تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

IslamQT.Com 

لینک مشاهده :  

عـنوان    :       

تفسیر قرآن از سبک روایتی تا سبک درایتی

تفسیر قرآن از سبک روایتی تا سبک درایتی

علم تفسیر از نظر پایه گذاری در بین علوم قرآنی جزو قدیمی ترین علوم به شمار می رود. و در حقیقت با نزول وحی بر پیامبر صلی الله علیه وسلم همراه بوده است و این کار ضرورتی برخاسته از نیاز مردم به بیان بعضی از نصوص مشکل قرآنی بود و اولین مبین و توضیح دهنده ی قرآن کریم خود شخص رسول الله صلی الله علیه وسلم می باشند.

تفسیر روایتی و درایتی از قرآن

سبک حضرت عبدالله بن عباس رضی الله عنه در رویکرد های لغوی و بلاغی تأثیر به سزایی گذاشته

است:

علم تفسیر از نظر پایه گذاری در بین علوم قرآنی جزو قدیمی ترین علوم به شمار می رود. و در حقیقت با نزول وحی بر پیامبر صلی الله علیه وسلم همراه بوده است و این کار ضرورتی برخاسته از نیاز مردم به بیان بعضی از نصوص مشکل قرآنی بود و اولین مبیّن و توضیح دهنده ی قرآن کریم، خود شخص رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده اند. زیرا الله تعالی می فرمایند: ﴿ بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴾ [النحل: 44] (زيرا آنان را] با دلايل آشكار و نوشته‏ها [فرستاديم] و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى و اميد كه آنان بينديشند (44))

هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم به رفیق اعلی پیوستند، کار توضیح وتفسیر آیات قرآن به روایاتی از ایشان و اجتهادات صحابه که با نزول قرآن زندگی کرده بودند و بر اسباب نزول آن احاطه داشتند، ارجاع می شد که از بین آن بزرگواران عبدالله بن عباس در این عرصه از جایگاه برجسته ای برخوردار بود چون بیشترین تلاش او در همین جهت صرف می شد، که علومی را که از پیامبر صلی الله علیه وسلم و بزرگان صحابه آموخته بود به علاوه ی دانش گسترده ی ایشان در حالات عرب و زبان عربی و همچنین علم او درباره ی اهل کتاب یعنی یهود و نصاری در این امر یاریگر او بودند(همانگونه که قبلاً در بحث آشنایی با مهم ترین ویژگیهای شیوه ی تفسیری او مطالبی خواندیم)  بدین ترتیب مکتب تفسیری  مکه و بزرگانی که از آنجا علم آموختند، به وجود آمد که منتسب به حضرت عبدالله بن عباس رضی الله عنه بود. ابن تیمیه رحمه الله تعالی می گوید: «دانشمند ترین مردم به علم تفسیر اهل مکه هستند زیرا شاگردان ویاران ابن عباس بودند.» کسانی چون: مجاهد، وعطاء بن أبي رباح، وعكرمة مولى ابن عباس، وسعيد بن جبير، وطاووس، و غیر ایشان. همانگونه که در کتاب الاتقان( 2ج/ص323) نیز آمده است. در قرن اول هجری ابن عباس رضی الله عنه اولین فردی بود که در تفسیر قرآن از دایره ی روایات به دایره ی استفاده از زبان عربی در مسایل بیان نشده در روایات پای نهاد.

البته این بدان معنا نیست که  استفاده از عامل زبان قبل از ابن عباس اصلاً وجود نداشته است چون قرآن کریم هم در تعبیر و هم در لفظ عربی است هرچند شریعت و عقاید آن جهانی است ( تنها متعلق به اعراب نیست،) بنابر این اسلام وابسته به منطقه واقلیم مکانی خاصی نیست، مگر از نظر زبان عربی که اسلام وقرآن با آن نازل گشته است، چون پیامبر صلی الله علیه وسلم عرب زبان است، و خداوند هر رسولی را به زبان قوم خود می فرستند، که آیه زیر نیز به همین حقیقت اشاره دارد:

﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ ﴾(و ما هر پیامبری را به زبان قومش فرستادیم، تا دین را برایشان (واضح) بیان کند)[الرعد: 4]

