذي كرمت علي لئن أخرتني إلى يوم القيامة لأحتنكن ذريته إلا قليلا . قال : اذهب فمن تبعك منهم فإن جهنم جزاؤكم جزاء موفورا . واستفزز من استطعت منهم بصوتك ، وأجلب عليهم بخيلك ورجلك وشاركهم في الأموال والأولاد ، وعدهم ، وما يعدهم الشيطان إلا غرورا . إن عبادي ليس لك عليهم سلطان وكفى بربك وكيلا).

اين جهان بيني در بارۀ پيکار و انگيزه هاي شرّ در آن - چه مستقيماً از طرف اهريمن ، و چه از طرف کارگزاران آدميزاد او - بيانگر اين واقعيّت است که انسان در اين پيکار هميشه شکست نمي خورد و مغلوب نمي گردد. زيرا پروردگار و مالک و معبود او بر همۀ آفريدگان خود غالب و چيره است . هر چند به اهريمن اجازۀ جنگ عطاء فرموده است ، امّا زمام اختيار او را در دست دارد، و او را جز بر کساني مسلّط نمي گرداند که از پروردگار و مالک و معبودشان غافل مي گردند. ولي کساني که به ياد خدا هستند و به ذکر او مي پردازند آنان از شرّ و بلا و انگيزه هاي نهان آن رها و ايمن هستند. در اين صورت بايد دانست خير و خوبي به نيروئي نسبت داده مي شود که جز آن نيرو، نيروئي نيست . و به حقّ و حقيقتي نسبت داده مي شود که حقّ و حقيقتي جز آن حقّ و حقيقت وجود ندارد. به پروردگار و مالک و معبودي نسبت داده مي شود. شرّ به وسوسه گر واپس رونده نسبت داده مي شود. وسوسه گر واپس رونده اي که از روياروئي ناتوان است ، و هنگام روياروئي واپس مي کشد، و در برابر پناه بردن به خدا شکست مي خورد...

اين کامل ترين جهان بيني موجود در بارۀ حقيقت خير و خوبي و شرّ و بدي است . همچنين اين برترين جهان بيني است ، آن جهان بيني که دل را از شکست مصون و محفوظ مي دارد، و آن را از نيرو و يقين و آرامش و اعتماد و اطمينان لبريز و سرشار مي گرداند ... حمد و سپاس در آغاز و انجام خدا را سزا است . . . تکيه بر او است ، و توفيق در دست او است . . . از او مدد و ياري خواسته مي شود و بس ، و يار و ياور او است و بس . . .

درسها و عبرتهايي از سورۀ ناس

* وجوب استعاذه به الله تعالی از شر شیاطین انس و جن. هیچ انسانی وجود ندارد مگر اینکه شیطانی برای اوست که وی را وسوسه می کند، همان گونه که در صحاح آمده است، از ابن مسعود (رضی الله عنه) از رسول الله (صلی الله علیه وسلم) روایت شده، که وی فرمود: ( هیچ یک از شما وجود ندارد مگر اینکه همنشینی از فرشتگان و جن برای او وجود دارد، گفتند: و تو ای رسول خدا، گفت: و من نیز (همین طور) مگر اینکه خداوند مرا بر آن یاری داد، پس اسلام آورده، و مرا جز به خیر امر نمی کند.

و از صفيه رضي الله عنها ؛همسر گرامي نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - ؛ روايت شده كه: در دهۀ آخر رمضان كه رسول الله - صلى الله عليه وسلم - در مسجد، معتكف بود، نزد وي رفتم و ساعتي با او گفتگو كردم. سپس، برخاستم تا به خانه بروم. رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - نيز برخاست و مرا همراهي كرد تا اينكه به درب مسجد، جايي كه باب ام سلمه بود، رسيديم. دو مرد انصاري از آنجا گذشتند و به آنحضرت - صلى الله عليه وسلم - سلام دادند. رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - به آنها گفت: «صبر كنيد. او صفيه دختر حُيّ؛ همسر من؛ مي باشد». اين سخن، بر آنها دشوار آمد. لذا گفتند: سبحان الله، اي رسول خدا! (اين چه حرفي است)؟ رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «شيطان همانند خون، در رگهاي بدن انسان، جريان دارد. بنابراين، ترسيدم كه مبادا شيطان در دلهاي شما گمان بد بوجود آورد».

* در این سوره تقریر و بیانی برای ربوبیت الله و مالکیتش و الوهیتش برای مردم است،  و در این اعلامی است که هر کس اینگونه باشد پس تنها او پاک و منزه است که خلائق به سوی او توجه می کنند و از شر جنیان و مردمان به او پناه می آورند. و تنها او مالک است که از شر وسوسه گران پناه دهد.

* الله تعالی در این سوره کیفیت استعاذه (پناه جستن به او) از شیاطین جن و انس را به ما یاد داده است، و لفظ استعاذه بدین صورت است(أعوذ بالله من الشیطان الرجیم)، همانگونه که در سنت صحیح بیان شده است؛ سليمان بن صُرَد - رضي الله عنه - مي گويد: با نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - نشسته بودم. دو نفر به يكديگر، دشنام مي دادند. چهرۀ يكي از آنها، قرمز شده و رگهاي گردنش، بيرون آمده بود. نبي اكرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود: من كلمه اي مي دانم كه اگر او آنرا به زبان آورد، خشم اش فرو مي نشيند. اگر اعوذ بالله من الشيطان الرجیم بگويد، خشم اش فرو مي نشيند». به او گفتند: رسول اكرم - صلى الله عليه وسلم - مي فرمايد: «اعوذ بالله من الشيطان الرجیم بگو». گفت: مگر ديوانه ام (كه چنين كلمه اي بگويم)[2].

* سورۀ ناس مشخص نموده که وسوسه گر یا شیطان جن است و یا شیطان انس، و گفته شده: که شیطان جن در سینه های مردم وسوسه می کند، و شیطان انس به شکل آشکارا می آید، همانگونه که دوست ناباب رفیقش را به گمراهی می کشاند.

قتاده (رحمه الله) می گوید: بدون شک از جن شیاطینی است و از انسان نیز شیاطینی، پس از دست شیاطین جن و انس به الله پناه ببر.

* ابن کثیر در تفسیرش روایات و اقوال متعددی به شأن معوذتین، و عدم کتابت آن توسط ابن مسعود در مصحفش بیان نموده، سپس می گوید: و این نزد بسیاری از قراء و فقهاء مشهور است که ابن مسعود معوذتین را در مصحفش نمی نوشت، شاید آن دو را از پیامبر نشنیده، و نزدش به تواتر نرسیده است، و شاید از قول خود بر گشته، چون صحابه (رضوان الله علیهم اجمعین) در مصاحف ائمه آن را ثبت کردند، و آن به سائر نواحی فرستادند.

IslamQT.Com 

 اسلام-قرآن و تفسیر

============

 

مرجع: التفسیر الموضوعی لسور القرآن الکریم، إعداد: نخبة من علماء التفسیر وعلوم القرآن،  بإشراف: الدکتور مصطفی مسلم.

 

 

 

 



[1]- بیهقی از کلبی روایت کرده است. کلبی متروک متهم و استادش ابوصالح ضعیف است. پس اسناد جداً ضعیف است، اصل خبر بدون نزول این دو سوره صحیح است با اختلاف در بعضی از کلمات. بخاری 3175 و 6063، مسلم 2189، ابن ماجه 3545، احمد 6 / 63، ابن حبان 6584 از عایشه روایت کرده اند صحیح است.

[2] - امام بخاری در صحیحش، و امام نووی در ریاض الصالحین آن را ذکر نموده است.