پس مردم از همان ابتدای نزول قرآن از زبان عربی برای فهم عبارات آن استفاده می کرده اند، و تنها تفاوت ابن عباس با سایرین این است که این رویکرد در ایشان قوی است، و انگیزه ی این کار ایشان، احتیاج مردم زمان او به تفسیر بوده است، که در آن تازه مسلمانان رو به افزایش نهاده بودند و از طرفی زبان عربی در آن دوران ضعیف بوده و سطح دانش آنان از سطح قرآن بسیار پایین تر بود. و این موضوع، بدون شک پدیده ی جدیدی بود که به تازگی به مقوله ی تفسیر به مقتضای روایت اضافه گردیده بود، و این رویکرد روایتی ِ نظری که تنها به روایت آثار و احادیث تکیه داشت، به خصوص در قرن دوم و سوم هجری توسط جماعتی از دانشمندان علم تفسیر تبدیل به رویکرد روایتیِ نظری (جدیدی) گشت که به طور همزمان بر روایت و درایت(تفکر واستدلال) تکیه می کرد. [2]

بعد از انتقال علم تفسیر به بزرگان قرن دوم هجری ، مهم ترین فردی که پیشقرن اول این رویکرد در تفسیر به شمار می آمد، يحيى بن سلام التميمي الإفريقي متوفاي سال(200هـ)است. ابن حزم فرموده: او مدت مدیدی را در آفریقا سکونت گزیده و مردم در آنجا کتاب تفسیرقرآن  او را سماع کرده(می شنیدند) ، و می آموختند و هیچیک از دیگر پیشینیان چنین موقعیتی نداشته است. [3].

از ویژگی های مهم سبک او در تفسیر می توان موارد زیر را ذکر کرد:

او روایات مختلف را می آورد و از بین آنها گلچین می کرد، و مبنای این گلچین کردن او معانی لغوی و استخراج اعرابی و نحوی بود، تفسیر او هرچند هنوز هم به صورت خطی است اما  سه جلد قطور را به خود اختصاص داده ، که نسخه ای از آن در کتابخانه ی عبدلیه در دانشگاه زیتونه و نسخه ای در دانشگاه قیروان و تعدادی نیز درکتابخانه های خاص وجود دارد. [4]

سپس این روش یعنی سبک تفسیری اولویت دادن به عامل زبان در کنار روایات بعد از اینکه بعضی تعدیلات بلاغی در آن صورت می گرفت و کم کم دایره ی این تعدیلات وسعت پیدا می کرد رواج یافت، تا جایی که عامل بلاغت بر بعد لغوی این شیوه ی تفسیری غلبه یافت. گرچه هنوز در تفاسیر قرن حاضر نیز که به  نام "معانی القرآن" شهرت دارند، عامل زبانی به کلی رها نشده  و این کتاب ها در حقیقت از اصل خود به عنوان تفاسیر عبارات قرآن کریم  که در درجه اول بر زبان عربی تکیه دارند، دور نشده اند.

یکی از این کتابها: کتاب«معانی القران» تالیف يحيى بن زياد بن عبد الله بن منظور الديلمي مولى بني أسد یا بنی منقر ابوزکریا  مشهورومعروف به فراء است، که امام مکتب کوفیان و دانشمند ترین آنان در علم نحو و فنون ادبی بوده است. که گفته اند:  امام فراء در نحو امیرالمومنین است. ایشان در سال دویست و هفت هجری وفات فرمودند.(رحمه الله تعالی) [5].

کتاب (معاني القرآن) از تالیفات امام فراء رحمه الله یکی از تلاش هایی است که نمایان گر همین رویکرد در تفسیر می باشد، و یکی از قدیمی ترین تفاسیر قرآن است که تا کنون به دست ما رسیده که نماینده ی مذهب کوفیان در نحو است که در آن فرّاء در تمام علوم و فنون و صنایع ادبیات عرب بحث نموده گرچه در آن جانب نحو زبان عرب غلبه دارد، و استدلال او این است که پایه و اساس تفسیر همان تکیه بر زبان است، که زبان نیز در ترکیب خود با قوانین علم نحو منضبط و قانونمند می شود، وی همچنین تمام توانایی های علمی خود را برای دست بردن به توضیح و تبیین معانی قرآن به اوج می رساند  و گرچه کتابش پر از اصطلاحات و قیاسها و استدلالات زبانی و نحوی است، اما از نظر سهولت و آسانی زبانزد شده و این همان چیزی است که  مضامین کتابش را به فهم خواننده نزدیک می کند.  [7]

فراء (رحمه الله)  همانگونه که در کتابش به علم نحو توجه خاصی داشته، به  قرائات و استشهاد برای آنها و انتخاب آنها و توجیه انتخاب خویش نیز  اهتمام ورزیده است، و در بیان معانی و لغات مختلف برای یک واژه و بیان مضمرات بسیار سخن گفته، و در تفسیر خود به مأثورات (روایات و احادیث) نیز پایبند بوده، و هرگز  از روایات بیرون نرفته مگر در جایی که به اعراب (نحو) و استشهاد به شیوه ی رایج در زبان استدلال کرده باشد، یا معانی مختلفی وجود داشته باشد،و  یا  اینکه هنگام بیان اشتقاقات یک کلمه آن را به اصل خود برگردانده باشد.

به کارگیری شیوه های روشن علم بیان، در « معاني القرآن» بسیار است، زیرا امام فرّاء از کنایه سخن به میان آورده، آنجا که تفسیر فرموده ی الله تعالی در این آیه را بیان می کند: ﴿ حَتَّى إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم ﴾(تا چون بدان رسند گوششان و ديدگانشان و پوستشان به آنچه مى‏كرده‏اند بر ضدشان گواهى دهند)[فصلت: 20]  و می گوید در اینجا کلمه ی جلود(پوست ها) کنایه از (فروج) یعنی شرمگاهها است.

ابن قتیبه، مکی بن ابوطالب، امام راغب اصفهانی، و سدّی  و دیگران نیز همین نظر را دارند فرّاء از تشبیه نیز در این آیه سوره ی جمعه  سخن گفته:  ﴿ مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا ﴾( مثل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلف گرديدند] آنگاه آن را به كار نبستند همچون مثل الاغی است كه كتابهايى را برپشت مى‏كشد [و] چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمى‏نمايد)[الجمعة: 5] ، همچنین از صورت بلاغی مجاز نیز در این آیه  بحث به میان آورده است: ﴿ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴾(.... كسانى را كه كفر ورزيدند از عذابى دردناك خبر ده)[التوبة: 3]

استعاره ی تلمیحی را در تفسیر این آیه آورده  ﴿ يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ ﴾( روزى كه كار، زار [و رهايى دشوار] شود و به سجده فرا خوانده شوند و در خود توانايى نيابند)[القلم: 42]  و می فرماید: این جمله ی(يُكْشَفُ عَن سَاقٍ) به طور مجاز استعاره از حالت شدت احتیاج می باشد. که ابن قتیبه نیز در غریب القرآن و المشکل نیز همین نظر را دارد و به قول شاعر برای نظر خود استشهاد می نماید.

في سنة قد كشفت عن ساقها         حمراء تبري اللحم عن عراقها [10] 

و عرب می گوید: «قامت الحرب على ساق»(جنگ به اوج شدت خود رسید) [11]   

 مباحث نحوی قسمت بزرگی از تفسیر فرّاء را تشکیل می دهد تا جایی که می توان گفت تمام آن، علیرغم به کارگیری علم بیان،  تفسیری نحوی است و رویکرد آن اساس قرار دادن نحو و غالب نمودن مکتب(نحوی) کوفیان از روی نص قرآن است[12].

یکی از مثال های نحوی در کتاب فراء این سخن اوست: مجزوم شدن فعل مضارع در جواب فعل امر برای مجازات (کیفر یا پاداش) یا تشبیه به جزا است و شرط بر این اساس که رفع و جزم هر دو در آن(فعل مضارع ) مجاز می باشند، یا وقتی که این فعل بعد از اسم نکره یا معرفه باشد یکی از این دو لازم می آید ، سپس در تفسیر این آیه﴿ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللهِ ﴾[البقرة: 246]   می فرماید: نُقَاتِلْ فعل مضارع مجزوم است که رفع آن مجاز نیست. [13] زیرا اگر آن را با یا به صورت «يُقاتل» بخوانید، صله است برای ملِک یعنی به این معنا خواهد بود: (ابعث لنا الذي يقاتل)، و اگر معتقد به این باشید که بعد از فعل امر می توان اسم نکره ای را آورد که بعد از آن فعلی باشد که آن اسم را ذکر کرده است، و اضمار اسم در آن فعل نیز امکانپذیر باشد، آنگاه در آن فعل هم رفع و هم جزم مجاز خواهند بود[14] . و به این ترتیب می بینیم که از آیه قرآن شروع می کند و قواعد نحو را تقریر و بنیانگذاری می نماید و در این راستا طبیعت کار او که یک نحوی است،رویکرد وی را جهت می دهد به گونه ای که تقریباً در تفسیر آیه به جز احکام و قوانین جزم فعل مضارع در جواب امر و شرایط مناسب برای آن چیز دیگری نمی گوید.

بعد از این تامل کوتاه بر امام فراء وتصنیف او  «معاني القرآن» بر ما معلوم می گردد که این کتاب یکی از کتب پیشرو در تفسیر لغوی در این سبک است ، کتابی که در آن فراء رحمه الله از عصر خود پیشی گرفته است و هر اندازه که بعد نحوی در این نوشته در مقایسه با سایر ابعاد آن غالب تر است، که البته این نیز بدان خاطر است که مولف کتاب برای این مقوله اولویت قایل شده است، و این تخصص همیشگی اوست اما با تمام این اوصاف کتاب او از نکات تفسیری ناب  که حاکی از اوج مهارت مولف در زمینه ی تفسیر زبانی و پیشتاز بودن در این عرصه است، خالی نیست. که این شیوه بدون اغراق  امتداد تلاشهای قبل از خود در این عرصه و قسمت مهمی از راه بنیاد گذاری آن است که اولین نهال آن را حضرت الله بن عباس -رضي الله تعالى عنه با مسیرو سبکی که در تفسیر قرآن کریم  پیمود، کاشت که به دست شاگردان او رشد یافت و شکوفا شد تا این که در قرن دوم هجری با تالیف  کتاب «معاني القرآن» فراء و کتاب  «معاني القرآن» أخفش ، به ثمر نشست.  [15]

«معاني القرآن» فراء بعد از کتاب اخفش، یکی از اولین کتاب ها در مطالعه ی قرآن کریم می باشد زیرا این کتاب و کتاب مجاز القرآن ابوعبیده جزو کتاب هایی هستند که زمان بسیاری از تألیفشان گذشته و نسل های امروزی کمتر آنها را مطالعه نموده اند، که اخفش این کتاب را بعد از پیوستن به امام کسائی در بغداد تالیف نموده است[16]  .

از نظر عناصر علمی کتاب اخفش باید بگوییم که با نظری جستجوگرانه مشخص می شود که امام اخفش موضوعات زیر را در کتابش آورده است:

أ‌-       اصوات و آواهای زبانی:

اخفش هنگامی در باره ی تعدادی از آیات قرآن کریم سخن می گوید، مخارجی را برای حروف تعریف نموده ،تلاش می کند نزدیکی و دوری صفات حروف، بلندی و آرامی، طباق و انفتاح و صداهایی را که شامل این صفات می باشند را بیان نماید که عبارتند از : «ت، ث، د، ذ، ص، ط و لام» [17]

اخفش با استفاده از زبان عرب، در کتاب خود بسیاری از نکات مفید را بیان داشته است که اساس آن ها بر آواها و توابع وارد بر آن و تاثیر آواها بر هم یا جایگاه  لفظی یک واژه یا جایگاه آوایی یک اسلوب نهاده شده است.

ب‌-   کلام عرب

زبان عربی یکی از پایه های مهم کتاب به شمار می رود، زیرا با کلام عرب است که آن را می توان با دیگر زبانها مقایسه کرد، و در دانستن منظور و مقصود از یک گفته بر آن تکیه می شود. و چون قرآن کلامی عربی است بنا براین دانستن و شناخت تمام ابعاد آن از نظر، لغت، صرف، نحو  و بلاغت، بدون رجوع به کلام عرب و آشکار ساختن ویژگی ها و شیوه های این زبان در گرد هم آوردن واژگان و بیان معانی، امکانپذیر نیست . [18] 

ج- لهجه ها و شاخه های زبان عرب

امام اخفش در کتاب «معانی القرآن» بسیاری از لهجه های زبان عرب را برای ما ثبت نموده است، و در بیان انواع قرائات و شرح دیدگاهها در بررسی معانی کتاب الهی،  بر آنها تکیه می نماید، و به ندرت نام قبیله یا منطقه ی را گویش به آن بر می گردد ذکر می کند، با اینکه وقتی با لهجه های عرب مثال می زند  ،بسیار فراوان به آنها استشهاد و استناد می نماید. [19]

و با اطمینان می توان گفت که : بدون تردید اخفش با کتابش (معاني القرآن) متنی را تقدیم گنجینه ی کتب زبان عربی معاصرو محققان در این زبان و قرآن کریم نموده است که جزو اولین متونی به شمار می آید که با به کارگیری شنیده ها، قیاس و قرائاتی که در اختیار داشته،  همزمان ، زبان عربی و قرآن کریم را در درس و بررسی خود دارد.

این کتاب نمونه ای از منطق حاکم بر اساتید و محققان پیشکسوت از نحویان ، صرفیان و زبانشناسانی است  که  عوامل منطق و فلسفه بافی های عقلی (وارداتی) آن را گل آلود نکرده و این بدون شک همان تأثیر روش حضرت ابن عباس -رضي الله تعالى عنهما- در تفسیر قرآن کریم در قرن دوم هجری  و بعد از آن می باشد، که دلایل و شواهد  اثبات این مدعا در«معاني القرآن»  اخفش رحمه الله  بسیارند. به عنوان مثال در تفسیر این   فرموده الله تعالی ﴿ فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ ﴾(در نتيجه، داد و ستدشان سود{ى} نکرد. )[البقرة: 16]  آمده است : این فرموده بر اساس کلام عرب آمده است که می گویند:  «خاب سعيك»، «سعیت خسارتمند باد» که در اصل سعی خسارتمند نمی شود، بلکه خود شخص خسارتمند می شود وضرر می بیند. [20]

که در این آیات ﴿ فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ ﴾،﴿ بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ﴾(مکر شبانه روز: یعنی مکر شما در شب و روز ) [سبأ: 33] ، و ﴿ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ: نیکی آن کسی است که به خدا ایمان آورده باشد: نیکی حقیقی (نیکی) آن کسی است که به خدا ایمان اورده باشد ﴾ [البقرة: 177]جملات بر اساس  شیوه ی کاربرد آنها در زبان عرب آمده اند.

شاعر می گوید:

وكيف تواصل من أصبحت    خلالته كأبي مرحب [23]    

همچنین در شعر آمده:

وبشر المنايا ميت وسط أهله     كهلك الفتى أسلم الحي حاضره [25] 

در اینجا منظور این است: وشر المنايا منيته ميت وسط أهله،(بدترین مرگ ، مرگ انسان در میان خانواده است) مثال هایی مانند این عبارتند از«أكثر شربي الماء»، «وأكثر أكلي الخبز»  که در این دو مثال منظور خوردن با آب یا با نان نیست بلکه منظور گوینده این است که (بیشترن نوشیدنی من آب است) (بیشترین خوراک من نان است) الله تعالی فرموده:{وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيْرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿82﴾(و از [مردم] شهرى كه در آن بوديم و كاروانى كه در ميان آن آمديم جويا شو و ما قطعا راست مى‏گوييم)}

 (از شهری که در آنجا بودیم بپرس)[يوسف: 82] ، که در اینجا نیز منظور از(قریه: شهر) «أهل القرية» یعنی اهل  آن شهر است منظور از کاروان نیز انسانها و کاروانیان است نه کاروان (شتران). همچنین فرموده است: وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ ﴿171﴾ {و مثل [دعوت‏كننده] كافران چون مثل كسى است كه حيوانى را كه جز صدا و ندايى [مبهم چيزى] نمى‏شنود بانگ مى‏زند [آرى] كرند لالند كورند [و] درنمى‏يابند }[البقرة: 171]

در اینجا تقدیر این است: «مثلكم ومثل الذين كفروا كمثل الناعق والمنعوق به» که کلام حذف شده و مابقی آن بر معنای آن دلالت می کند و مراد آیه این می شود : «مثال شما (ای مسلمانان) که کافران را به راه راست دعوت می دهید مانند کسی است که حیوانی را بانگ می زند و آن حیوان جز صدا و بانگ چیزی از دعوتتان نمی فهمد. » از اینگونه موارد در قرآن کریم بسیار وجود دارد..

اخفش فرموده است: بعضی از علما گفته اند : ﴿ وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي ﴾  مراد خداوند این است که  «مثلهم في دعائهم الألهة كمثل الذي ينعق بالغنم»(کافران وقتی بت ها را فریاد می زنند، به کسی می مانند که به قصد فهماندن گوسفندی را صدا بزند و با او سخن گوید، و بانگش زند) زیرا خدایان آنان(بت ها) نه می شنوند و نه چیزی می فهمند همانگونه که گوسفندان نیز قدرت فهم و شنیدن واقعی را ندارند . [26]  .

ابن قتیبه رحمه الله فرموده: بعضی از دانشمندان زبان شناس در مورد این آیه ﴿ وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً ﴾ [البقرة/ 171] نظرشان چیزی مشابه  این در قلب کافران  بوده است که  در ظاهر کلام تشبیه برای چوپان آمده است امّا در اصل منظور کسی است که بانگ زده می شود یعنی کافران که به گوسفند تشبیه شده اند .  آیه ی ﴿ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ ﴾(كه كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مى‏آمد)[القصص: 76] چنین است یعنی (تنبض بها وهي مثقلة: دسته ای از افراد نیرومند آن را می کشیدند که باز هر برایشان سنگین بود.).

IslamQT.Com

اسلام-قرآن و تفسیر

=============

منبع: مجله ی الشریعه

 [1] از بین اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وسلم) مفسرین بسیاری یافت می شوند، امّا مشهورترین آنها ده نفراند: ( خلفای چهارگانه(راشدین) ، وابن مسعود، وابن عباس، وأبي بن كعب، وزيد بن ثابت، وأبو موسى أشعري، وعبد الله بن زبير،) از بین خلفای راشدین نیز بیشترین روایت تفسیر از حضرت علی رضی الله عنه به دستمان رسیده است، و از خلفای قبل از ایشان رضی الله عنهم روایات تفسیری بسیار اندک است که دلیل این امر هم این بوده که زودتر وفات فرموده اند، کسی که بیش از همه ی این بزرگان می توان او را مفسر قرآن نام نهاد کسی جز عبدالله بن مسعود رضی الله عنه نیست، که قبلاً گفته شد که رسول الله صلی الله علیه وسلم به علم و دانش او شهادت داده و برایش دعا فرموده و او را ترجمان القرآن خوانده اند. به کتاب های البرهان (2ج/161)، والإتقان (2ج/318) مراجعه کنید.

[2]  التفسير والمفسرون، ج1 ص141.

[3]  غاية النهاية لابن الجزري (2/373)،رجوع شود به سرگذشت يحيى بن سلام در کتاب (طبقات علماء إفريقية ابن العرب 37-39،ومعالم الإيمان (1/239-245) وميزان الاعتدال (3/290) ولسان الميزان (6/259) ورياض النفوس (1/122)، وفهرسة بن خير ص56، طبقات المفسرين الداوودي وبرنامه ی المكتبة العبدلية (1/44).

[4]  التفسير ورجاله للشيخ محمد الفاضل بن عاشور ص28-29.

[5]  إرشادات الأديب (7/276) ووفيات الأعيان (2/228) وبن النديم 66-67، ومفتاح السعادة (1/144) ونزهة الألبا (126)،ومراتب النحويين 80، والصفية (4/648).

[6] رجوع شود به کتاب  النحو وكتب التفسير، د. إبراهيم رفيدة ج1 ص186.

[7]  مراتب النحويين، لأبي الطيب اللغوي، ص86، تحقيق محمد أبو الفضل إبراهيم، وطبقات النحويين واللغويين لأبي بكر الزبيدي ص143.

[8]  معاني القرآن فراء ج2 ص425.

[9]  تفسير غريب القرآن (3899) وكتاب تفسير المشكل من غريب القرآن مكي بن أبي طالب ص95 ، والمفردات راغب الأصفهاني ص95،قر طبی در تفسیر این آیه گفته اند: در نظر بیشتر مفسرین منظور از جلود همان خود جلود یعنی خود پوست های بدن است. سپس ادامه داده که  امام سدی عبیدالله بن ابوجعفر و فراء فرموده اند : مراد از جلود، فروج است. ج15ص 35  امام طبری نیز نظر امام سدی را به همین شکل نقل نموده است، ج15 ص99(پایان با اندکی تصرف)

[10]  قتادة بن دعامة همانگونه که در المشكل (103)،والطبري (27/24)، آمده همین را فرموده.ومانند همین از ابن عباس، ومجاهد، وسعيد بن جبير، روایت شده است (ر.ک): فخر رازي ج7 ص203، والقرطبي 17/ 249، والدر المنثور 5/255، این قول گفته ی زبان شناسان و ابوعبیده است همانگونه که ابوحیان در البحر (7/316) و ابن منظور در لسان العرب(12/34) نیز این مطلب را نقل نموده اند.

[11]  همانگونه که در لسان العرب آمده این نوعی تمثیل است (3412)، این ایه به تفصیل در المشكل ابن قتيبة در ص103-  104 توضیح داده شده است.

[12]  معاني القرآن للفراء ج1 ص132 ،ر.ک: إعجاز القرآن البياني بين النظرية والتطبيق، دکتر. حنفي شرف، ط. القاهرة.

[13]  زمخشری گفته که با رفع نیز خوانده شده است، و آن را حال مقدره اعراب داده است مستانف بودن آن را نیز مجاز دانسته است ،.ر.ک: الكشاف ج1 ص378، طبعة دار المعرفة، بيروت.

[14]  معاني القرآن للفراء ج1 ص157.

[15]  نام او سعيد بن مسعدة البلخي المجاشعي، است در صحیح ترین روایات در دهه سوم قرن دوم هجری به دنیا آمد و در تاریخ وفاتش بین مورخان اختلاف است، اما بعد از سال 207 هجری بوده است، به سرگذشت او در کتاب مراتب النحویین  ابي الطيب عبد الواحد اللغوي، با تحقيق محمد أبو الفضل إبراهيم چاپ قاهره و کتاب وأخبار النحويين البصريين  تالیف قاضی ابوسعید سیرافین چاپ قاهره  و کتاب وطبقات النحويين واللغويين تالیف محمد بن حسن ازبیدی چاپ قاهره 1373هـ رجوع کنید.

[16]  طبقات النحويين (70)، أنباء الرواة (2/36)، الفراء (128).

[17]  الهمس: زبان پنهان سخن گفتن و اصطلاحا جاری شدن نفس در هنگام تلفظ حرف را می گویند، و این کار به علت ضعیف بودن تکیه بر مخرج حرف می باشد، حروف همس ده حرف اند:«ف، ح، ث، ه، ش، خ، ص، س، ک،و ت». متضاد همس جهر است که در لغت به معنای آشکار کردن است و اصطلاحاً به معنای حبس کردن عبور هوا هنگام تلفظ حروف به علت قدرت تکیه بر مخارج آنهاست که بقیه حروف را تشکیل می دهد و مجموع آنها هفده حرف می باشد، ر.ک : لطائف في أحكام وعلوم القرآن ص 255 تالیف صابر غانم المنكوت

[18]  معاني القرآن للأخفش ج1 ص23.

[19]  معاني القرآن (1/29) تا 43 إلى تا موضوعات دیگری که اخفش در کتابش آورده است.

[20]  معاني القرن للأخفش ج1 ص206.

[21]  الكتاب ، تالیف أبي بشر عمرو بن عثمان بن قنبر سيبويه ج1 ص108که بقیه عبارت خود الکتاب است،ر.ک : معانی القرآن ج1 ص107.

[22] یا  النابغ الجعدي أبو ليلى عبد الله بن قيس است.

[23]  شعر النابغة الجعدي (26)، درکتاب "الکتاب"  (1/110) به همین معناست،ودر کتاب مجالس ثعلب (77) بـه معنای «صاحب» «بدل» «تواصل» ودر الأمالي (1/192) بـه «تصادف» ر.ک: الصحاح «خلل» والأنصاف (1/44).

[24] یا الحطيئة جرول بن أوس العيسي.

[25] در ديوان الحطيئة (45) بالفظ (هالك) به جای  «ميت»، یا «أيقظ» به جای «اسلم» ، ودر الکتاب(1/109) بلفظ «الفتى قد » به جای «الفتاة» و در الأنصاف  (1/109)نیز چنین آمده است.

[26]  معانی القرآن أخفش (1/208).

[27] تأويل مشكل القرآن ص198. ر.ک: مجاز القرآن لأبي عبيدة (1/639).